Friday, February 05, 2010

دوست داشتن انحصاري

برگشتم بنويسم براي خودم اينجا تنها براي خودم  وتنهايي خودم باشه من ايميلها رو جوابشو مي دهم ولي ديگه دوست ندارم نظرات ديگران را بخوانم براي خودم
 مي نويسم بزاريد اين گوشه براي هميشه براي خود من نظرات من بمونه نيازي ندارم كسي به من بگه چه فكر من درسته يا اشتباه كمي زمانيكه اين مطالب را مي نويسم كمي رنجيده ام
من بسيار پسر و دخترهايي را ديديم كه محبت طرف مقابل خويش را كمال و تمام و به صورت انحصاري مي خواهند اين افراد به عنوان مثال اگر بهشون بگيد من خاله خودم را در سن 7 سالگي عاشقش بودم و دوستش داشتم وي ناراحت مي شود و اين افراد به اين عقيده هستند كه تو نمي بايست توي تمام عمرت كسي را دوست داشته باشي مگر اينكه در سن سي سالگي مرا ملاقات كني و دوست داشته باشي و اينها مي گويند اصلا دوست داشتن در هر چهارچوبي بايد و تنهامتعلق به من باشد و اصلا بايد دوست داشتن بماند تا اينكه من يك روز بيام  و منو دوست داشته باشيد ببيند اين مسئله براي اين افراد مثل هواست اگر نباشه احساس خفگي مي كنند براي اين افراد محبت كردن به انها و دوست داشتن يك پديده اي هست كاملا يكطرفه ،انحصاري،و مطلق است هميشگي و بدون استثنا بايد هم باشد براي اين افراد دوست داشتن كس ديگر چه زن و چه پسر برايشان خيانت محسوب مي شود اين افراد تو اگر 5 دقيقه هم بغل پدرتان باشيد ناراحتشان مي كند اين افراد براي بهتر كمك كردن به شما طبق نتهاي كه من از اين دخترها و آقايون برداشتم اين بود كه اينها يك بچه كوچكتر از انها تو خانواده معمولا وجود دارد،مادراني سرد دارند،مادراني عصبي و عصباني هستند مادران اينها معمولا مي توانند كارمند هم باشند من ديديم اكثر كساني كه براي من از دوست پسرشان يا دخترشان صحبت مي كردند مادر حضور كمي داشت همانطور كه در بخش افرادي كه معتاد وار دنبال يكي مي افتادند ديديم كه اكثريت يا پدر نداشتند يا پدراني دور از خانه و عصباني دارند
اينها محبت مي خواهند و معمولا حتي من ديديم پدر بزرگ من به توجه مادربزرگم به ما وپسرش حسودي مي كرد اين مردها و زنها بعضي وقتها وقتي حتي حس مي كنند زن بيشتر به طرف بچه ها بيشتر از مردش تمايل داره مي شنويد كه مي گويند من اگر مي دانستم بچه ما رو از هم جدا مي كنه يا بچه بين ما سردي
 مي آره نمي آورديم  يعني اين رقابت رو حتي با فرزند خودشون نيز دارند
براي من هميشه تمام خوشحاليم لذت بردن طرف مقابلم هست و اينكه ديگران دوستش دارند و من طرف مقابل اون هستم و من حس مي كنم نيمي از وجود من پر از محبت و شاديه چون من اگر از خوشحالي و زمان شادي طرف مقابلم نارحت بشم يعني من نيمي از من تنفر و كينه هست.
من فقط سلامت طرف مقابل خودمو مي خوام تا اينكه بخوام حتي اون منو دوست داشته باشه چون هنوز خودمو اينقدر بدبخت و بيچاره نديدم كه مانند كسي باشم كه محتاج و نيازمند اين باشم كه منو دوست داشته باشند.
ببينيد غير اين داستان دو نفر دختر پسر اينجوري  همون مسئله آدم معتاده دو نفر معتاد به هم چسبيدن تو مجالس با هم هستند اما دليل عشق و محبت و صميمت  نيست دو نفر محتاج و معتادند
من طرف مقابلم رو بر پايه عمق و وجودم از محبت و عشقه با فردي كه دوستش دارم صحبت مي كنم اون چه برداشت مي كند من نمي دانم اما من بر اساس پايه اي كه در دل دارم شايد حتي توصيه اي بكنم حرفم را
 مي زنم
خوب با وجوديكيه اصلا حالم خوب نيست براي شروع بد نيست 

No comments: