Friday, December 30, 2011

درد دل

بعضي وقتها ما يك دوست داريم كه به طور مكرر با ما در تماسه و همش در رابطه با مسائل بد و ناراحت كننده به طور هر روز بعنوان يك دوست به حساب با ما صحبت ميكنند و هيچ چيز جديدي هم هيچ زمان اضافه نميشود دوست دخترم چنين كرد و فلاني چنين و يا مادرم چنين برادرم چنين و كلي صحبت و بدبختي از بدي ديگران.

 
به نظر من اين مسئله را اگر نگاه كنيد در افرادي ميبينيد كه بيكار و تنها هستند و دنبال يك گوش مفت هم ميگردند

اين افراد دو چيز را هم فكر ميكنند يا فكر ميكنند ما بيكار هستيم مانند خودشان و يا حالت منيك يا شيدايي دارند كه معمولا دوست دارند وراجي كنند

چون افرادي كه دچار بيماري رواني هستند معمولا چنين هستند يا به قول من هر وقت ميبينيشان دارند گريه ميكنند حرف ميزنند و حرفهاي تكراري دائم

جواب اين افراد زياد سخت نيست كه بگيد من گير هستم و گرفتار و هفته اي بيست دقيقه بيشتر وقت ندارم هيچ طور هم نميشه

اين حرف را ميزنيد البته شايد بترسيد شخص ناراحت بشه ولي بشه چون وقتي من چرخ ماشينمو روي پاي شما گذاشتم و شما اگر بگيد بردار من ناراحت ميشم بايد بزاريد پاي شما سياه بشه و از بين بره چون من ناراحت نشم؟

اين نميدونم چه دوستي و قوم و خويشي ما تو ايران داريم كه همش وحشت از اين داريم كه ديگران در مورد ما قضاوت بد بكنند من بايم عده اي رو كه وجودشان و صحبتشان بدم مياد هر روز تحمل كنم كه انسانها ديگر بگن من خوبم

و فلسفه اين انسانهايي كه هر روز ساعتها وقت ما را ميگرند اين است كه تو صميمي ترين هستي و من با تو درد دل مي كنم

و من هم هميشه به شما توصيه ميكنم درد دل بي فايده ترين كارهاست درد دل را پهلوي يك دكتر بايد كرد نه پهلوي يك دوست 

بعد هم ما كه دستشويي مردم نيستيم كه هر كي دلش درد گرفت بياد روي ما بشينه و خودشو تخليه كنه كه آروم بشه . ببينيد از اين آشكارتر تر و بي ادبانه تر نميتوان گفت ما و من وسيله درد دل نيستم

ما بايد اينو بفهميم كه ما وقت نداريم كه همش دردر دل يكي را بشنويم كه همش تكراري و بيخوده و گيرم كه بگيم بسه و رابطه طرف هم با شما قطع ميشه بشه فوقش ميره ميگه بچه قوم من دوست چند سالم به من گفت من وقت حرفهاي تو رو ندارم هر روز ساعتهاگوش كنم و رابطه اش قطع شده و ميگن كي ميگه: فلاني و بعد چند آدم عاقل و باهوش به شما راي ميدهند كه شما هم مهربان هستيد و فهميده و مسئول و فقط چند خل و چل كه بعضي وقتها زياد  به چشم هم ميخورند به اين نتيجه ميرسند كه ما مانند آنها خول و چل نيستيم و فوقش مي آيند كامت ميزارند كه تو هنوز نمي فهمي و مانند ما نيستي كه زهي سعادت 

درد دل اصلاعلاج نيست

درد دل فقط و فقط يك ماده مسكن موقتي است كه درد ما را موقت پنهان ميكند و تنها بدبختي ما را بيشتر ميكند

دوره درددل ديگه  گذشته  ما اگر ميتوانيم دواي درد باشيم درسته نه هم درد يا وسيله درد و دل

در اين موارد به دوست خود خيانت نكنيد بزاريد بره درست همون مشكلات را حل كند خيانت به دوست اين نيست كه به وي خيانتي كنيد خيانت اينه بزاريد اين سم و زهر رو هر روز بخوره ولي شما اگر بياييد بگيد اين سمو نميزارم بخوري منم كمكت نميكنم درست ميشه



شايد بگيد بارها گفتم تكرار نكن دردت زيادتر ميشه اما قبول نميكنه خوب طبيعي هست اونا معمولا قبول نميكنند چون بيكار و بي حوصله هستند

چون نميشه كسي رو قانع كني كه نفس نكش و دنيا بيهوده است آدم بيكار هم همينه 

ما در برابر كار بد كسي متعهد نيستيم ما قرار نيست دوستي  و عاشقي بكنيم و در كنار دوستي باشم كه كار بد و غلط بكنه و ما همراهش باشيم و حرص بخوريم و درد بكشيم كه بگيم دوستم بود معشوقه ام بود واقعا براي آدمها معناي دوستي اينه؟

 
ما بايد مشكل را حل كنيم نه همش در موردش صحبت كنيم در گذشته دواي درد نبود و راهي نبود و بعلت ناداني و ناتواني راه حل درد دل بود براي عده اي كه هر كس يك حرف ميزد كمي بياييد بخوانيد همان علمايي كه اون دوران بودند راه حلهايشان كافي است يك گربه را بخنداند

درد دل شنيدن فقط بيمار را بيمار تر ميكند

بارها من به مسئله  افراد خود شيفته اشاره كردم كه يعني چي به طور خلاصه توضيح ميدهم

 
همه افراد خودشیفته، خودمدار، خود پرست، خود محور، خود بزرگ بین، خود را خوب نمی دانند و دوست ندارند. و حتي از خود بدشان می آید و در موارد شدید از خود متنفر هستند. و همین نظر را در مورد دیگران دارند و علاقه ای به دوست داشتن دیگران ندارند. این افراد، بر خلاف باور عمومی، از خود متنفرند ولی تصمیم گرفته اند که مانند افراد خود ناپسند نباشند. بلکه از طریق خودپسندی و خودخواهی و خودشیفتگی هرچه را که می توانند از دیگران بگیرند و از آن خود کنند و چون ظاهرا مواظب و مراقب خود هستند، به نظر می رسد که خود را دوست دارند و خود را خوب می دانند. ولی در موارد خطیر و حساس شرایط ویژه، کاملا آن جنبه بد و منفی و میل و فکر خودکشی و نابود کردن خودشان به ذهنشان می آید كاملا در مورد افرادي كه الكل ميخورند و معتاد هستنيد دقيق شويد ميبيند اينها خودكشي تدريجي ميكنند
اين افراد صفاتي دارند از قرار ذيل كه چند عدد را جمع كردم اينجا بخوانيد:.

به فردیت خود اهمیت می دهند ولی همیشه دیگران را در ارتباط و خدمت خود می بینند. صحبت از استقلال می کنند ولی به دیگران وابسته اند و مایلند از وجود دیگران استفاده کنند.

ظاهر و باطن خودشیفته بسیار متفاوت است، ظاهرا به گونه ای هستند و واقعا به شکلی دیگراند. بیشتر اوقات آنچه را که نشان و نمایش می دهد، با خودش شباهت و نزدیکی ندارد.

ویژگیهای افراد خود شیفته:

- شخص خودشیفته احساس و باور و اعتقادی به بزرگی خوبی و اهمیت و به درد بخور بودن خودش دارد که در گفتارش نیز به راحتی دیده میشود. فکر می کند تاثیر زیادی بر دیگران و زندگیشان دارد. با تمام وجود این احساس را دارد. دیگران را کمتر و کوچکتر از خود می بیند.

- خود را استثنایی و منحصر به فرد می داند. مثلا: نام او، بهترین اسم است، زمان تولدش بهترینه، شهر یا محلهء تولد ش جایگاه خاص تاریخی دارد و 500 سال قبل فرد مهمی در آنجا متولد شده. توقع دارد دیگران او را استثنایی بدانند، ورودش به مهمانی باید کاملن محسوس باشد.

- فکر می کنند همیشه حق با آنهاست. دیگران باید نظر آنها را در مورد رنگها و طعمها بپذیرند و باید به حقانیت او اعتراف کنند. جایی برای گفتگو در این موارد اختلاف نمی دانند.

- همیشه از دیگران استفاده و سوء استفاده می کنند. مدتی به شما توجه و محبتی می کنند تا شما را به کاری بگیرند و بعد از مدتی بنا به دلایلی و به بهانه ای شما را رها می کنند. به خود حق می دهند که دیگران را میتوانند مورد استفاده قرار دهند. مثلا اگر شما یک ساعت وقت به آنها بدهید، اگر آنها برای مدت بیشتری از شما کمک خواستند، آنها فکر می کنند شما حق اعتراض ندارید.

- اصولا توانایی همدردی و همدلی ندارند و خود را جای دیگران نمی توانند بگذارند. از بچه های چند ماهه و چند ساله توقعات بسیار زیادی دارند. اگر ظاهرا سخن از همدردی می کنند، ولی کاملا سطحی و ظاهری است و آن حال و احساس را در آنها نمی بینید. وقتی از شما تشکر می کنند، طوری آن را ادا می کنند که خودشان در آن مطرح باشند /خودنمایي
- موضوعها و مسایل خودش مهم و منحصر به فرد هستند. هیچ کسی تجربه های او را نداشته. همه چیزهای مربوط به او بی همتاست. مهمترین شب سال، تاریخ تولد اوست. مسایل عمومی خود را عجیب می داند. اگر کسی دروغ به او گفت، می گوید چطور یک نفر به دیگری دروغ می گوید یا خیانت می کند (انگار که اولین بار است چنین اتفاقی می افتد). چرا با من چنین شد، چرا من باید بیمار بشم، چرا عزیزان من باید مریض شوند.

- نیاز شدید به توجه دیگران دارد. باید مرکز توجه باشند. بحثهایی را که مطرح می شوند را به رشته خود مربوط می کنند و آنها را از دیدگاه رشته خود بررسی و مطرح می کنند. وقتی توانایی نواختن آلت موسیقی یا گفتن لطیفه بامزه ای ندارد، با خنده زیاد از لطیفه ای بسیار بیمزه، توجه دیگران را به خود جلب می کنند. از مردم انتظار احترام و اطاعت دارند. (پدر و مادرها: هرچه من گفتم بد و غلط را باید انجام بدهی). به دنبال بردگی و مرید و شاگرد شدن هستند. دوست دارند دیگران در خدمت آنها باشند. در ازدواج، می خواهند فرد را برای تمام وجودش داشته باشند.

 بسیار شکننده و حساس هستند. ظاهرا محکم هستند، ولی یک حادثه و اشتباه، یا کثیف بودن کراوات، یا اشتباه بودن کراواتی که زده اند، یا حرفی که آنها زده اند، توسط کسی که آگاه هست، تصحیح شود، به هم می ریزند. خشم و کینه و تنفر همیشگی نسبت به افراد پیدا می کنند.

شايد بشود صفات زيادي اورد مثلا اين افراد ديگران را زود اگر بهشان حرفي بزنيد بيسواد و احمق ميدانند و توهين ميكنند
بهرحال ما همه كمي خودشيفته هستيم ولي كمي علمي تر و مستند تر نوشتم


Monday, December 26, 2011

تمايل جنسي پسربچه

بعضي وقتها كودكان پسر ميبينيد كه نسبت به يك سري تحركات جنسي واكنش يا حتي حركاتهاي تحريك پذير نشون ميدهند با عروسك خود و حتي در ماههايي كه ما فكر نميكنيم با خودشون يك تحريك جنسي درست ميدهند و پدر مادر حيرون هستند كه بچه را بزنند يا كتك بزنند يا بترسونند يا هر نوع برخورد غلط اثر خاص جنسي خود را دنبال خواهد كرد كه نبايد انجام بگيرد و اين حركتها و نشان دادن آنها از سنهاي كم و حتي زماني كه عقل آنها نميكشه ميبينيد خودشان را متمايل به آلت جنسي خود ميكنند ولي خوب من يك مورد را برايم تعريف كردند منو مجاب كرد اين اطلاعات را جمع كنم و لا اقل فقط چند خط بنويسم براي شما كه پدر يا مادر روزي خواهيد بود
اولا بعضي بچه ها كه از چند ماهگي اين كار را ميكنند كه كلا اصلا شايد خارش دارند كه ميتواند عفونت اون منطقه باشد كه ابدا جنبه جنسي ندارد چون جنبه جنسي در چند ماهگي رشدي نكرده و گيرم كه اصلا شما ميبيند مورد صد درصد مسئله جنسي و ريشه و حركت جنسي دارد اصلا اهميتي ندارد بلكه شما پسري داريد كه بدن خودشو كشف كرده و متوجه شده نوعي از برخورد با دست يا ماليدن سبب احساس خوبي داره و نوعي اصطكاك لذت اور داره كه مسئله اصلا جدي و نگران كننده نيست بلكه بچه رو بايد در اين زمان بايد مشغول چيز ديگري كرد يا حواسشو پرت كرد و هيچ واكنشي نشون نداد

كلا بچه ها از سن دو سال ونيمي بدن خودشونو كشف ميكنند و متوجه ميشوند با دست و بدن يا هر چيزي يك حالي رو حس ميكنند كه كلا مغزي هم هست كه اولين گرايشهاي جنسي نيز از سن دو نيم و سه سالگي پيدا ميشه بعدش هم ادامه پيدا ميكنه و با گذشت زمان بيشتر ميشه و خود راضايي كمي طبيعي به نظر مياد چون ما چيزي رو مانند غذاي شيريني رو به چيز ديگه ترجيح ميدهيم چون احساس خوبي دست ميده همانطور از يك غذا اينطوري هم ميشه اما براي بچه اي كه خيلي هم زود اين مسئله اتفاق مي افته علت اينه كه اون قسمت از مغز كه مربوط به اين مسائل هست زودتر از بچه ديگري كه بايد توي سن يا ماه فلان تكميل بشه تكميل شده و ميتواند چيزهاي ديگر هم باشه و قرار نيست پدر و مادر كاري و عكس العمل نشون بده شايد بيشتر و بدتر بشه ولي بچه ها ميتوانند اين تمايلات را لذت بردن از بدن چند برابر باشه  ببينيدآيا كسي اگر تو خانواده فرد از لحاظ جنسي خيلي فعال باشند اين مشكل هم ميشود توي نوه اش مشاهده كرد و اگر در خانواده حالت منيك و شيدايي كه نقطه مخالف افسردگي هم باشد اين ارث را براي نوه يا بچه هاي آن نسل ميگذارد
منظورم اينه كه نوه اي كه مثلا كسي توي خانوادش هست كه با سه ساعت خواب شاد و پر انرژي هست ميتواند اين نتايج را داشته باشند و اين مسئله بايد بعدا به روانشناس صحبت كرد وبي اعتنا و نگران نباشيد كه وي چكار ميكند و بهتره مشغولش كنيد
و كمي بزرگتر شد به يك روانشناس كودك كه البته من در ايران نديديم ببريدش

Wednesday, November 30, 2011

مشكل مادي خانواده شوهر

ما در زندگي زناشويي مشكلي شايد داريم كه يك طرف به خانوادش دائم كمك مالي ميكنه و بيشتر نگران خانوادهاش شرايط مالي خانواده خودش هست و هر وقت مشكل پيدا ميكنند فقط به يك نفر مراجعه ميكنند كه اين فرد همسر شما ميتواند باشد و اين شايد باعث اذيت شود چون شايد با بيپروايي بدون در نظر گرفتن زندگي و وجود شما اين امر اتفاق بيافتد.

واقعا اولويت دادن به خانواده مثل برادر و مادر و پدر و خواهر در زندگي مهمه؟خوبه ؟مخربه؟نادرسته چيه؟

ببينيد ميلونها نفر در دنيا هستند كه باري به هر جهت هستند و چون فردا شد فكر فردا كن هستند و كاري نميكنند اين افراد ميبينيد ميتوانند خانواده ما باشند و مانند پدر و مادر ما باشند.

ما بايد هميشه بعنوان يك همسر دوست داريم كه خانواده همسر و همسرمان بابت اين همياريها ما را در نظر بگيرد ولي خوب بايد ما هم به بايد به خواسته و وابستگي شديد و بسا بيمارگونه همسرمان هم اعتنا داشته باشيم و متوجه باشيم كه طرف ما كيست.

 

من ميگم خانواده طرف خودشو به خطر مياندازه و شوهر و زن بايد تقاصش را بدهد كه خود خانواده دارند آيا درست است من ميگويم نه درست نيست.

و شما اگر بگيد مثلا اونها از پسرشان هميشه توقع دارند كمك كند آيا درسته من ميگويم نه درست نيست

و ما حس ميكنيم خانواده همسرمان فكر ميكنند ما هيچ هستيم و ما را هيچ ميپندارند بله كارشان درست است نه درست نيست ولي ما هم روزي كه به همسرمان بگوئيم نبايد بدون اجازه من كمكي بكني يعني ما هم عملا گفتيم تو هم هيچ هستي

 

ما بايد قبول كنيم بعضي وقتها يك همسر وابسته و درگير و گرفتار خانواده و بدون واقع بيني و توانايي پيشگيري و پيشبيني داريم

 

ما بايد قبول كنيم كه با يك مرد وابسته گرفتار با احساس گناه با يك پدر مادر بازيگر مسلط پر توقع كه به هر طريقي خواسته يا ناخواسته مطابق جبران و توقع خانواده اش به دليلي مجبور يا دوست داره كه كمك اونها بكنه ازدواج كرديم

اين آدمها اگر حدود سي درصد زندگي و انرژي زندگي را صرف خانواده خود بكنند شكي نبايد داشت ولي من توصيه ام به همسر اين افراد اين است اين فرد همين است كه هست و بخاطر همين عادت با شماست كه يا مزايايي براي شما نيز داره يا معايبي ازدواج كرده.


 
ولي از طريق دعوا اين مشكل بين زوجها حل نميشود بلكه بايد نشست و گفت ببين عزيزم اين نظر منه و توجيح منه سعي كن كمي مراعات براي پرداختهاي كم خطر به خانواده خود بكني تا با بقيه چيزها به درستي و منطقيش توي زندگي راحت باشم، نه تهديد كنيد من فلان و بهمان ميكنم و اگر قراني پول به خانواده ات بدي نه من نه تو و خوب بعد ميبينيد طرف يواشكي حقوق يا پول گرفته داده و بعدش شما هم ميفهميد دعوا شروع ميشه كه چرا به نظر من احترام نذاشتي چون شايد تو اگه يك روز صبر ميكردي من خودم ميدادم بري بهشون بدي ولي از اين بدم مياد بدون هماهنگي با من اين كار كردي

ببينيد عزيز من منطق درست اين نيست

فرض كنيد اگر من به بچه بگوئيم اگر درس نخوني مي اندازمت بيرون از خونه ولي واقعا اين كار را ميكنيد صد سال اين كار را نميكنم ولي متاسفانه آيا بچه اين را ميفهمد؟كه شما صد سال اين كار را نمي كنيد ؟نه بلكه شايد بترسه وميترسه و استرس ميگيره ما ميخواهيم همسرم خانواده اش را زجر بدهد كه هويت من معلوم شود و يك روز اونها و خانواده بترسند تا من جلوه كنم خوب معلومه طرف من يواشكي اين كار را ميكند

اين افراد اگر هم كسي كنارشان نباشد شايد خودشان نيز به مشكل بخورند ولي خوب آيا اين چنين انساني واقعا درست ميشود نخير كسي كه دنيا رو اينگونه ميبينه هيچ زمان تحت تاثير كسي قرار نميگيرد اگر اينطوري بود ما يك آدم خوب رو ميذاشتيم وسط ده نفر آدم بد بعد خوب همه رو درست ميكرد ولي بزاريد خبر بد بدم عكسش ميشه چون طبيعت قاعده اش اينه چون اون خوبه هم بد ميشه چون اونا بيشتر روي اون اثر ميزارند تا اون رو اونها

فراموش هم نكنيد هيچ زمان شما مستقيم در رابطه با اينكه از همسر و شوهر شما پول نگيرند با آنها و خواهر برادرش مستقيم صحبت نكنيد چون اگر اينكار را بكنيد شما يك نوع اعلان جنگ ميدهيد و بايد حاضر باشيد تا از هم پاشيده شدن زندگيتان بجنگيد.



چون طرف ما خانواده اي است با قواعد من در آوردي كه خواسته هاي خودشان را مشروعيت بر حسب نيازشان ميسازند مثلا ميگن پسر ما فلانه زنش فلان شغل رو داره اگر بخواد ميتونه ما رو از اين گرفتاري در بياره پس ما ريسك ميكنيم گير افتاديم اون هست ولي خوب نتيجتا مسائل ديگران را بايد حل كرد در صورتيكه كه توي مسئله نيستيد و اختيار و نقشي نداريد كس ديگر تصميم ميگيره چك ميكشه شما بايد سزاش را بدهيد

بد است و غلط بله ولي خوب وقتي ما همسري داريم مقصر آنها نيستند ببيند كيست كه خواهر و برادر قلابش ميكنند و بهش احساس گناه ميدهند و الفاظ برادريست و خواهريست نيز به گوش ميخوره ما كاري بعنوان شريك زندگي نميتوانيم بكنيم و جمله اينكه خواستم قبل از اينكه به غريبه رو بزنم از تو خواهش كنم كه برادرم يا خواهرم هستي گول زدنه.

عزيزان اين جملات و مشابه آن دقيقا گول زدنه و گول خوردنه خواهر من به من ميگفت من از تو كه نزديكمي رو ميزنم كه به غريبه رو نزنم گفتم تو برادرمي ولي اين گول زدنه چون ما از فرهنگي آمديم كه محتاج بد و بده و ما افتخارمون اينه كه مقروض نبودم ولي ما با فرهنگي ميجنگيم كه ميخواد به من برادر ياد اوري كنه ببين من اگر برم از كسي پولي قرض كنم آبروي خانواده محترم ميره اللخصوص تو برادري كه خارج ديديه و رفته هستي و خاك بر سر توي برادر اگر به داد من نرسي پس قبل از اينكه برم آبروتو ببرم پول يا لباستو بده ولي اين كار اسمش هست حقه بازي گرفتاري و بيماري

چرا اينطوري هستيم زمينه فرهنگي داريم ما با هم مهر و كين داريم يعني يك روز همو مي پرستيم و بعدش روز بعد ميكشيم

ما با يد بعنوان زن و شوهر با هم بايد با توجه به شرايط زندگي اين اصول را بزاريم تا پنجاه هزار تومن هر جور كه دلت ميخواد خرج كن اگر بين پنجاه و دويست است حتما بعدا لطفا بگو ولي از دويست و يك دلار ما بايد با هم توافق كنيم بعدا خرج كني يا هر كاري اين صلاح هست يعني تا پنجاه هزار لازم نيست بگن ولي از دويست هزار تومن به بالا بايد حتما توافق كنن و به هم بگن اين اصول درست زندگي زناشويي هست

بنا بر اين بايد به هم بگن كه روابط هم محرمانه نشود بين پدر و مادر فرد و خرجها پنهاني

 


Friday, October 21, 2011

من هيچ زمان چنين مردي نبودم


مردهايي كه از اول شرايط براي كار و زندگي و زنشان ميگذارند و از آنها توقع دارند در آمد من اين است تو هم بايد با اين در آمد چشمت كور زندگي كني و كار حق نداري بكني ولو در امد داري اين مرد چه پيامي به شما ميدهد؟ بزاريد بگم.

يعني تو پايين تر از من هستي تو كمتر از مني، من هستم كه مهم هستم.

ما در ازدواج بايد بفهميم كه آيا جدا و واقعا با اين حرفها و شروط واقعا من كمترم؟ و كم ارزش ترم؟ و سوال اين است چرا بايد دختري خود را با مردي هم دم كند كه وي را اينگونه و پايينتر نگاه ميكند؟آن هم از روز اول و شرط كار و حقوق؟

و پيام ديگر از چنين مردي اين است كه تو مطيع من بايد باشي؟ و صادر كننده حكم منم و آيا در دنياي امروز چنين چيزي درسته؟ و اسم اين زندگي يك زندگي سالم و خوشبخته؟نه متاسفم نيست

من هميشه چيزي رو ميگم مردم ما در ايران ياد گرفتند در زندگي مشترك يا كاري يا زنداني باشند يا زندانبان براي زندگي بي دردسر مردها هم به اين نتيجه رسيدند كه بهتر است زندانبان باشند تا زنداني.

و من ميام كسي رو ميزارم تو زندان و خوشحالم كه من زندانبانم. ولي هميشه ميگم و ديديم و باور دارم زندانبان از زنداني زنداني تره و اين برداشتي هست كه سالها مردها سر زنها آوردند و همه يك مشت بچه هم توي اين زندانها متولد شدند و ياد گرفتند برند يا زنداني بشوند و يا زندانبان بشوند .

خارج از اين مملكت چنين نبود من ديديم قرار بين زن و مرد هميشه بر اين بود زن و شوهر با هم سر مسائل با هم صحبت كنند و ببينيد صلاح و مصلحت هر كدامشان چيست؟

زن و مرد مانند دو دست بدن هستند و بايد هماهنگ باشند ما هر دو دستمان مهمه و اگر برام دست چپم مهم نباشه بدني ندارم يعني زن و شوهر مانند دو تا دست يك عضو هستند كه براي بدن كه اسمش زندگي هست بايد با هم كار كنند مثلا موقع رانندگي فرمان بگيرند فكر كنيم كه دست چپ زياد حركت نكن!

روزي كه زن به مرد و بالعكس قراره از اول بگه كه يكي تصميم بگيره ،شما وارد يك رابطه شديد كه فرد ازاول گفته در سطح من نيستي و كوچكتر از مني و كلا يعني اسمش ازدواج نيست اسمش استخدامه با همون شروط.

به چنين آدمي هم به من نگيد دكتر هست و فهميده هست فهم هيچ وقت عبارت از زورگويي در

آن نيست بلكه پذيرفتن برابريست توي دنيا امروز فهم يعني عزيزم همسرم ما مشكل داريم با هم صحبت كرديم به نتيجه برسيم با هم به نتيجه ميرسيم نرسيديم كمك ميگيرم و فكر و مشورت ميگيريم ولي دليل پزشك بودن و دكتر بودن دليل حسن نيست ما قرار نيست از شونه كسي بالا بريم كه قدمون بلندتر بشه.

البته بي ترديد ما در مملكتمان وقتي به دخترهايي ميرسيم كه ميگويند سنم داره بالا ميره ديگه دير شد بايد ازدواج كنم ترشيده شدم مردم ميگن چه شده؟ پس ميگرديم يكي را پيدا كنيم ظاهرش و كارش موجه باشه باطنش هم اصلا زياد مهم نيست

ولي خوب خطرناكه. ما توي دنيايي هستيم كه آدمها قرار نيست بدون عشق ازدواج كنند اگر اينكارو بكنيم توي اين ازدواج مانند بدني هستيم كه استخون نداريم.

زن و پسري كه ميگه من بايد ازدواج كنم داره دير ميشه من كاملا قبول ميكنم كه اطلاعات علمي و منطقيش به خطا رفته يعني فردي هست كه چيزي رو ميخواد كه در دراز مدت باعث درد و رنج و پشيمانيش ميشه ترديد هم ندارم.

من اگر روزي به اين نتيجه برسم كسي رو دوست دارم كه هم تحصيلكرده هست و هم فهميده زماني وصف فهميده را دارد كه من اينقدر ايمان دارم كه فهميده هست كه انتخابي ميكنه كه در جهت راحتي و اطمينان من خواهد بود و هيچ زمان صدمه اي به من نميزند مثلا وقتي من بدونم شما به من ميگويئد بيا بريم اين رستوران اينو بخور و بعدش فلان جا و من قبول ميكنيم چون به اين نتيجه ميرسم وقتي اين علم را داشتم حتما چنين ميكردم كه تو الان مي گويي. تا اينكه من بگم طرف پزشكه و فلانه ولي ميزنه توي سر من كه بشين نكن و نرو تا من بهت نونتو بدم پس من بايد قبول كنم با فردي در تماس هستم كه كه تا روزي كه بهش نياز دارم اوضاع مرتبه غير اين مشكل داريم كه يك فرد فقط بايد تصميم و انتخاب كنم يعني من روي مهرباني وي نميتونم جز نياز خودمو مرتبط كنم

مسئله اينه كه بعضي وقتها ما فكر ميكنيم زندگي خوب يعني كار و مدرك داشتنه

نه عزيز اين توي انتخاب ربطي نداره در حاليكه ما درس و كار را براي زندگي مي خواهيم نه بيشتر.

اون چيزي كه اهميت داره و من باور دارم در اصلي هميشه عشقه و بعد از آن ارتباطه و چهارچوب رابطه و ارتباط كه جدا مهمه نه رابطه رئيس و مرئوس و بعدش هم توافقات با هم مثل محل زندگي ياتعداد بچه و نوع زندگي و در انتها هدف مشتركه و فراموش نكنيد يكي هم اين وسط كه نبايد فراموش شود حرمت است كه يعني همو دوست داريم و نه بالا پايين هستيم و يك بدن هستيم و يك آدم بهتر و برتر ميسازيم و نه چهارچوبي كه من بهترم افرادي كه ميگويند من تصميم گيرنده هستم فقط مزايا ي براي خودشون فكر ميكنند دارند و يا ترسو هستند فقط همين


 

Sunday, October 16, 2011

تلافی و بد دهنی

آیا ما باید واقعا با افراد و دیگران مقابله به مثل کنیم در جواب بدی یا توهین؟آیا واقعا اگر مثلا پدر شوهر من اومد خونه من بهش

بی احترامی کنم چون به پدرم بی احترامی شد یا مادرم؟افرادی که حرفهای یک من غاز می زنند باید جواب آنها را من یا دیگران به همان تندی بدهیم؟

افرادی هستند که بیایند به اطرافیان ما توهین کنندو حرفهایی بزنند که تنها و تنها از گرفتاری خودشان می آید

افرادی که اینقدر معلوم است درگیر افکار بچه بازیهای خویش هستند که متوجه نیستند کلامی را که شما بیان میکنید من دارم

می خوانم و بارها هم گفتم به من ربطی ندارد دیگران از وجودشان چی بیرون می آید و چه میگویند من تنها و تنها مسئول زندگی خودم و عمل به چیزیهایی درسته فکر میکنم هست که تنها امیدورارم به ده درصد اون که درست است عمل کنم

البته من گذشتی در مورد افرادی که بد و توهین میکنند ندارم. من فقط قرار نیست کار بد و اشتباه بکنم و ربطی هم به گذشت من یا عمل زیبای گذشت ندارد من قراره وقتی باور دارم که یک کاری خوب و درسته رفتار درست رو داشته باشم من که قرار نیست که چون کسی کار زشت میکنه آزادی حرف و کار زشت داشته باشم یا فردی حرف زشت میزنه من هم بزنم.

من قرار نیست اگر کسی کامنتی زشت و بد و حتی سراسر توهین میزنه ابدا قرار نیست من نظر خودمو در مورد کسی عوض کنم

من اگر کسی اومد به من توهین کرد و تهمت زد تلافی کردن کارش توسط من را میدانید چطور باید تعبیر کنید اگر من تلافی کنم؟

بزارید بگم اگر تلافی کردم یعنی من همون آدمی هستم با افکار بد٫ عقده ای و سر تا سر درونم کثافت و بی خانواده بدون هیچگونه سواد و زندگی آروم که میام می شوم مانند وی فقط با یک فاصله زمانی .

مثلا تو یک روز قبل به من گفتی من روز بعدش به تو میگم ولی شبیه و همانند تو عمل میکنم.

من عقیده دارم جواب های رو نباید با هوی داد

حرف بد کسی بزنه اولا چه اهمیتی داره؟

دوما :من قرار نیست بیام در مسیر اونا حرکت کنم یا حتی بدتر و علت بدیش اینه فردی که میاد حرف زشت و بد میزنه و توهین به هر فردی در زندگی من میکنه علت کارش ده دلیل دارد شامل مشکل روحی٫ روانی٫ زندگی بهم ریخته ٫بیکاری٫خانواده نا همگون٫بچگی بد٫ و هزار دلیل داره که مثلا میاد به من یا کسی توهین میکنه اما اگر من بیایم جواب فرد را بدهم از اون بدتر عمل کردم چون من تنها به ده دلیل وی این کار نادرست رو انجام نمیدهم من تنها به دلیل یک کار بد وی این کارو میکنم

آدمها حق دارند به من حرف بد بزنند تنها و تنها دهن خودشونو کثیف میکنند و آرزو آنها هم متاسفانه باز هم با هزار تاسفم میگویم توقع آنها این است که من اینقدر ابله و بیمار و گرفتار باشم که فکرمو و دهنمو و ذهنمو با دهن کثیف و افکار کثیف اونا کثیف کنم منو جدا ببخشید من این آدم نیستم شما بیایید به دختر من با هزار دلیل هر تهمت و هر حرفی بزنید من قرار نیست حتی فکرم درگیر بشه حتی به دخترم اطلاع بدهم چه برسه فکرمو مشغول کنم من به فکرم و گوشم و مغزم اجازه ورود اون کثافتها رو نمیدهم کاری که من میکنم بی اعتنایی است و از همه هم میخواهم در بیشتر موارد بهترین کار همین است دلیلی ندارد اگر سگی پارس کرد شما هم بیایید بیرون و بخواهید بیشتر از سگه پارس کنید من قرار نیست با سگانی که پارس میکنند درگیر شوم و اگر سگی گازی گرفت من بیایم دندانهایم را کثیف کنم و سگ را گاز بگیرم.

تمام بزرگی ما و انسانها به این است که کسی که رفتار بد دارد ما رفتار مناسب داشته باشیم و گرنه با کسی که با من مهربان است مهربان باشم شاهکاری نیست ابدا شاهکاری نیست تمام بزرگی ما به رفتار درست ماست شاهکار این نیست که اون حرف خوب بزنه شما هم حرف خوب بزنید ما باید برای خودمون یک اصول و حدود و استانداردی قائل باشیم

با گفتگوهای بچگانه و کودکانه توی دست و پای کسی بپیچیم که بیایم یک قسمت مسئله بیمارگونه خودمونو درست کنیم شاهکار اینه میخوای منو درست کنید بیائید یک چیز خوب بسازید نه اینکه من کاملا مطمئن شوم که شما یک فرد خوب را خراب میکنید چون من هیچ زمان نمی آیم انرژی خودم را صرف یک چیز خراب کنم پس امروز دارم نیرو و انرژیمو میزارم صرف چیز خوب بشه آزاد و خوشبخت باشید و آزادانه عمل کنید

آزادی یعنی من دیگر گرفتاری رفتار و کارهای کودکانه نیستم من بخاطر رفتاری که در جوانی و شوهرم یا اطرافیانم دارند بخیل و حسود و بد جنس نیستم و من بخاطر رفتار و حسهای دیگران تبدیل به یک موجود بدبخت و کینه توز و بدجنس نشدم و بلافاصله بخوام به همه چیزی بگم ما باید روحیه مهربان و با اصولی که قبول داریم باید زندگی کنیم نه با معیارها و اصولی که کسی فکر میکنه

من پای کار درست می ایستم تنها همین کار را میکنم اینکه هدف وسیله را توجیه میکند این جمله یک فاجعه است اگر شما هدف خوب دارید باید از راه خوب برید تا وقتی به خوب رسیدید همه توش خوب باشند ولی ما برای هدف خوب از راه بد بریم و خودمونو خراب کنیم گیرم به هدفم رسیدیم اون هدفو خراب کردیم اگر تازه هدف خوب باشد که جای حرف و حدیث دارد وقتی ما به کسی مانند گاندی و نهرو به جایی میرسیم میبینیم ما اساس را بر خوبی میزارم و فقط کار خودم می کنم

روزی که شما بخواهید کسی را خراب کنید اگر هم بتوانید تنها یک عده افراد مریض و بدبخت تحت تاثیر قرار میگیرند که نه حرفشون مهمه نه نظرشون .

ما توی زندگی راه درست میرم و اینکه به کسی جواب دهیم انتقام بگیرم ٫درستش کنیم٫ دهنشو سرویس کنیم٫ ادبش کنیم٫ توطئه کنیم اصلا کاری نمیکنه ما که اصلا چنین انرژی نداریم روزی که ما فکر بد میکنیم به خودمون آسیب میزنیم

هیچ کس تا به امروز نتونسته دیگری رو اذیت کنه بدون اینکه خودش اذیت بشه ما سر چاقویی که توی شکم هر کی بکنیم تهش که بدتره توی شکم خودمون بیشتر میره یک ادم سالم و موفق کسی است که دنبال زیبایی هست و کارش افشا کردن کار دیگری نیست چون وقت و بیماری نداره

توی زندگی اگر ما به 10% چیزی که دوست داریم و عمل کنیم برنده تر هستیم تا کسی رو آدم کنیم من قراره توی ماشین درها رو ببندم و از خودم محافظت کنم و دلخوشی من این نباشه که من 100 تومن ضرر خوردم اون 200 تومن ولی من کار درست روانی رو میکنم



Wednesday, September 21, 2011

فکر و خیال

حساس هستم ٫شبها فکر می افته توی سرم٫همش فکر میکنم موقع خواب و سغی میکنم کمتر فکر کنم شب بخوابم


وای که چقدر ما این جملات را از دیگران شنیدیم؟

اما حساس هستم یعنی چی؟یعنی من رنجور حساس و شکننده هستم

و فکر کردن در شب و نخوابیدین و اذیت شدن؟ اگرافرادهستید که فکر میکنید شما باید بدانید به نسبتی که سعی کنید فکر نکنید بیشتر به یک موضوع فکر میکنید. ساده است اگر من به شما بگم لطفا به من فکر نکنید میبینید شما ناگهان به من فکر میکنید خیلی ساده است.

ولی برای فرار از فکر موقع خواب باید چکار کرد؟1. زندگی خود را اینقدر پر کنید که وقتی میروید توی رختخواب جون فکر کردن نداشته باشید

آدم بیکار همیشه یا فکر بد میکنه یا کار بد پس بیکار نباشید و وقت خود را پر کنید زندگی خالی همیشه برای من و دیگران شاید چنین حکمی میتونه داشته باشه و با عرض تاسف میشه به مرور زمان میشه عادت٫ و با تمام شرمندگی یکی از بدترین اعتیادها و عادتها همین فکر کردنه و بدترین اعتیادی که بیشترین آسیب را به انسان میزند و من به شخصه دیدیم بزرگترین بدبختی و رنج همین فکر کردنهای شبانه است و باید جلوی این کار بد و عادت بد را گرفت یعنی راحت جلوشو بگیریم البته کاری است مشکل بله مشکله چون باید درگیر فعالیت شویم و باید فعالیتی کنیم که واقعا خسته شویم و وقتی به رختخواب میرویم بخوابیم نه اینکه تازه بشینیم در شب و موقع خواب فکر کنیم و نباید به این ذهن اجازه داد بگردد موضوع پیدا کند که رویش فکر کنید

تازه میگیم فکر٫ ولی باور کنید بارها خود من میگویم فکر. ولی ما فکر نمیکنیم .بارها شده برای مشکلی که فردا دارم میشینم فکر میکنم چی بگم و چه کار بکنم و در جواب این مشکل و اون حرف چی بگم ولی میبینیم تازه هیچکدوم فکر نیست بلکه هر چه میکنیم و می پرورانم خیاله و خیالامون را ما فکر میکنیم و تازه بدبختی اینه برید تو خطش میبینید همه چیزو تغییر میدیم و خراب و یا عوض میکنیم دقیقا مانند اینه که ما با این افکار یا بهتر بگم خیالات یک آدم یا یک ماشین رو به هم میریزیم و جالبه وقتی من با دیگران صحبت میکنم میبینیم همچی یک چیزی رو توی فکر و خیال خراب کردند که هیچ متخصصی نمیتونه به حالات اول بر گردونه این خرابی که من با خیالاتم بوجود اوردم .

بنا براین یک عادتی است که افرادی که برخورد درست با مشکلات قدیمی نداشته اند و پرونده های گذشته را نبسته اند درگیرش هستند و کلا آدمهایی تخیلی هستند و این تخیلات را همیشه حمل میکنند و به این کار عادت کرده یا معتاد شدند و مانند هر اعتیاد به مواد کار مشکلی است ولی باید ترکش کرد و باید راهش رو رفت ولی باید آدم باور کند به خودش بگه من نه حرفی و نه کاری و فکر برای کردن دارم و نه بیخودی میخوام خودم و روز و شبمو خراب کنم .

میدونید اگر باز هم خسته هستید و فکر توی سرتان اومد باز تلویزیون را روشن کنید خودتان را درگیر حرفهای هنرپیشه فیلم کنید آخه این مغز انسان باید همیشه کار کند همیشه و همه مغز باید کار کند (مغز همش هم کار میکند یک قسمت یا دو قسمت نیست اگر یکچهارمش کار نکند میمیریم)پس همه مغز باید کار کند باید به خودتون بگید من دنبال این اعتیاد بد و مضر نمیرم و فکری ندارم بکنم موضوعی که دلخوریه جلو آینه بگید بابا این مشکل اتفاق افتاده و من کاریش نمیتونم بکنم در رابطه با چی اون میخوای فکر کنی؟

باید کاری کرد نه اینکه کاری نکنید بگید نشد باید کم کم سه بار نشسته باشی بگی نمیکنم و فکر نمیکنم نه اینکه مثلا هیچ کاری نکردید بعد بگید نشد حتی به ماشین هم نمیشه نگاه کرد راه بیافته و اگر راه نرفت بگید دیدی نشد.

در بعضی مواقع هم میشه دارو مصرف کرد ولی راه درستی نیست و کوتاه مدت کار میکنه امانه دراز مدت.

بارها کسی به من گفته چطور فکر نکنم یه چیزی بگوبه من.

بزارید بگم راحت شوید هیچ راهی نیست جز اینکه شما با توجه به حرفهای بالا مثلا ده کیلومتر راه داری باید سانتیمتر سانتیمتر و متر متر این راهو بری تلاش کنی روبروی آینه با خودت مشغول بشی تا به مقصد برسی از من سوال کردن چه کنم؟ فقط میگوئید تو یه چیزی بگو و بکن که من رها شم و بار مسئولیت کارتونو روی شونه من بندازید

من میگم نگاهی واقعیت بینانه داشته باشید از کسی و دکتری نخواهیداون 10 کیلومتر مسیر منو برای من بیار اینجا یا منو ببر اونجا واقعیت اینه باید راهو رفت

وقتی ما حوادث رو در زمان خودش واقعیت بینانه در زمان خودش باهش برخورد نکردیم و بعدا با کارهایی که میتوانستیم بکنیم و نکردیم میائیم باهش درگیر میشویم و پشیمون میشیم و احساس بد میکنیم و میخواهیم توی ذهن واقعیت بیرونی رو عوض کنیم ولی از عهده این کار بر نمیائیم پس تبدیل میشه به یک عادت به یک مکانیزم فرار بارها شده موضوع ها به سراغ من نوعی می آیند و من میگم من به تو که دوست یا بچه من هستی فرصت گفتن و شنیدن ندارم وقت ندارم و فوق فوقش یکبار اونو باز میکنم ومیبندیم چون تعداش زیاد نیست و یا وقتی میبینم اذیت میکنه من پا میشم زود یک کاری میکنم یا یک بحث دینی فلسفی میکنم که فکرم همش درگیر بشه و اگر فکر 50 بار و 100 بار اومد محلش ندادید میره ولی اگه بهش اجازه بدید میمونه پس نمیتونید به کسی بگید من هروئینی هستم منو نجات بدید شما قرار این راهو بریم ما باید زندگی را با کار پر کنیم و خوبش پر کنیم

ما میائیم خودمونو فلج میکنیم و هیچکاره بعد توقع داریم کس دیگه این کار رو برای ما بکنه

ذهنیت غلط ما ما رو به این سو سوق میدهد و وقتی 95% هم ما بگیم نمیتونیم در واقع ما نمیخواهیم اگر یکبار بگیم نمی خوام پس بعد این مسئولیت هست چرا نمی خوای پس راحته میگیم نمیتونم

Sunday, July 10, 2011

خودكشي

دوست داشتم به موضوعي بپردازم بعد از مدتها ننوشتن

موضوع خودكشي موضوعي بود كه من اين بار رفتم بروي اون نظري بيافكنم كه مردم چرا خودكشي ميكنند؟مسئله روحي و رواني آن چيست ؟ما واقعا بايد چه حسي درونمون بوجود بياد تا دست به خودكشي بزنيم ؟

خودكشي دلايل متفاوتي داره ولي كلا من دو تا دليل اصلي براي خودكشي پيدا كردم

يك نوع اون تنفر از خود است و زندگي است و نوع ديگرش بخاطر ديگري است

ولي افرادي كه دست به خودكشي ميزنند اكثرا نزديك 80% افسردگي دارند البته افسردگي كه با شيدايي و سر خوشيه همراه است بعدا هم معمولا بر ميگرده به اسكيزوفرني و بعد به مواد مخدر و الكل كه بيشتر زماني رخ ميده كه همه اينها نتيجه اين است كه فرد رابطشو با واقعيت از دست ميده.

ولي خوب روزي كه من دنيا رو روي خودم افتاده ميبينيم روزيكه فكر ميكنم همه نورها براي من خاموشند و اميدي نيست و آرزوها بر باد رفته و من ديگه اينقدر ناتوان هستم كه با كوشش فردي هم به جايي نميرسم و بعد به نوعي دنيا رو تاريك ميبينم فرد به جايي ميرسه كه ميگه دنيا معنايي نداره

و بيشتر هم ديده شده خودكشي براي گرفتن انتقام از خود وديگرانه و بخاطر احساس گناه و تقصير و حتي شكستهاي پشت سر هم است كه فرد رو به خودكشي ميرسونه .

ولي جالبه چرا ما ميتونيم خودكشي كنيم؟

وقتي ما با خودمون يك فرد خارجي باشيم و فرد با خودش يك فرد خارجي يا چيز باشيم كه قادر باشيم از بيرون به خودمون نگاه كنيم و راضي و ناراضي باشيم از كاري كه كرديم و ميكنيم مثل اين است كه ما از يكي عصباني هستيم وميتونيم بهش آسيب بزنيم انسان وقتي براي خودش فردي خارجي بشه ميبينيد ميتونه حتي خودزني بكنه و برخي وقتها آسيب كمتر ميزنند وآسيب زدن بعضي وقتها آسيب نيست ولي هست مانند پدر خدا بيامرز من آهسته آهسته سعي كرد خودكشي يك خودكشي تدريجي با سيگار ولو شايد به چشم نمياد كه سيگار آسيب و خودكشي نيست.

مردم چون وقتي ميبينيد كوشش براي زندگي كردن ندارند كوشش براي تمام كردن اون دارند يا اونو به صورت يكباره انجام ميدهند يا اونو به صورت Gradual suicide يا خودكشي تدريجي انجام ميدهند

به هر حال مسئله پيچيده اي هست اما بيشتر بر ميگرده به همون سه بيماري كه در بالا به اون اشاره كردم چون فرد كلا در حالت عادي از خودش محافظت ميكنه و زندگي بر مرگ براش ترجيح داره ولي روزي كه غم وناراحتي و اضطراب و وحشتش بيش از اونه كه توان برخورد كردن با اونو داشته باشه در حاليكه برداشت غلطي هست اما اقدام به خودكشي ميكنه

فردي خودشو ميخواست بكشه به من گفت من ديگه چيزي خوشحالم نميكنه واقعا فكر مكنيد چطوري فرد اينطوري ميشه؟

ببينيد روزيكه شما گرسنه نمي شويد و يا تشنه نيستيد و يا خوشحال نيستيد اين يك تغييرات شيميايي است افرادي كه اصلا راضي نيستيند و خوشحال نيستند علتش اينه كه فعل و انفعالات مغزشون اونا رو به اونجا رسونده و ميشه با مصرف دارو و مدت سه هفته كه بزاريم دارو كار خودشو بكنه احساس ميكنن مانند فردي كه چشمشو بسته است چشمشون باز ميشه.

ولي حالا خودمون هستيم اصلا حالا هم چيزي ما رو خوشحال نكنه چرا بايد من تصور كنيم حالا حتما چون چيزي ما رو خوشحال نميكنه پس زندگي بي ارزشه خيلي آدمها بودند بسيار در شرايط درد و رنج بودند ولي وقتي انسان در زندگيش هدفي داره و دنبال مقصوديه و زندگي بخاطر اين هدف معنا پيدا ميكنه زندگي ميكنه ما وقتي كمك نميگيرم و واقعيتو نگاه نميكنيم خوب خوشحال نيستيم فراموش نكنيد كمك حرفه اي گرفتن بد نيست ما اگر كمك ديگران نبود زباني نداشتيم اگر كمك ديگران نبود ما خيلي زودتر بخاطر عدم مواظبت و امنيت از پا در مي آمديم و توصيه من اين است كه بايد كمك حرفه اي گرفت چون ميشه چراغو روشن كرد تاريكي بعضي وقتها بخاطر اينه كه ما يا چشممونو ميبنديم يا چراغ خاموشه و هيچ ارتباطي پس به بينايي و يا وجود اشيا نيست

افسردگي مثل فشار خون و يا گلستروله ما كاري نميتونيم بيشتر مواقع بكنيم مثل افتادن از روي پشت بام يك خونه است شايد ما رفتيم بالا شايد افتاديم شايد كار درستي نبوده بالاي بوم رفتيم اما بايد شكستگيها رو ترميم كرد افسردگي وقتي بروي ما ميافته اينقدر حق آزادي وتصميم نداريم براي همين كه ما بايد كمك بگيرم وقتي ما فرضمون اينه كه در زندگي شادي وجود نداره باز بدونيد يك پيام خوب به ما ميده كه ما زندگي رو خوب و خوش و خوشحال كننده ميخواهيم و همين ميل به خواست خودش جرقهاي است ولي به مخزن يك باروت هم ميتونه بخوره و منفجر بشه مادام كه ابراز يكنيم همچنان نشانه خوبه كه نوره هنوز هم هست زندگي سخته و مشكل اما دو چيز بسيار ساده است خدمت و محبت به ديگران

Thursday, July 07, 2011

تولدم دوباره

تولدم



من از يك مادر جوان و يك پدر به نسبت سنش جوانتر دنيا اومدم

و باور نكردم هر چه شنيدم و شايد سزاوار نبودم بشنوم تولدي كه براي خودم فقط عزيز بود

تولدي كه مانند پر بود بروي باد زندگي

تولدي كه درون آن هميشه كودكي گريه ميكرد تا نفس بكشد

تولد ي كه كم كم سال به سال كمكم كرد اسمها را فراموش كنم و كم كم چهره ها و كم كم سنم بالاتر بره كه يادم بره حتي زيپمو ببنيدم و همانطور كه ديديم ببينم حتي پيرتر كه شدم زيپمو يادم بره باز كنم طنزه اما واقعيته

سنم رسيد به 38 تا بدونم كه 8 سال سنمه ولي سي سال تجربه كردم

سنم رسيد به 38 تا بدونم پير شدن جبر بود اما بزرگ شدنم انتخابم بود

سنم رسيد به 38 كه بدونم معني نداشتن خانواده پدر و مادر و خواهر يعني چي

سنم رسيد به 38 تا بدونم تا مرگم تنها يك چشم بهمزدنه

جوان بودم به دنيا فكر نميكردم به سي سال كه رسيدم برام عجيب بود ببينيم ديگران در مورد من چه فكر ميكنند و از سي گذشتم فهميدم كسي براش مهم نيست من زنده ام يا نه و اصلا كسي به ما فكر نميكنه

برام 38 سال متن بود متني كه بايد تا اخر عمرم بخونم



Monday, May 23, 2011

رفتم اون دنيا برگشتم

شنيديد يكي ميگه من ازدنيا رفتم ومردم و بعدش از يك دالون گذشتم باريك و نور و غيره.. ببينيد اين مسئله رو علمي ميتوان بررسي كرد ما چيزي به نام
near death experience داريم كه بهش ميشه گفت تجربه نزديك به مرگ  وميشه علمي در موردش صحبت كرد كه البته ربطي هم به رفتن اون دنيا نداره همينطوري كه من هم صحبتشو كردم ولي شريك زندگي من حتي يكبار گفت خيلي چيزا هست كه نميشه علم اونو ثابت كنه مثل روح بعد از مرگ و علم ناتوانه حرف يك جوري درسته و علم ناقصه و شايد خيلي چيزا واقعيت باشه ولي نشه ثابت كرد بله وقتي كه ما در رابطه با روح و ديگر چيزها دانش را محدود و ناقص ميدانيم هميشه درسته ولي هيچ زمان هم دليل نميشه وقتي دانشي ناقص و كامل نيست هر خيال و حرفي درست باشه چون وقتي ما به دانش سيستماتيكي كه ميليونها ميليون قاعده و قانون را كشف كرده و بر مبناي اون حركت ميكنه و به كره ماه ميره قلب رو عوض ميكنه حالا دريك مورد با يك مسئله ميگه من اين موضوع را توضيح ميدم دليل هم ندارم بعد من بگم ميخوام يك تخيل و تصورات شخصي يكي يا خودمو بگم واقعيته خوب هميشه آدمها ميتوانند بگويند عقايدشون هم محترم و عزيزه، ولي اثباتي براش نيست

مثل اينكه من بگم اگر شما يك برگي رو آتيش بزنيد بچتون دكتر ميشه و بعد بگم شايد روزي دانش به اينجا رسيد كه بگه چنين چيزي با آتيش زدن برگ درسته

ولي متاسفانه پايه و مايه نداره اوني هم كه در رابطه با تجربه نزديكي مرگ ميگن و توضيح ميدن كه چطوريه وقتي خون از لايه اول و دوم مغز سرازير ميشه از يك منطقه مخروطي شكل ميگذره كه دقيقا منطقه اي هست كه حافظه و خاطرات گذشته اونجاست و درست مثل اينه كه صد فيلم سينمايي يك دفعه شروع ميكنند به نمايش و بعدم فرد احساس خاصي داره اگر مرد كه مرد اگر موند بعنوان يك خاطره كه من رفتم اون دنيا ميدونه در حاليكه ميدونيم چه اتفاقي ميافته و بعدم بقيه داستان هم كه ساختن، ثابت شده دروغ ميگن ولي اين موارد بين هزارها نفر مشتركه توي اتاقهاي عمل هم زياداتفاق  افتاده و همه ميدونن و حتي فرد وقتي در معرض خطر قرار ميگيره و خون و اكسيژن را به لايه هاي پايين ميرسونه كه بايد قلب و ريه و قسمتهاي حياتي رو كنترلش رو سريع در اختيار بگيره اين اتفاق مي افته و كاملا توضيح و توجيح اونو ميدونيم حتي به گونه اي كه با پايين آوردن خون در مغز ديدين اين افراد همين تجربه رو دارند ولي اگر شما بگيد روزي يك چيزي معلوم بشه، باشه بشه ولي چيزي كه در چهارچوب علمه بايد در همون چهارچوب مشخص بشه

مثلا اگر من بگم من يك چرخ رو اگه زير زمين بكارم پنچ تا هويج سبز ميشه در جهان طبيعت فهميده ميشه اما اگر شما بياييد در رابطه با عالم ماورا صحبت كنيد كه مادي نيست چون چيز مادي قواعدش توي همين زمينه و غير مادي باشه علم ميگه من نميدونم شما بگيد روح الان پهلوي هر كدوم از ما هست علم ميگه نميدونم ولي از طريق حريم فلسفه شايد بله حرف بشه زد.

و هر كدوم از فلاسفه هم با ملاكهاي و معيارهاي خودشون كه باز بر اساس علم و عقل هست عمل ميكنند و دنياي علم نه قبول ميكنه نه رد ولي من خودم اجازه نميدم چيزي مادي هست و فيزيكي و علمي هستش قبول نكنم وبا احتمالات زندگي كنم و من كساني كه يكيشون الان استاد دانشگاه نيز هست وقتي از تجربه اش در رابطه با مردن و بازگشتش صحبت ميكرد متاسفانه چون وقتي در رابطه با رفتن به اون دنيا باز مجبوره بياد توي دنياي مادي كاملا مي شد مچشو گرفت كه داره چرت و پرت ميگه يا اشتباه يا غلط ميگه بسيار توي تيمارستان هم ديديم افرادي كه بودند حدود بيست تا سي درصد از اين حرفها فراوان ميزدند بريد تيمارستان ببينيد چقدر مدعي ناپلئون شدن و با ارواح تماس دارند توي بدنش دارند ميروند پس يك پرسش جدي هست ما بر چه مبنا مي خواهيم يك باور رو قبول كنيم وقتي اين افراد اين حرفها رو هم ميزنند من مي شنوم ولي اگر قراره ما بحث كنيم و نتيجه گيري كنيم و قبول كنم خوب داستان فرق ميكنه تا بعضي اينروزها ديديم ميگويند بيا نظر منو قبول كن تا ما با هم حرف بزنيم

وقتي خبر داريم كه انسانهايي كه مريضي روحي و رواني دارند از اين نظرات بسيار دارند خوب واقعا بپرسيد از دكترها توي تيمارستان آمار افراد و ارتباط با روح و عالم بعدو قبل چقدره ميبينيد ميگن 30% اين مشكل را دارند

من اگر بگيد يك چيزي رو نميدونيم ميگم بله ولي چون نميدونيم  قبول كنم نميشه البته فرقي هم نداره چون ديديم مي آيند بعد افرادي كه اون دنيا رفتند و برگشتند ميخواهند يك نتيجه از اين به حساب سفر توي اين دنيا بگيرند و توي روابط و اعتقادات بگيرند

كتاب نوشتند كتب بسيار ولي به اين حرفها و صحبتها به صورت واقع بينانه و علمي نگاه شده؟اگر شده خوب من هم حرفي ندارم ولي من من اگه دوست دارم كسي اين حرفها رو بشنوند خوب ميشه پس واقعيتها كجاست شايد هزار كتب در اين رابطه در عرض يكسال نوشته شده من منابع بسيار انگليسي ديديم چرا چون مردم اماده و پذيرش دارند و پر فروش هست ولي از اول تا اخر اگر كتابو بخونيد توي بيست صفحه اول ميفهمي داره دروغ ميگه چون تضادها رو ميشه ديد ولي خوب آدمهايي بودند كه چيزهاي داشتند و ديده بودند جالبه وقتي از اون تونل گذشتند بعضيهاشون يك كسي رو هم ديدند مثل پيامبري و جالبه سياه پوسته سياه ديده بودند و سفيد پوستها اون سفيد پوست و اونهاي كه فيلمي ديده بودند و عكسي ديده بودند يا تصوري داشتند بله اونجوري ديدند تازه جالبه اين گروه مدعيان را هپينوتيزم كردند و همه گفتند اون قسمت آخر رو نديديم

روي اين موضوع كار شده ولي اگرآدم مطالبي رو مي شنوه و مي بينه بايد در بحث و منطق قوانين را رعايت كرد چون دو بعلاوه دو نميشه درخت بعد بگو بپذير من مي پذيرم ولي بحث علمي و عقلي با نظر خودت فرق داره بيائيد بريد با يك روانپزشك بيمارستان و افادي با توانايي خاص مدعي هستند كسي اونا رو گاز ميگيره تازه بدنشون و شونه هاشون هم يك زخمهايي هم مي شد ولي وقتي روشون كار ميكردند ديديند توانايي فوق العاده هم داشتند ولي ديدند سياه بازيه از كجاست
توي فيليپين با دست عمل ميكردند مردم گريه ميكردند و باور داشتند هزارها متخصص من ديديم واقعا باور داشتند تا دوربين مخفي گذاشتند دست آقا دكتر رو شد.

يااز آتيش رد شدن شما اگر زياد باشيد وسريع رد شويد هيچ كس نميسوزه هيچ ارتباطي هم به نيروي مغزي نداره درجه حرارت از سيصد بگذره مولكولهاي آب تقليل مي شوند حركت ميكنند و منفجر مي شوند گرم نمي شوند و بخار نمي شوند يعني هر كس از آتيش با سرعت بگذره پاش نمي سوزه

توي اين گونه موارد مانند موضوع بالا باورش و اينكه علم ناقصه و پس درسته آسيب داره اگر ثابت نشده ما بر اساس كاركرد مغز و علم و عقل زندگي ميكنم باورهاي ديگران عزيزه ولي مي تونه واقعي نباشه

Saturday, April 30, 2011

نظر و حرف ديگران و آبروي من

يكي به من ميگفت تو فلان كردي و چنين كردي با حرف مردم چه ميكني؟ فردا آبروت ميره و با دست نشونت ميدهند ميگن اين پدر يا برادر و يا شوهر يا بچه خواهر فلاني هستي.

ببينيد من يك مشكل فكري هميشه داشتم و جدا هميشه همين بود كه من اگر اومدم با فلاني بودم ولو خوب بودم با حرف مردم چه كنم؟

من بيام جدا بشم با حرف مردم چه كنم ؟يا بيام زندگي كنم و برم با حرف مردم چه كنم؟آبروي من ميره.

ببينيد ما در گذشته يك موجوداتي بوديم فيزيكي و جمعي و اين زندگي فيزيكي بسيار مرتبط به زندگي من و حتي مرگ من داشت به اين صورت كه اگر مردم يك قبيله منو بخاطر هر چيزي نمي خواستند من بايد ميرفتم ميمردم و خانواده من نيز همين مشكل را داشتند حتي امكان داشت جمع ميشدند مرا ميكشتند

علت اينه كه ما در ايران همينقدر كه غذا برامون مهمه آبرمون نيز مهمه و اين مسئله كه ديگران در مورد من و اطرافيان من چه فكر و نظري دارند مهم است

غذاي ما گوشتي كه ما ميخورديم به نظر ديگران بستگي داشت و مهم بود اينكه از چه حيواني و چطوري حتي طبخ ميشه و پدر و مادر من حتي ميتوانستند مرا از گرسنگي بكشند

علت خيلي واضح است زندگي ما اگر به امنيت گره خورده باشه بي نهايت بسته به نظر و فكر و حرف ديگران مربوط بود.

و ما رنج ميبريم همه رو اذيت ميكنيم چون امنيت من بسته به نظر ديگرانه.

ولي من يك خبر خوب دارم ما ديگر در دنيايي زندگي ميكنيم كه يك بخش ديگري كه ما داريم بخش رواني ماست و قضاوت و نظر ديگران ديگه توي نون من و غذاي من نقشي نداره اصلا و ابدا نقش نداره

مطالعات نشون داده نظر ديگران 98% كوچكترين تاثيري توي زندگي ديگران ندارد تنها تاثير خود را زماني دارد كه ما آن را پتك يا چاقو ازش درست ميكنيم و به خودمون ميزنيم يا به همسر يا فرزندمون.

و الا ، خانم و آقا واقعا چه اهميتي دارد شما در مورد من و كار من و ديگران چه فكر ميكنيد؟

منظور من اينه كه مفهوم آبرو و ظاهر من اين باشه كه من پنجاه سال رنج ببرم تا اينكه 50 تا آدم دوروبر من كه از من بدبختر و گرفتارتر و آدمهايي كه خودشون در حال پنهان كاري كاراشون هستند فكر كنند من زندگي خوبي دارم؟ فكر كنند من خوبم فكر كنند زن من خوبه فكر كنند بچه من خوبه فكر كنند شغل من خوبه ؟

شما فكر كنيد همه فكر ميكنند ما خيلي خوشگل هستيد يا خيلي زشت؟ خوب واقعا چه فرقي ميكنه؟



علت اين است كسي كه اينطور براي فكر و حرف ديگران زندگيشو با چالش راه ميبره داراي تفكرات كودكانه و تاريخي سنتي است و اين باعث شده چيزي به نام آبرو در درون ما جا بيفته كه خودش بي آبروئيه.

چون ما حاضريم بدترين رنجها رو ببريم و بدترين كارها رو بكنيم كه ديگران فكر كنند ما با آبرو هستيم

ما بايد از اين مرحله كه چند آدم مريض بيمار ، خل ، چل اينكه چي در مورد ما مي گويند در گذريم

مرتبط كردن زندگي خودمن به نظرات آدمهايي كه براي اونها مرده و نون من و مريضي و حال من براشون مهم نيست ابدا تاثيري به حال من نداره وقتي پدرم مريض بود اين مسئله بيشتر برايم به چشم اومد فقط افراد بيشتر اگر نيازي بهت داشتند وارد داستان مي شوند اگر نه اصلا.

بايد قبول كنيم ديگه اينكه دوره اينكه زندگي من غذا و حس من به نظر ديگران است سپري شده .

من زندگيم به نظر ديگران مرتبط نيست حتي اگر توي مردم و جامعه باشم و اميدم اينه كه ما ياد بگيريم كار خوب و مناسب و درست انجام بدهيم و مي خواهد مردم و خانواده رو خوشحال كنه. بكنه. مي خواهد نكنه .نكنه

ما وظيفه اخلاقي داريم كه كار درست و مناسب و صحيح را بايد انجام دهيم اگر موجب خوشحالي ديگران شد چه خوب .

نشد جاي تاسف هست

چون ما يك نظام اخلاقي داريم كه الهي و خدايي و انسانيه مثل عدالت،آزادي،محبت ،واقعيت و حقيقت و حرمت و حيثيت.

و اينها قراره مبناي رفتار درست و خوب من باشه ولي روزي كه مسائل اخلاقي و غيره نباشه ما بايد بريم دنبال( ارزشها) كه كلا ارزشها در هر جامعه نسبي و خوب و بد هستند.

مثلا ارزش زيبايي كه يك ارزش هست ما نمي توانيم از اين مسئله سو استفاده كنيم بگيم زن من زيبا نيست و بهانه كنيم بريم دنبال يكي ديگه چون اين مشخصه كه همش دروغ و كلك هست.

آبرو بر ميگردد به ارزشها كه در هر جايي متفاوت است كه روي اصول الهي پا مي گذارد روي اصول انساني پا مي گذارد و حتي اصول اخلاقي چون پنجاه نفر آدم خل و چل كه نه علمي دارند نه زندگي دارند و نه اخلاق خودمونو نابود كنيم و بچه و زنمونو از پاي در بياريم كه آنها بگويند ما چطور هستيم و من زن يا مرد خوبي هستيم

آبرو با اون مشخصات يعني ضد اخلاق و خدا و ضد انسان است كه يعني فقط تمركز كردن روي نظر و عقيده ديگراني كه بيكار و بدبخت و وامانده و گرفتار و ابله كه در مورد انسانهاي ديگر به خودشون اجازه ميدهند نظر و عقيده داشته باشند و اين نظر و عقيده را به ديگران نيز بگويند

حالا اينها اين كار را بكنند ما چرا بيائيم به ان اهميت بدهيم من اميدوارم محبت و انصاف و عدالت حرمت و حيثيت را رعايت كنند و معناي آبرو واسه ارزش و اهميت نظر ديگرانيه كه مسئوليت انساني را مي خواهند فراموش كنند

Monday, April 04, 2011

پدرم

پدرم الان كه دارم اين نوشته ها رو برات مي نويسم نميدونم چقدر دوام مياري كه هوا و اكسيژن رو توي اون ريه هاي ملتهبت فرو ببري

بارها آمدم نزديك تختت چشات بسته بود يكي مي گفت توي كما هستي و زنده نميموني ولي براي من هميشه زنده و مردت آخرين پناهگاه منه

پدرم يادم نميره وقتي آخرين بار به مشكل برخورد كردم با وجوديكه ميدونستم قلب و ريه بيمارت حرفهايت را بيشتر به يك شوخي مانند ميكرد ولي وقتي شب دستت رو سرم گذاشتي و گفتي تا زندم از چيزي نترس من پاتم فهميدم قلبت به بزرگي همون عكسهاي قلبته كه دكترا ميگفتن خيلي بزرگه وديگه خونو به بدنت پمپ نميتونه بكنه.

پدرم روي تخت از من ميخواستي دستاتو باز كنم كه بسته بودن كه سرمتو نكشي باز كنن تا به همه بگي محمود پدرمن يك تنه 20 نفرو يه روزحريف بود ولي الان دستاشو بستن كاري نميتونه بكنه ولي نميدونستي زمونه دست منو بسته بود اونهم با بيرحمي

پدرم روزي تو دستكش به دست من ميبستي و به من مي گفتي به شونه هاي من نگاه كن ببين يك بوكسور چطوري شونش بايد قوي نگه داره و نرم بازي بده كه جلوي سنگين ترين ضرباتو بگيره ولي امروز وقتي ديدم اينقدر سوزن به شونه هاي تو فرو كرده بودن كه كبودي اون مثل هيچ ضربه اي نبود و يادم آوردي كه ضربه هاي زمونه كبوديش بيشتره و ماندگارتر.

پدرم توي كما بودي ولي هنوز تنها نامي كه صدا ميزدي و كسي رو كه مغزت مي شناخت من بودم يادته به من ميگفتي من سال 53 هم رفتم توي كما تنها اسم تو رو صدا ميزدم و بازم برم تو كما ،تو رو صدا ميزدم خواستي بهم درس بدي حرف مرد يكي هست

پدرم بارها بهت التماس كردم زندگي خودتو با خاكستر سيگار به خاكستر نكش پدرم تو سيگارو تو تن من روشن ميكردي و خاكستر شدن زندگي تو ماننده خاكستر سيگار كه ديگه نور نداره و تو با نبودنت اين روزا سيگار زمونه رو روي تن من خاموش كردي ردش هميشه ميمونه

پدرم تو پدر من و مربي من و دوست من، هميشه بودي و هستي وخوابيدن توي بستر بيماري ياداوري همون مربع وحشي بوكس هست كه ميگفتي هيچكس اونجا به داد تو نميرسه جز غرور و خدا .

يادته داد ميزدي مي گفتي دستاتو بيار بالا و صاف واستا تا عادت كني كه راند سوم اينقدر خسته ميشي كه جرثقيل بايد دستتو بياره بالا. اگر خم باشي اونجا دولا ميشي ولي پدرم من الان بدون تو دولا هستم و هيچ جرثقيلي نميتونه دستامو بياره روي چشام تا كسي اشكامو نبينه براي من ديگه روند سه زندگيمه دارم بازم ثانيه ها رو باز ميشمرم كي زنگ ميخوره خلاص بشم

پسرت

Sunday, February 06, 2011

بهترين زنهاي دنيا

من توي اين مدت يك چيزهايي توي برخوردهايم فكر ميكنم به تازگي در مورد خانمها در ايران بهش رسيدم و شايد وجود دارد و آن اين است ما مردها هنوز نميدانيم زن چي ميگه وي چي مي خواهد مثلا وقتي در جايي هستيد و بعنوان مثال خانمتان مي گويد واي چقدر اينجا گرمه شما نگوئيد خوب چند لحظه ديگر سردت ميشه يا صبر كن اگر هنوز گرمت بود يه كاري ميكنيم يا نگيد حالا اينا سرشون شلوغه بعدا ميان اين كار رو ميكنند بلكه ما بايد بگوئيم سريع و بدون مكث راست مي گويي همه كولر طرفشونه و وضعيت مناسبي هم دارند ما فقط اينطوري هستيم بزار من برم بهشون بگم و مشكل تو حل بشه.

ببينيد من يك چيزي رو دقت كردم خانمها وقتي احساس نارضايتي و رنج ميكنند تنها چيزي كه از مردشان مي خواهد تنها كاهش و كوچك كردن مشكلشان هست. همين.مشكل رو براي آنها آسون كنه كه وي را آزار نده.

زنها هميشه به نظر من نياز دارند حس كنند كسي پهلوي آنهاست و حمايتشان ميكند زنها هميشه نياز دارند همه ناراحتي خودشون را بريزند بيرون و راحت بشوند و در موردش صحبت كنند و يك مرد در اين مواقع بايد بهترين كاري كه ميكنه در اون لحظه كمكش كنه كه ناراحتيش به نوعي برطرف بشه يا كاملا گوش كنه كه حرفشو بزنه .به نظر من اين چيزي كه يك رابطه نزديك هميشه ميطلبد و بايد داشته باشد شايد اينطوري بتونم مثال بزنم اين ظرافت رو داشته باشه بفهمد كه اگر بتوانيد با زنها مانند يك موج سوار با آنها و موجشان بالا و پايين برويد بي ترديد مي توانيد بگوئيد مردي هستيد مناسب و فهميده غير اين شايد ما خودخواه خطاب بشويم اما به نظر من مرد فهميده و با سياست و خيرخواه نيستيم. مخالف زنها مردها همانطور كه گفتم دقت كردم بالا پايين نميروند بلكه متاسفانه خودم بعنوان يك مرد ميبينم جلو عقب ميرويم يعني بعضي مواقع نزديك و بعضي مواقع هي عقب ميرويم البته من ترديد ندارم وقتي دو نفر به هم نزديكتر ميشويم مردها اين عقب بكش و جلو بكش را بيشتر در مي آورند به نظر من اين مسئله را خانمها مقدراي كج برداشت ميكنند من فكر ميكنم من بعنوان يك فردي كه توي اين چيزها ميروم دنبالش و مي خونم و حتي خود تحليلي ميكنم مرد در حال پيدا كردن خودشه تا حس اينو داشته باشه كه مال خودشه ترديد ندارم خانمها زياد دل خوشي ندارند و ديديم كمي هم با نگراني به اين عكس العملها نگاه ميكنند مردها تا كاملا به زن نزديك نشدند و نچسبيدند بيشتر حالت رو به جلو دارند و ابدا من نديدم ميل به عقب كشيدن داشته باشند ولي خوب باز ميبينيد بعد از چسبيدن هم باز سرو كله اشان پيدا مي شود بيشتر بدبختي مردها به نظر من تستستروني مي باشد و در خون آنهاست و اين چيزي هست كه متاسفانه زنها ندارند و ما مردها داريم

زنها هميشه دوست دارند به آنها توجه بشود و هميشه با انها نزديك باشيم ولي به نظر من زن زرنگ سعي ميكنه بزاره مرده به كارش ادامه بدهد و بدونه بالاخره اين مرد باز مي آيد خودشو لوس كنه.

يك چيزي رو من در زنها دقت كردم كه ما مردها نداريم لا اقل من ندارم و اينكه شما اگر خوب به حرفشان گوش كنيد آنها هم چنين مي كنند حتي شما اگر كمي با وي مهربان باشيد وي هم تلاشش را ميكند متاسفانه ما مردهاي ايراني بيشتر دوست داريم عقب بشينيم و همه چيز به ما عرضه شود همه چيز را ميخواهيم به ما داده شود

يك سري مردها هم ما بايد بدانيم كه براحتي صحبت ميكنند و خيلي باز هستند اين مردها بايد هم كمي دقت كنند كه هميشه زنها بايد اين حس را داشته باشند كه اين مرد فقط براي منه و من هم ميتونم باهش صحبت كنم نه وي دائم بگه و من بشنوم مصيبت اينه كه ما وقتي به زن نياز داريم وكنارمون هست فقط و فقط به خودمون و نيازها و حسهاي خودمون فكر ميكنيم اما زنها خوشبختانه وقتي با يك مرد هستند از خودشون نيازشون و حسشون دور مي شوند و تمام تلاش را براي مرد و نيازهاي مردشان ميكنند بارها دقت كردم به خودم نگاه كردم و همچنين به ديگران دقت كردم از وسط حرف خانمها هم در آوردم واقعا همينطوره مردها براي خودشان زن ميخواهند و زنها براي مردشان حضور پيدا ميكنند .واقعا كه ما جنس جالب نيستيم بدبختي همون تستسترونه

براي همين هميشه بزاريد زنها زني خودشان را داشته باشند مرد زرنگ اول و اول به همسرش و نيازهايش فكر ميكنه و بعد به خواسته هاي خودش علت هم هم است كه من گفتم وي براي ما هست و ما براي خودمان پس بايد وي را راضي كنيم اگر چنين نكنيم كلك ما كنده است. زنهاي ايراني بنده هاي خدا چيزي جز اين نميخواهند فقط دوست دارند بي آزار و بي درد در كنار مردشان باشند مي گويند ما خيلي خوبيم وخوبي و خوشي هم نه ميخواهند و به خدا قسم من با همشون صحبت كردم حتي فرق بين خوب بودن كنار يك مرد و نبودن رو نميدونند اونها با عرض احترام به همه كساني كه منجمله مادر خودم كه يكيش بود اگر بي درد و رنج باشند ميگند ما با شوهرمون اون مدت خوب بوديم تا اينكه فلان شد..؟ منهم با تمام سادگي و مظلومي ميديدم و ميگفتم. خوب؟ چيز خوب كه به آدم يك چيزي ميده و اضافه ميشه چيزي اصلا اضافه نشد ولي خوب تنها بي درد و رنج بوده همين و همين. ما هنوز مفاهيم رو حاليمون نيست خودم هم نبود.

وقتي با فردي كه مي خواهيد بپرسيد از من توي زندگي چي مي خواهي چي جواب ميدهند؟و چكا رو تحمل نمي توني بكني؟ ميبيني اصلا مواردي رو مثال ميزنند كه مانند اين است كه به يك اعدامي بگيد اگه يك آرزو داشته باشي چيست ؟مي گويد نكشيدم.

زنهاي ايراني همه همينطورند ازش بپرس ميگه: بهم خيانت نكنه.بهم توجه كنه. واي بر ما مردها كه هنوز نه قدر ميدانيم و نه حاليمون هست كه كجا زندگي ميكنيم در خارج از اين مملكت همين حرف رو ميزدي بقدري ليست جلوت ميگذاشتند تا تو بداني كه تا نفس ميكشي بايد مراقب باشي كه خوب باشي و تلاش كني خوب عمل كني جالبه ما هم خيانت ميكنيم و هميشه هم طلبكاريم كه تو باعث خيانت من شدي و من بعلت اشتباه تو خيانت كردم متاسفانه اين مردها اصلا نميدانند زن چيست؟سوال اينه كه اگر بخاطر بدي وي اين كار رو كردي چرا پنهون كردي؟و من هم قسم ميخورم هيچ مردي قصد نداره موقع خيانت گير بيافته ولي مي افتد و وقتي گير مي افته چون احساس رضايت نميكنه بايد طرف را مقصر جلوه بدهد در صورتيكه مشكل تنها و تنها در خيانت مرد هست. ابدا ربطي به زنها نداره صدها مقاله و كتاب را خواندم تا علت خيانت رو پيدا كنم كه يكي از آنها گناه و تقصير با زن آدم باشه متاسفم نديديم اما ديديم مادر فرد مقصر بوده كودكي من و پدرم ولي زن و معشوقه من نه.نه من تنها در خيانتم مقصرم و تا نشون ندم عوض شدم دوباره اين كار رو ميكنم منتها بسيار آامتر و محتاط تر.ما هميشه طلبكاريم و داغ ميكنيم و وقتي همش عصباني ميشويم نميزاريم اين زنها بدبخت هم به خود واقعي و حس خودشون دست پيدا كنند ما هستيم كه زنها رو از حس خودشان دور ميكنيم

زنها و دخترهاي ما تنها حمايت ميخواهند ما همينو به آنها نميدهيم حتي كلامي. شايد ياد نگرفتيم اين زنها با ناراحتي

از ما دور مي شوند نه با رضايت.

شايد خانمها هم نميدانند ما رو دوست دارند يا دوست دارند تمام عمر كنار ما باشند ما بايد مردي باشيم كه هميشه پيشقدم بشويم مشكلات طرف مقابلمان را حل كنيم اگر نكنيم مرد نيستيم و اگر تلاش نكنيم گرفتاريم.

مردي به اين است كه ما با رفتارمان يك معلم خوب باشيم مرد بايد بفهمد به فرزند به همسر خودش چيزي ياد بدهد آموزش بده نه زور بگه بايد همسر من حس كنه يك چيزي بهش اضافه شد نه چيزي رو از دست داد

هميشه در آخر يك چيز را بايد دانست مرد بايد شرايط امكانان نيازهاي ابتدايي همسرش را فراهم كن و زن بايد خيالش از اين مسائل راحت باشد

مرد بايد حامي زنش باشيد در برابر همه در برابر حتي مادرش هيچ كس حق ندارد به همسر شما حتي به نقاط ضعفش توهين كند همسر شما ديپلم هم هست شما نبايد اجازه بدهيد وي احساس ضعف بكند همسر شما بايد در برابر خواهر و مادر شما حمايت بشه نگوئيد زن چند تا ميتونه باشه ولي مادر فقط يكي هست. نه عزيزان اين چرند ساخته يك نظام باوري چند زني و چند همسريه كه با گفتن اين كلام شما فاتحه شخصيت خود و همون مادري كه شما را بزرگ كرده ميخوانيد بهتر بود شما با همان يگانه مادر مي مانديد و كنار وي مي خوابيديد ولي نقش يك مرد كه حامي همسرش در برابر همه هست حتي فرزندش رو بازي ميكرديد پس بي زحمت با آن تفكر مي شود به پدرتان بگوئيد مادرتان را طلاق بدهد چون شايد پدرتان هم از اينكه زن چند تا مي تواند باشد بدش نيايد





Sunday, January 09, 2011

گذشته طرف مقابل

مدتهاي درازي بود كه من در رابطه با گذشته پارتنر آدم و حساسيتي كه در ما مردها بوجودداره سالهاست علت تاخير اين بود كه بسيار جستجو كردم كه شايد بتوانم چيزي و موردي و مقاله اي براي اين مسئله كه مثلا اگر در گذشته دوست دختر و پسر يا همسر فرد با كسي رابطه داشته چطوري كنار بيائيم و چه جوري بتوانيم از اين افكار براي هر روز بجاي به مسلخ بردن فردي كه همسر ماست يا دوست دختر يا نامزد به جهت آروم كردن رابطه امروز بهره ببريم بارها و شايد صدها هزار بار ديديم كه مردها و زنها رابطه هاي قبلي چه جنسي و چه برخوردي رو بارها به رخ ميكشيدند

البته من منكر اين نميشوم كه ما وقتي بقول آمريكايي ها اگر پشت يكي سوار ميشويم كه در گذشته وي چه گذشت و هر روز به رخش ميكشيم بي ترديد بيماريهاي ما نيز در آن دخيل هستند بيماري كه بر اساس باورهاي ما يا اعتقادات ماست بياد دارم و ديديم فردي نامزدش را تحت فشار ميگذاشت كه از اينكه چطوري با دوست پسرت رابطه جنسي داشتي براي من تعريف كن تا من بهت نق نزنم.يا به من بگو در چه حدي بوده؟بدبختي اين بود وقتي طرف آنچه سالها پيش گذشته را ميگفت وي كلي سوالات ديگر توي آستين داشت كه خوب حالا شكلش و نوعشو بگو وقتي طرف از ترس ميگفت توي گوشش ميخورد و در آخر زندگي وي بهم خورد.

خانمي تنها و تنها رابطه اش با نامزدش و شوهرش به اين علت بهم خورد كه گقته من دوست پسر داشتم و وي يكبار منو بوسيده خوب ما دوروبرمان بي نهايت ديديم و ميبينيم و كلي براي همه ما درد آوره وقتي ميدانيم طرف ما قبل از ما دوست پسر و دختري داشته و چقدر زجر آوره وقتي حس كني با وي رابطه جسمي و جنسي نيز داشته البته براي مردها بي نهايت آزاردهنده تر مي باشد ولي براي خانمها بعنوان يك مسئله عادي تلقي مي شود

من بارها خواستم اين حس رو تعريف كنم ولي بزاريد ببينيم با انچه از ديگران برداشت كردم از پس تعريف اين احساس بر

مي آيم يا نه اميدوارم موفق بشم ببينيد وقتي ما پي ميبريم كه فرد مورد علاقه ما كسي را قبل از ما دوست داشته و با وي رابطه داشته و ما عاشق وي هستيم به ما اين احساس دست ميدهد كه به ما خيانت شده اين احساس به ما دست ميدهد كه چيزي از ما دزديده شده كه تنها متعلق به من بوده ما دچار اين حس هستيم كه انگار ما اين فرد را حتي امروز نيزبا شخص ديگر قسمت ميكنيم ولو اينكه اين مسئله به سالهاي دور مربوط باشد و نا خود اگاه حس حساسيت شديدي و عدم اعتماد در انتهاي وجود ما لانه ميكند و خواهد كرد جالبه اگر وي بگه بابا من با 4 نفر توي زندگيم خوابيدم يا با يكي شما اين سوال براتون پيش مي آيد مطمئن هستي تنها با چهار نفر بوده؟آيا وي بهتر از من بوده ؟ هر جور طرف چه راست بگه چه مسائل را كوچك و بزرگ كند شما مشكل داريد و وي را دروغگو خطاب ميكنيد.

ما براي دوست داشتن به شناخت نياز داريم ما قراره كي را بشناسيم نه سينه وي را بشكافيم و روزي و هر چند وقت يكبار به سرش بكوبيم بهتره تركش كنيد بزاريد برود اگر واقعا نميتوانيد تحمل داشته باشيد ولي عشق بدون شرط تنها با نگاه و قبول گذشته طرف ممكن است

ولي خوب اگر چنين مشكلي داريد چه بكنيم بزاريد كمي با هم سر جمع كنيم ببينيم مي شود چيزي از آن در بياوريم و به اين احساس به طريقي غلبه كنيم چون چيزي زيادي در كتب روانشناسي نبود اگر كسي منبعي نيز دارد به من بدهد يا راهنمايي كند من خيلي خوشحال مي شوم ولي آنچه كه ميتوانيم براي حل اين احساس انجام دهيم به نظر اين بنده سر . پا تقصير اينهاست:

بهتريم كار اينه كه اول به گذشته خود يك نگاهي بياندازيم فكر ميكنيد واقعا اين حق را داريد به گذشته طرف مقابلتان در موردش دست به قضاوت بزنيد؟

اينكه ما قادر نيستيم گذشته طرف مقابلمان را از ذهن و خاطر بيرون كنيم و ببخشيم اين مشكل ماست شريك ما نه نقشي دارد نه گناهي در اين زمينه مرتكب شده پس كاري با ما نكرده و اينكه ما نمي خواهيم با اين مسئله روبرو شويم مشكل جدي ماست كه گذشته رو پشت سر نميزاريم

فراموش نكنيد دوست دختر ما روزي كه دنيا اومد دوست دختر ما نبود و با ما قرار نداشت و قرار نبود دوست دختر ما باشد پس فراموش نكنيد هيچ كس بدون هيچ اثر از رحم مادرش بيرون نمي آيد و معصوم نيست پس توقع نداشته باشيد فردي كه روبروي شماست اينطور باشد و جالبه معصوم بماند و بگويد من براي خودم پاك مي مانم نه براي تو!!!

پارتنر يا شريك زندگي در حال حاضر خود را با آنچه هست قبول كنيد چه بد و چه خوب اين قبولي را به وي بدهيد كه بتوانيد نسبت به هم بيشتر متعهد باشيد

اگر قراره گذشته معشوقه شما و يا خود شما را تعريف كند پس ترديد نكنيد كه شما بايد بيشتر با مارك يا ليبل بر خودتان يا ديگري سر كنيد تا با خود واقعي طرف مقابل در رابطه اي كه امروز داريد

اگر دائم ديديد به كرات طرف مقابل شما دارد سر كوفت ميزند و دارد در رابطه با گذشته شما قضاوت ميكند حرفي بزنيد كه من هميشه ميزنم و آن اين است " شكي نيست كه تومختاري به من اعتماد كني يا نكني اما انتقادي نميتوني دائم بكني و همش نق بزني اما در اينكه اعتماد كني يا نكني خودت ميدوني"

مسخره ترين كه اين بخش را بارها ديديم اينكه شخص بگويد نكن و چيزي نگو چون به من گفتند و كردند و من برايم تداعي

مي شود يا از اين چرنديات كه تنها حسن اين صحبتها اين است كه يك رابطه خوب را حتما خراب ميكنيد و در واقع رابطه روز و جاري شما را از بين ميبرد

براي رابطه خود و زمان حال خودتان بدون دخل و تصرف آدمهاي ديگر در گذشته استانداردهاي خويش را داشته باشيد به يكديگر متعهد باشيد،و برنامه هاي زندگي خويش را باهم داشته باشد

من قبول دارم هر دو طرف به نحوي ميتوانند رابطه امروز را خراب يا حتي توي رابطه امروز مشاركتي داشته باشند و حتي اطرافيان ولي ميشود بگوئيد و از خود سوال كنيد گذشته طرف مقابل چه نقشي ميتواند دائم با سر كوفت زدن به وي در اين رابطه نقشي داشته باشد؟

Thursday, January 06, 2011

خواب و خواب ديدن به تعريف علم

مسئله خواب دو تا جنبه دارد يكي چيزي كه بعنوان خود كار خواب است يا خوابيدن هست كه مانند هر پديده كه يك جنبه گردشي دارد و از يك جا شروع مي شود و مانند هر چيز اوجي ميگيرد و پايين مي آيد ما كلا توي ماركتينگ نيز قانوني داريم كه سيستمها با سكون و حركت ها كار ميكنند و اين قانون در رابطه با انسان به صورت خواب و استراحت جلوه گر است البته فراموش نكنيد ميزان خواب و استراحت بسته به اين است كه انسان چقدر احساس آرامش و امنيت ميكند



جالبه حيوانهايي كه ديگر حيوانات رو پاره ميكنند و ميخورند و قدرتمند هستند مانند شير پلنگ يوز پلنگ 15 و 16 ساعت مي خوابند اما موجوداتي كه دريده مي شوند و خورده مي شودند مانند آهو،گوزن و حيوانات بي دفاع و زرافه تنها دو ساعت مي خوابند و من فكر ميكنيم ميزان دفاع شخص از خودش و آرامش وي نقش مهمي در ميزان خواب وي دارد و انسان بين اين حيوانات دقيقا در وسط قرار ميگيره .


و اما ما وقتي ميخوابيم به اين معناست كه مغز انساني كه دائم داره كار ميكنه يك قسمت از آن كار خودش را كاهش ميدهد يعني نه تا مرز توقف ولي يك حركت بسيار كم و امواج مغزي و شميايي كمتر ميگيرد و بعضي نقاط هم فعالتر مي شوند.


و البته مسئله خواب ديدن رابايد بگم كه وقتي خواب از يك حد كه بگذره همه خواب ميبينيم يعني به طريقي مي توان گفت هيچ كس نيست كه خواب نبينه ولي از اونجايي كه خواب قرار هست بياد و بره بعد پنهان بشه پس اون كسي كه خواب سنگين دارد و از سلامت رواني مناسبي برخورداره يا حدا اقل حال خوبي داره صبح كه از خواب بيدار ميشه خوابها يادش نيست يعني فقط خواب رو ديديه اما به ياد نمي آورد


خواب ديدن براي يك انسان بزرگسال نود دقيقه نود دقيقه مي باشد و براي بچه ها 60 دقيقه به 60 دقيقه خواب ميبينند


ما وقتي مي خوابيم چندين عكس به صورت فلش ميزنه و شايد هم به صورت رويا خودش رو نشون بده كه با تخيل و تصور همراه هست كه كمي آگاه و نيمه آگاهي را نيز چاشني خويش دارد و ما بعد از 90 دقيقه اولين خواب خودمون رو كه حدود 5 يا 6 دقيقه است را ميبينيم خواب بعدي ما 90 دقيقه بعد مي آيد كه چيزي نزديك به 8 تا 10 دقيقه هست بعدي 12 دقيقه و 15 تا آخري 25 دقيقه طول ميكشد يعني كسي كه 8 ساعت بخوابد حدود 5 دفعه خواب ميبيند


و اين خوابها دنباله فعاليت مغزه كه ما در زمان بيداري هم داريم فقط با اين تفاوت كه از قسمتهاي كمي نا آگاه كه خاطرات گذشته در آنهاست كه بعلت اينكه ذهن درگير آنهاست و اون چيزهايي كه پرژكتور بزرگ گذشته كه درون مغز است بروي آنها نور افكنده ميشود و روي پرده ذهن ما نشان داده مي شوند و ما مانند نويسنده از اين چيزهايي كه در اختيارمون قرار ميگيره شروع ميكنيم به استفاده كردن و ما اونها رو به تركيبي در مي آوريم كه با زمينه ذهني ما سازگاري داره .


براي همين اگه دقت كنيد خواب هر كسي با خواب ديگري متفاوته امكان داره بعلت سابقه تاريخي كمي خوابها شبيه هم باشند اما آنچه تعبير خواب ميشوند اكثرا نادرست و بي پايه هستند به صورتيكه افرادي كه با اين تعبيرات نا آشنا هستند اون نوع خوابها رو هم نميبينند


مثلا اگر من خواب ببينيم دندانم افتاده نشانه آن است كه من عزيزي رو از دست ميدهم و وقتي من نگرانم و انتظار دارم يا به هر حال احتمال ميده كه كسي ميميره من مغزم اين پيام رو در موقع خواب به صورت افتادن دندان ميدهد خارج از اينكه اين اتفاق بيافته يا نيافته ولي در جامعه اي كه چنين تعبيري ندارند مردم چنين خوابي را نيز نميبينند علت آن است مانند يك لغت كه در زبان من و شما هست و در زبان ديگري نيست كه استفاده نميكنند نشان ميدهد كه خواب ديدن ميتواند تا چه حد فرهنگي باشد و شخصي


خواب ما جز زماني كه پريشان هستيم و در بقيه مواقع كه خواب پريشان ما مانند بچه اي كه مداد دستش دادي همه چيز را خط خطي ميكند تعبير و تقسير دارد اما نه تعبير تفسيري كه در كتابهاي تعبير خواب ديده مي شود و در كتب علمي اساس تعبير پنج عدد تئوري است كه از زمان فرويد تا الان گذاشته شده و تا امروز عمري حدود150 سال داره و دقيقا وقتي بيداريد همانطور كه ما فكر آينده ميكنيم و همانطور كه در مورد گذشته فكر ميكنيم در خواب هم همان روي ميدهد منتها فرقي كه دارد در بيداري ما يك كنترل و آگاهي داريم و در خواب ما نا اگاه و نسبت به آن بي توجه هستيم و ضمنا هم به صورت خودكار خودش خود به خود عمل ميكند دقيقا مانند پدر و مادري كه از خونه ميرند بيرون حالا بچه ها هر كار دلشون بخواد ميكنند و فكر ميكنند ميتوانند بكنند ميكنند و در بيداري اون قسمت اگاه كه كنترل و ارزيابي داره وقتي از كار مي افته و از صحنه خارج ميشه كار خودشو ميكنه اما بيشتر خاطراتي هستند كه حل نشدند و تمام نشدند و انرژي دارند و به حساب توي صف مي ايستند و به نوبت مي آيند براي همين خواب اول مربوط مي شود به حوادث آخير و خواب دوم اگر چيزي از حوادث اخير مونده باشه مياره و خواب سوم و چهارم به سي سال قبل شايد بگرده ولي باز مواد امروز رو داره يعني اگه نگراني دارم خوابي دارم كه مثلا در مدرسه هستم و مثلا دير رسيدم يا سوالات رو نمي فهمم يا خودكار و كاغذ ندارم و اين مهمه كه من گذشته خودمو چقدر دروني كردم و معني دار كردم حالا خوابهاي به اون شكل به من ظاهر ميشود مثلا افرادي كه كنترل را از دست دادن هي خواب ميبينند هر چه ترمز ميكنند ماشين نمي ايستد و هر چه فرمان را ميچرخانند نمي چرخه برخي هم شرايط مخالف ميلشان است دنده عقب ميره و معمولا هيچ اتفاق بدي و برخوردي اتفاق نمي افته مثلا تصادفي به اون شكل كه به جايي برخورد كند يا اون مرگ براي ما رخ نميدهد چون بدن ما توانايي پيامد بد رو و اون جايي كه تصادف كرده نداره . در صورتيكه در گذشته هاي قديم مردم خواب ميديدند اسبشون رم كرده و كنترل ندارند ولي ما به اون فكر نميكنيم مگر الان تصور كنيم خر داريم و اسب دوره كودكي و تجربه اسب سواري و شب خوابشو ببينيم


خواب دنباله فعاليت صبح است منتها شكل خودشو داره در صورتيكه از هر تعداد خوابي كه من آمارشو در هر شب دادم يكيش به واقعيت نميرسه و تعبير نداره مثلا در مورد آينده اگر ده هزارتاش باشه همونيه كه من در حالت بيداري دارم در مورد افراد اگر من استرس مرگ هميشه دارم در مورد ديگران خواب و مردن هر كسي رو ميبينيم و شايد هم درست در بياد ولي شكلش همونيه كه در بيداري دارم ولي با ادبيات و شكل خاص خودش


نگراني از خراب شدن رابطه و مريضي اطرافيان خوب مربوط به آينده هستند و خودشو نشون ميده ولي با شكل خودش ولي بيشتر احتمالات آينده رو نشون ميدهند دقيقاهمانند بيداري ما با همون احتمالات زندگي ميكنيم مثلا كسي مريضه يا معتاده ما احتمال مرگ براش ميدهيم خوب ميميره ديگه همان است كه دقيقا در بيداري فكرشو كرده بوديم ولي كمتر خواب ميبينيم يم آدم بي نهايت سالم فردا ميميره


البته نوشته هاي بالا تعريف علمي از خواب بود و خواب ديدين لطفا اين مسائل را پس با داستانهاي ديگر قاطي نكنيد