Wednesday, June 30, 2010

افراد بد دهن و خجالتي

ما در خيلي شرايط و مراحل در بعضي وقتها مي رسيم به افرادي كه بد دهن هستند و توهين ميكنند
و اين افراد متاسفانه افرادي هستند كه خوب چون خودشون را مثلا عقل كل ميدونند و عاقل امكان داره شما يا ديگري رو رواني يا عقده اي فرض كنه در اين مواقع واقعا شما با چنين فردي اگر بخواهيد عاقلانه بحث كنيد بايد چكار كرد چون با اين فرد با توهين نمي شه حرف زد از ولي از وي بايد پرسيد عاقل كيه؟ و اگر روزي كه شخصي كس ديگر رو رواني و عقده اي خطاب ميكنه ايشون اصلا چيزي از عقل سالم و انسان سالم نميدونه كه بعدا بتونه درمورد ما قضاوت كنه چون نميدونه كه ما داراي يك نظام باورهايي هستيم و بر اساس آن زندگي ميكنيم كه مي شود از نظر ديگران درست يا غلط باشه و حتي ميتونه عواقب مثبت و منفي داشته باشه ولي هيچكس نميتونه به شما بگه تو عقل نداري و رواني هستي و حتي خائن هستي
اگر اين شخص جلوي من باشه و به من مشابه اين كلمات رو بگه از وي سوال ميكنم به نظر شما كه يك آدم عاقل و فهميده هستي چطوري به اين نتيجه رسيدي كه كسي به نوعي رواني و ديوانه هستش اگر چنين آدمي شما ديديد اصلا ناراحت نشويد چون نشانگر اينه كه وي يك آدم سطحي بين كه نه  ازعقل ميفهمه نه علم ميدونه نه واقعيت رو ميشناسه و واقعا چرا من و شما بايد اهميت بدهيم به عقيده چنين آدمي و چرا من بارها نوشتم چرا اصلا بايد جواب داد مسخره تر اينه كه عده اي مطابق اين نظرات با من تماس ميگيرند و توضيح هم ميخواهند اين جالبترين بخش است
من هميشه به چنين افرادي مي گم حق با شماست و من بي عقل هستم خائن عقده اي وبيسواد و ديگران براي من چنين كلماتي نيزمي نويسند و من علمش رو حتي ندارم چيزي بفهمم
ببينيد در برابر اين قبيل اصلا خودتان را كنترل هم نبايد بكنيد و حتي  واسه چنين فردي انرژي بزاريد چون شما با كسي طرف هستيد كه حرف مفت و بي ربط ميزنه و من هيچوقت از يك مشت افراد تحصيلكرده توقع نداشتم به موضوعها اينچنين كه هست نگاه كنند و آنها يا اين قبيل بليط ها را بخرند و مانند آنها بي ربط بگويند
ببينيد شما بيائيد به من بگوئيد عقيده من اينه بايد زن را روزي دوبار زد تا تربيت بشه اگر بگه من اين عقيده را دارم  من چيزي اصلا ندارم بگم  و حتي من كاري ندارم كه داره حقه بازي ميكنه يا هر كار ديگه ولي اگر كسي اومد و گفت بر اساس مطالعات علمي ثابت شده كه زن و بچه را روزي دوبار بايد زد تا تربيت بشوند من در اينجا هست كه جلوش مي استم چون من ميتونم بگم چنين مطالعه اي نشده و چنين نتيجه اي اصلا علم نگرفته و اين در چارچوب علمي غلط ولي در چهارچوب عقيدتي فرد ميتونه درست باشه شما تشريف بياريد بگيد زمين مربع هست به نظر من ويا بگيد فلاني رواني يا بگيد چرند ميگوئيد اما اگر اومد گفت مطالعات علمي و مطالعات علمي ما رو به اينجا رسونده كه فلاني چنين و چنان و بي عقله و من در اونجا كه حرف علمي و پايه و اساس باشه بحث دارم و ميگم غلطه و بگيد باور من اينه و كلا  چنين  عمل ميكنم و تو چنين و چنان هستي من ميگم باشه دليل من هم از قسمت نظر خواهي ها مشخصه پس  بهترين كار با اين آدمها  اين است كه  اين آدمها رو بيائيد به ريشه مسئله نگاه كنيد اين افراد چرا چنين فكر ميكنند و دنبال بهانه ميگردند چيزي پيدا كنند به حساب  خودشان وبا اين كلمه ها شما را اذيت كنند و توهين كنند يا شما رو كوچيك كند يا از طريق كوچك كردن شما خودشو بزرگ كنه اين زماني است كه ما قرار نيست به عنوان يك آدم عاقل وارد بازي اون بشويم  دقيقاكاري كه من توي زندگيم ميكنم
هيچ اجباري نيست و بايدي نيز نيست  كه جواب و واكنش نشان بدهم ببينيد من يك آدمي هستم براي خودم تنها و تنها در زندگي خودم  20 تا بايد دارم نه بيشتر آدمها اين دوره زمونه حدود 700 بايد دارند براي همين اطرافيان من چه كساني كه به من خيلي نزديك هستند يا دور بعضي وقتها ناراحت مي شوند من وقتي كسي با من توهين آميز برخورد ميكنه و تشخيص ميدهم و حتي كسي توي خانواده كارش آزار دهنده هست ابدا براي من بايد نيست كه اين فرد رو باهش تماس داشته باشم بلكه من بايد دارم كه وي بفهمه كه من تحمل نميكنم و حتي شايد كساني كه توي محيط زندگي من آمده اند ديدند من هيچ كس  حتي نزديكترين دوستم رو بدون هماهنگي ملاقات نميكنم
من خودم رو درگير هيچ بايدي نميكنم و بيشتر وقتها طوري صحبت ميكنم كه حتي وي تصميم بگيره بايد با من قطع رابطه كنه چون خوب من بايد بعضي مواقع و خيلي از اوقات هم روش من به شكل يك حمله هست كه بي ترديد بايد مانند يك جراحي كه بايد با ظرافت اصول كار و حمله رو رعايت كرد براي كالبد شكافي يا حتي حمله براي برخورد مناسب  يعني مانند يك جراح بايد  توي اتاق عمل با هر كاردي نمي شه عمل كرد مثلا داد زد كه طرف بترسه براي عمل جراحي  بايد كارد مناسب و كارد جراحي داشت توي اين دنيا آدمهايي هستند كه فراوان خودشونو از ما برتر ميدانند و ما رو ديوانه و رواني  فرض ميكنند خوب بزاريد فرض كنند بيمارند و گرفتار و مقايسه آنها چه اهميتي داره ولي من وقتي كسي نظر و حرف چرند ميزنه بهترين شكل عملي من خاموشي و
 بي اعتناي است خوب بعضي وقتها ميتونه حتي دفاع و حتي حمله باشه اما تو بايد دكتر جراح هنرمندي باشي كه چطور عمل كني
شما مي گوئيد من عقل ندارم وفا ندارم عاقل نيستم و شعور ندارم  بيسوادم اصلا مهم نيست بنويسيد من امضا كنم به شما بدهم تا ابد دستتون باشه
البته اينگونه آدمها تحقيق كنيد با همه همينطور صحبت ميكنند و رفتار ميكنند اين افراد به حقوق و حد همه ميتازند نه تنها من يا ديگري اين افراد گستاخ متجاوز و خشمگين هستند و با همگان همينطور هستند.
ولي به من بگيد من عقيده دارم خورشيد يك لامپه كه مشتي آدم روشن كردن من ابدا مشكلي ندارم اما بگيد علم و قوانين ثابت كرده كه خورشيد با برق كار ميكنه خوب من اينجا مخالفت ميكنم

و اما مسئله ديگر كه ما خيلي ميبينم چرا بعضيها خجالتي هستند و مي ترسند حرف بزنند و مظلوم هستند
اين مسئله بايد بدانيد كه اين آسيب از 14 ماهگي تا 36 ماهگي كه زمان راه افتادن بچه هست و مفهوم شرم و خجالت با چيزهايي كه من خوندم و شنيدم طبق نوشته هاي من اين است كه فردي كه حس ميكند بده و عيب و ايرادي دارد دچار اين احساس هست چون ما تا سن يازده ماهگي همه چيزو ميبينيم اما دست نميتونيم بزنيم وقتي
 را ه مي افتيم هوس ميكنيم كه با كنجكاوي همه چيز رو لمس كنيم و زمانيكه ما به طفل شروع ميكنيم به گفتن نرو نگو و نكن ريشه اين خجالت و حس رو ميكاريم و اين حس بد باعث ميشه شخص احساس شرم و خجالت بكنه مخصوصا تا 36 ماهگي به حرف هم كم كم مياد كه ما ميگيم نگو يا بگو همش و وقتي اين بچه بخاطر نياز و احتياج حتي ادرارش تنبيه ميكنند بيشتر به اين نتيجه ميرسه كه خواسته و نا خواسته همه چيش بده و همش به خودش ميگه من ايراد دارم من دوست داشتني نيستم و من همش خراب كاري ميكنم و اين مسائل واقعا نهادينه ميشه در وجود ما تا ابد
بخاطر اين حال تمام عمر ما مانند فردي هستيم كه رانندگي ميكنيم اما به علت اضطراب پامون روي ترمز هستش و نيم ترمزي هميشه داريم و اين ترمز رواني ما هميشه اضطراب و نگراني هست و مانع سرعت مناسب در راه زندگي ما در برخوردها مي شود و در نتيجه ايشون حقش رو نميگره حرفش رو نميزنه و براي اعاده حق هم سوال نميكنه و نظرش رو هم نميگه چون حس ميكنه حرف بزنه ديگران وي را خاموش يا به وي ميخندند و حتي تحقير مي شود و چون باور شخص اينه كه حرفهايش جالب نيست و كسي هم طرز صحبت اون رو دوست نداره ترجيح ميده خاموش كنه و به همين حس بد و ضررش بسنده كنه تا آسيب روحي بيشتري نخوره
بعضي وقتها اين افراد ميگويند من اينگونه بودم رفتم دانشگاه سر كار پررو شدم و حقمو گرفتم اما در واقع اگر ببينيد در رويه و ظاهر اينطور شديد و باز در بعضي جاها تو مغازه و اينگونه جاها هميشه سكوت يا سخني
 نمي گوئيد و اين حس خودش را نمايان ميكند و در درون ما طوفان و غوغاست  مخصوصا جلوي افرادي كه ما رو ميشناسند
منو ببخشيد نيمي از مردم شريف ايران عزيز بيشتر اين مشكل را دارند و اين مشكل اينه كسي ميخواهد حقشونو بگيره اول مقاومت ميكنند بعدش كه نتوانند كاري بكنند در پشت سر شروع ميكنند به غيبت كردن و توهين كردند و شايعه سازي و نفرين ميگذره ولي در جلو چاپلوسي و شايد متاسفانه بعنوان مشكل فرهنگي در يك ملت ميتوان ديد فردي گردن كلفتي كه بسيار خوب داد ميزد مي گفت من ماشيني بهم زد من اومدم پائين داد زدم حيوون ديدم يك چوب يا قفل فرمون در آورد من فرار كردم اين فرد حتي شماره ماشين و فرد رو  بر نداشته ولي اگر جلوي اين انسان مانند يك جنتلمن بودي بايد نشون تان ميدادم چه ميگفت وچه مينويسد شايد اين علتي مي شود فردي روزي زير پنجره اتاق من چند وقت پيش دوست دخترش را كه جواب پس داد چنان با مشت به چشم اين دختر زد كه من خودم را از تراس به پائين پرت كردم و شايد اگر آن شخص فرار نميكرد من يادش ميدادم كه مرد بايد ياد بگيرد دستش روي مرد دراز شود اما برايم جالب بود من اگر واقعا چنين فردي بودم كس و كسان جرات داشتند به من توهين كنند و بي حرمتي كنند نمي دانم
ريشه توي خانه و محيط اجتماعي است و چون فرد با احساس گناه و حقارت و همه بدي خودش رو بي حس بشه و فداكار بشه و بي صدا بشه و همن چرندياتي كه توي فرهنگ ما بهش صفات خوب تازه اطلاق ميكنند كه خودش بيماريزاست اما شايد اين صفات جلوي دعوا رو ميگيره اما ظاهر آروم است ولي درون غوغاست
فراموش نكنيد كه بايد تنها توي زندگي ما يك چيز  واقعا درست باشه و آن يك مسئله اخلاقي است نه هر چرندي 

Monday, June 28, 2010

سن من و ازدواج من

ازدواج با يك سن با تفاوت سني بزرگتر از خود اصلا جالب نيست يك تفاوت سني بالا  البته  منظور من فاصله سني بالاست مثلا دختري به من ميگفت به نظر تو من بزرگترم بده من ميگفتم نه اما قديما بد بود چون اون زمان مادرها بايد 6 شكم مي زائيدند و همش تو خونه بودند و بعدش به سن 40 كه ميرسيدند داستان ديگه معلوم بود آنهم در برابر مردي كه در بيرون از خونه  همش كار ميكرد و هميشه شاداب و تازه بود امروز اون روزها نيست و تو اي مادر من اگر روزي با تفاوت سني دخترت با دوست من مخالفت نكن چون روزي كه شما با چشم كور مخالفت كني  آنهم توي ازدواج دخترت اون نا خوداگاه مي ره توي جبهه طرف با همه بديهاش و ديگر به پسره  نگاه نميكنه  خيلي ساده است ابدا نزاريد بشويد آدمي كه دخترتان يك جبهه مشترك و شما را يك دشمن مشترك با طرف تشخيص بدهند و بعد تمام وقت و نيرو و انرژي خودش را اونجا مي گذارند  تا با شما بجنگند من ابدا توي جبهه ها با وجودي كه ديدم افراد براي هم فداكاري مي كنند اصلا به بديهاي هم كار داشته باشند ولي بچه ها و دخترتان را به جبهه براي ازدواج نفرستيد  و بعد هم به ازدواجي منجر مي شود كه هم بعلت مخالفت پدر و مادر و هم نديدن ديگر شرايط وحشتناك از هم ميپاشه ولي مادر ميتونه به دخترش بگه قانوني كه در دنيا هست و نود درصد انسانها رعايت ميكنند سن مرد بيشتر از دختره و تو با دقت بسيار طرف رو برنداز كن  و سپس مادر و پدر كنار بشينند بزاريد آنها دير يا زود متوجه تفاوتها و مشكلات رابطه و خودشون مي شوند ولي فاصله سني 10 يا 15 سال قربونت
اسم اين رابطه نيست زن و شوهري هم نيست ما توي دنيايي هستيم كه ديگه قرار نيست كسي دكتر يا مريض باشه
معلم و شاگرد باشه و راهنما و شخصي گمراه باشيم
اين روزها باور كنيد ديگه دوران ازدواج دوران يك ازدواج برابره  لاستيكهاي ماشينم يكي رو ميخواستم عوض كنم فروشنده گفت گلهايش به هم نميخوره و ماشين دچار كمي لرزش ميشه راست ميگفت ازدواج نيز مانند ماشيني هست كه بايد چرخهايش با هم برابر و گلهايش يكي باشه  تا بتونند با يك سرعت و درست حركت كنند پس هر دوتاش رو عوض كردم
شخص كه بياد ازدواج نابرابر بكنه همه چي توش هست مانند ازدواجهاي نابرابر قديمي كه خانم 16 ساله بود شوهر 60 ساله اين نوع فاصله سني يك قرارداده و با مشكلات روحي كه طرف خواهد داشت خودش را نشون ميده ترديدي نيست و خطرناك
فرد توي اين روابط چيزي به دست نمي اورد بلكه بايد طفلي را بايد بزرگ كند و بچه كه بزرگ شد مانند هر بچه اي از آغوش مادر فرار ميكند و ميرود دنبال زندگيش اگر هم روزي نرفت بدانيد طرف به فرد معتاده وفادار نيست يا به اصطلاح ميگيم
Addict personality

يك شخصيت معتاد تنها به مواد اعتياد نداره فراموش نكنيد در گذشته ازدواج معامله بوده ولي اين روزها اينطور نيست بچگي نكنيد واقع بين باشيد
دوستي نوشته اي به من نشان داد كه خوب من صحت و اصل بودن ماجرا رو چون نميدونم پس قضاوت نمي كنم ولي  به اون در ذيل اشاره ميكنم ولي از طرف دوستم جواب اون فرد رو ميدم البته با نيشگوني مشابه از طرف خودم چون بيائيد پخته صحبت كنيم لا اقل كمي بزاريد ديگران به دهان و حرفهاي ما فكر كنند ولو نظر يكديگر برايمان ديدنش سخته والا ترين حقيقتها از ديد من هميشه اونهايي بودند كه من تحمل شنيدنش را نداشتم
و بر گرديم به جملاتي كه من از همه مي شنوم و آن اينكه من به وي متعهد بودم
من توي زندگيم جز يك نفر كس ديگري رو متعهد توي رابطه خودم نديديم من هر روز ميشنوم متعهد. آخه نوكرتونم تعهد يعني چي توي رابطه؟تعهد يعني من پايت هستم و تازه حتي و مخصوصا وقتي كار خراب شد پات ايستادم چون تعهد دارم بعضي ها هنوز يك طوري هم نشده نا پيدا مي شوند و مي شنويم طرف متعهد بود كدوم تعهد؟ چرا وقتي حرف ميزنيم وقتي صحبت مي كنيم معني حرف رو نمي فهميم
يا ميگويم براش وقت گذاشتم جالبه .كسي منت به سر كسي نداره و نبايد داشته باشه كه روزي من شب و وقتمو براي تو گذاشتم و تو فلان شدي هيچ منتي نيست من دوست داشتم اون دوست داشت كرديم تموم شد طلبكاريتون از كجاست؟ چرا فكر ميكنيد اگر شما او دو ساعت شب نبوديد اون شخص خودشو از سقف حلق آويز ميكرد؟و من ميمردم يا ديگري ميمرد؟
اين چه جمله اي هست كه فلان چيز به اينجا رسيده؟ قربونت بشم هر شخص ميتونسته در زمان بيكاريش طور ديگه هم زندگي كنه شايد با كسي ديگر خوب آشنا مي شد و خوب شايد بهتر مي شد منت وقت هم را به سر هم نبايد داشته باشيم  من وقتمو كه از سر راه نياوردم يعني چي؟ديگران در رابطه با شما هم عمر آوردند هم اعصاب؟
چيزي براي خود درست نكنيد شما افرادي هستيد كه ديروز براي خودتان از من بت درست كرديد و فردا هم هر وقت حال كنيد خرابش ميكنيد و بعد مي بينيم و مي فهمم كه شما اصلا بت پرستيد حالا چه فرقي داره من يا ديگري تو فردي هستي كه جلوي هر كسي مي توني زانو بزني و به هر بتي فحش بدهي و كفر بگي بعدش تازه توقع داريد  قلاب به شما بشوند اگر قراره منطق داشته باشيد چيزي بگوئيد كه به هم مربوط باشه افراد براي من مثال
مي زنند كه طرف خوب بود و مي خواهند من قبول كنم و مانند اين مثالهاي به اين شكل و با همين همگوني كه
مي گويم   مثلا ميگويند من در امريكا صبحانه خوردم بعدش رفتم چين قدم زدم و تهران خوابيديم و لوس انجلس شام خوب دراونجا دعوتم آخه من چطور ميتونم همه جا باشم و همه كار كرده باشم؟
 آدم كه بحث ميكند و دليل و منطق مي آورد اصول ساده  رو براي نابودي فرد را نگه ميدارد ولي ما نميكنيم  و بعد هم خودمونو منطقي و اصولي و انسان بسيار فهميده تصور كنيم و بعد بگوئيم مثلا آرش بد بود فلان بود نه شما منطقي نبوديد شما قضاوت درستي هم نداشتيد  آدم مگه ميشه هر چه به دهنش اومد بگه و بعد بگه من منطقي هستم  و بگه شايد دو سه مورد را فقط شك دارم اشتباه كردم ولي در انتها اين حس باشه كه من منطقي هستم  مگه مي شه كسي  مثلا  به من بگه من دكتراي جغرافي دارم و وقتي سوال ميكنيم خوب لوس انجلس كجاست مي گه لوس انجلس پايتخت تهران هست و چسبيده به پاريس و بعد بگي نخير ابدا و بگه  واي من 3 تا فقط اشتباه كردم خوب لوس انجلس پايتخت تهران نيست و چسبيده به پاريس هم نيست پس من هنوز دكترم و منو قبول كنيد كه در جغرافي ميفهمم نه من قبول نميكنم لا اقل اين افراد رو به عنوان فرد منطقي قبول نميكنم حتي سرم بره
من نه رقابت با كسي دارم نه چيزي برام مي خواهد چيزي كشف بشود
من چيزي كه درسته هميشه پاش مي ايستام
من هميشه به شخصي كه دوستش دارم يك چيزي رو ميگم براي من تنها تو مهمي برات توضيح بدهم اگر عزيزم من كوتاه هستم بايد براي همگان كوتاه باشم نه براي يك نفر و تنهاي تنها براي يكنفر واقعيت براي تو بايد روشن بشه نه براي ديگران.
هيچ چيزي در دنيا به صورت قطعيت نيست
ما توي زندگيم هيچ زمان اگر نتوانم اصول و قواعد بحث را رعايت نكنم مشخصه بعدش چيه نتيجه دعواست كه بسيار خطرناكه و نبايد كرد ما هيچ زمان توي يك مسائل كه طرف جهت داره و هدف داره و دوستي دارند و دشمني دارند و دنبال كشف واقعيت هم وقتي نيستند چه جاي بحث و گفتگو من هميشه در اين موارد ميگويم هر جور شما مي فرمائيد و هر جور فكر ميكني صحيح است
براي من يك مسئله براي كساني كه با من آشنا هستند بسيار جد يست برابري و بردباري يا صبور بودنه بارها به من گفتند بيا يك چيزي بنويس نظر بعضي ها خنثي شود بسيار جدي جلوي همه كس ايستادم گفتم نه  چون نظر
افراد براي من با آنچه هستند قبول است من روزي كه به شما بگويم من روزي تو را دوست دارم كه مانند من باشي و مثل من باور داشته باشي و فكر كني و زندگي كني من تنها يك خودخواه بي رحم و بي شرم هستم
و مانند فردي كه فكر ميكنه هر كي مثل منه خوبه هر كي مثل من نيست بده
آدمي ميتونه مدعي عشق و علاقه باشه كه فردي كه متفاوت و مختلف هست دوست داشته باشه توي انقلاب فرانسه شعار خوبي بود كه ميگفتند من حاضرم جان خودم را بدهم كه تو نظر خودت كه مخالف من و در مورد منه بزني.
 چرا عزيزان من نگذارم افراد نظر بدشون را  در مورد من بدهند ولو من براي تك تك نوشته و حتي تايپش خودم را كور ميكنم
هيچ كس نميتونه اسم انسان اخلاقي روي خودش بزاره وقتي ميبينه كسي سيگار ميكشه و مشروب ميخوره بگه اين آدم بده و قضاوت كنه و به من بگويند چرا نگفتي بده؟يا تو با چنين آدمي راه مي رفتي؟
من كي هستم  كه بگم و نظرخوب و بد تشخيص بدهم ملاك خلقت كه نيستم شما هستيد من نميدانم من به خودم حق ارزيابي هم نميدهم و حتي حق تصميم گيري هم براي ديگران ندارم من تمام شاهكاري كه بتونم  توي زندگيم بكنم در رابطه با خودمه كه تنها 10% از چيزي كه خوب ميدانم و درست ميدانم بتونم توي زندگيم پياده كنم تازه اگر كوشش كنم آخه مني كه كارهاي كه خودم ميدونه خوبه نميكنم مني كه هر چيزي رو درست ميدونم انجام نميدهم مني كه ميگم ورزش بايد كرد ورزش نميكنم مني كه ميدانم بايد دوستي كرد دشمني ميكنم و بايد مهربان بود و سنگدل هستم معلومه هيچ زمان نميتونم به كسي بگويم چكار كن يا نكن اميد من اينه ما همه اينطور بتونيم فكر كنيم شما به من مي گوئيد بيا فلا ن چيز را بنويس و فلان كن تو دهني به فلاني يا همه باشه نه من نميكنم من تنها مسئول گفته و كرده خودم هستم
روزي كه دست عشق رو به طرف هم دراز كنيم و صادقانه و با علاقه با هم باشيم و حقيقي باشيم هيچ زمان اذيت نميشيم ولي روزي كه ما افتاديم به حقه بازي و تحقير طرف مقابل توي رختخواب توي كوچه توي وبلاگ و خوار شمردن ديگران و بد دونستن ديگران ما ديگه هيچ ارزش انساني نداريم و منو ببخشيد ديگر ما گرگي هستيم كه ول شديم و هر كسي رو پاره ميكنيم اصل اساسي انسان تنها عدالت و انصاف هست و بعد از آن آزادي است
كه من قبول مي كنم كارشما درسته ولي من تا زماني از من نخواستيد و كاري بهم نداريد نه به عقيده و نه رفتارتون نه به كامنتتون و كارتون كاري دارم من 90% كارهاي كه توي زندگيم ميخواستم انجام بدهم وقت نكردم برسم چه برسد به نوشتن و خنثي نظرات ديگران  از شما مي خواهم بدانيد من خودمو گرفتارقضاوت و توهين افراد نمي كنم به عينه ديديد در مقام دفاع از خودم هم بر نمي آيم اين با اينكه حقم را بگيريم تفاوت دارد من تنها و تنها در برابر فردي كه دوستش دارم و وي منو باور داره مسئول و گفتگو مي توانم بكنم ولي نه با نظر فردي كه منو خائن و پست و بد ميدونه چرا بايد بجنگم  من سكوت ميكنم
گاندي ميگه من تا قطره آخر خونم مي جنگم با نظرات انگليس مخالفم اما حاضر نيستم از دماغ يك انگليسي خوني بيايد چون اون انسانه همانند من و من با باورها و اعتفادات مشكل دارم و اينجاست ميشه كه پايه اي را ريخت كه همه جور مذهب توي هند هست ولي كشتاري نيست
من ميگم اگر نظرتون درسته پس بايد  پاكتر بايد انسانتر و بايد منصف تر باشيد و اگر هم آدمي هستيد كه از طريق حمله و توهين و تهمت به ديگران حقيقت را به حلقوم آنها  مي خواهيد فرو كنيد يك حيوان بي رحم و بي شرمي هستيد كه براي من ارزشي نداريد و جايي كه مكاني كه صحبت دوستانه و صميمانه نباشه من ابدا حاضر به هيچ بحث و گفتگو نيستم تنها توي تمام عمرم دوري ميكنم و سكوت ميكنم  
و چرا سكوت ميكنم چون از اول تكليف بحث مشخصه  

Friday, June 25, 2010

روز پدر

مادرم نمي دونم چگونه اغاز كنم روز مادر گذشت و روز پدر پشت سرش اومد

به هر دو تاريخ بر گشتم نگاه كردم تو رو ديديم دلم برايت تنگ شده اما مثل هميشه نمي دونم چه چاره اي دارم
از وقتي يادم مي آيد كه تو دختري 20 ساله بودي و توي گرماي تهران منو به يك بغلت گرفته بودي و در دست ديگرت نان بود و هن هن كنان مانند يك گربه مادر كه توله خود را به دندان ميكشد مرا به دندان ميگرفتي و زيرچادرت قايم ميكردي كه مبادا آفتاب صورت سبزه مرا بيشتر بسوزاند
هنوز يادم مي ايد دست كوچكم را كه زخم اتو سوخته بود با چه وسواسي مي شستي ولي سوزش اون دست هيچ زمان قابل مقايسه با رفتن تو توي زندگي من نيست و نخواهد بود  
 يا بعضي وقتها من كه از گرما مي رفتم زير قالي مي خوابيدم كه سرماي موزائيك ها خنكم كنه را بر مي داشتي و مي بردي توي جايم مي خوابوندي و بغل گرفتن تو صداي الهي قربون بچم بشم هنوز تو گوشمه كه منو از خواب مي پراند و نقي ميزدم كه چرا تكانم دادي توي گرماي خارج از كشور همين كار رو ميكردم ولي ديگر مادري نداشتم كه حتي بهش نق بزنم
بزرگتر كه شدم هر زمان دعوا ميكردم و بعلت ضعيف بودنم هميشه در كوچه و خيابان كتك مي خوردم و هر وقت شكايت ميكردم ميگفتي قوي شو و از خودت دفاع كن و چه درسي بود كه بايد براي حيات قوي مي شدم براي مني كه بايد تنها و زير حمايت مادري كه پدرم بود قوي شدم ديگر كسي جلودارم نبود ولي يادم ندادي كه نامردها قويترند تا مردها
روز و شب يادم ميدادي كه مبادا منادي كني و پشت سر ديگران بد بگويي به سرت مي آيد  يا دستگير فرزندانت مي شود ولي امروز ميبيني مادر نگفتم و نكردم اما  بهم مي گويند و مي شنوم  وسكوت ميكنم .
زماني كه  دستت را بوسيدم و مي خواستم از ايران برم گريه نكردي چون مي خواستي من ياد بگيرم كه ما براي از دست رفتن كسي فقط تمام عشق و علاقه خويش را مي گذاريم نه اشك ريختن كه آسانترين كار است و وقتي  هم تو رفتي گريه نكردم چون دوست نداشتم ساده ترين كار را براي نبودنت انجام بدهم
هنوز وقتي كتاب مي خوانم يادم مي آيد كه هر روز برايم كتابي ميگرفتي و ميگذاشتي جلويم و مي گفتي خط ببر من بخوانم و مني كه هنوز الفبا را نمي دانستم از تو آموختم براي زندگي كردن بايد خط مي بردم و خط كشيهاي دنيايم را مشخص ميكردم و از خطها نمي گذشتم  
هنوز وقتي از خوبيها يم مانده و ديگران مي گويند مي دانم اگر ژن بود از تو به جاي ماند و اگر آموزش بود از تو فرا گرفتم چون اگر تو نبودي كدام خوبي براي من مي ماند و كدام مهرباني به جا
رفتم و نماندم توي تنهاي گريه كردي و گفتي پسرم و تو هم آمدم  نموندي و رفتي توي تنهايي گريه كردم و گفتم مادرم نه كسي گريه تو را ديد نه كسي گريه من تا با هم بي حساب شويم تا هر دومان منتي سر يگديگر نداشته باشيم
برايم هميشه بس كه وقتي مي گفتي پسرم درسش تمام شد وذوق ميكردي با خود مي گفتم جان تو نيز با درس من تمام شد بارها به خودم گفتم شايد دوري من تو را زرد و نحيف كرد ولي سرطان زودتر خودش را به رخ من كشيد كه فهميدم هنوزم ضعيفم و باز  نياز دارم  كه بگويي: برو بيرون بزن  حقت رو بگير بيا وگريه كني والا منهم
مي زنمت مرد باش
مادرم و اي پدرم روزت مبارك باشه هميشه دوستت داشتم
وقتي تو بيمارستان تنها چشمات كار ميكرد پايت را بوسيدم گفتي نكن ازت راضيم و هميشه بودم چون هيچكس جز تو از من راضي نبود ترسيدي دم آخر باز دلم بشكنه و خوشحال نروم خونه تا بهم زنگ بزنند و بگويند بيا حال مادرت بده مي خواهد ببينت من اومدم ولي اين بار تو رفته بودي
مادرم 

پسرت  

Tuesday, June 22, 2010

عقل يا عشق عاقل يا ديوانه

سلام

ممنون از اينهمه محبت و لطف در چند روز گذشته اما عقل و عشق

 عقل پديده ايست كه خود به خود رشد نميكنه بلكه بايد وقتي رشد كرد و وقتي شما عقل داريد بايد ببينيد ميتوانيد از آن  هم استفاده  ولش كنيد  بيشتر همانند ماشيني است كه ما در خونه داريم هم ميتونيم از ان استفاده كنيم يا نه بزارم بمونه نوي نو و اكبند و هرچه رسيد بگم منطق و درسته  مثلا قسمت نظر خواهي داريم و فوران عقل رو ميشه مشاهده كرد كه افراد چطور در گذشته و امروز از اين عقلها در بيان سخن استفاده ميكنند و به ديگران تهمت و يا بيان ميكنند آنچه كه خود مي انگارند  
ولي  اما ما  هوش هم داريم كه خودش خودكار كار ميكنه در اختيار نيست مثلا مانند غذا خوردن كه ما ميجويم بقيه كارهاي گوارش خودش انجام ميشه و ما نقشي نداريم و فعل و انفعالت و دفع آن كه ما نقشي نداريم قسمت عقل دقيقا همينه كه ما رو با اگاهي و روابط پنهان رو مشخص و معيارها رو مشخص ميكنه مفاهيم رو مشخص ميكنه و ادم عاقل كسيه كه آنطور فكر ميكنه كه انگونه كه جهان كار ميكنه ميبينه و با واقعيت منطبق است
ولي وقتي ما به عشق ميرسيم عشق يك احساس و هيجان است اما اين هيجان و احساس بر اساس شناخت و اگاهي از ديگري پيدا ميشود
ولي برا رسيدن به اونجا ما بايد به يك شناخت و اگاهي نايل شده باشيم تا كم كم ما بتونيم ديگري را در سطح خودمون بشناسيم پس كساني كه روزي با من بودند و به به چه چه ميكردند حالا كه چيزي ميگويند كه من ديروز نبودم علت من نيستم وي  چون از خود شناخت پيدا كرده مرا در سطح خود و اگاهي خود مي شناسند كه با ايمان در مورد من قضاوت ميكنند بگذريم
پس عشق عبارت است از يك شناخت و هيجان كه نتيجه درك و فهم است كه در بلند مدت است نه كوتاه مدت است و قتي ما به درجه اي ميرسيم كه خوشبختي اون آدم به اندازه خوشبختي خودمون و بدبختي اون آدم اندازه بدبختي خودمون و آزادي اون آدم اندازه آزادي خودمون و راحتي اون ادم اندازه راحتي خودمون اهميت و ارزش پيدا ميكنه و وقتي اين قاعده را قبول كنيم ميبينيم كه با قوانين طبيعت و واقعيت سازگاري دارد
ولي عشق يك هنري است آموختني مانند موسيقي و نقاشي يک هنر من در آوردي نيست و بي پايه و اساس نيست
اريك فرام درست ميگه كه عشق هنري است اموختني
و در نتيجه اين هنر اموختني بايد با واقعيت و مسئوليت انسان هماهنك همراه با اصول اخلاقي باشه چون بالاترين مرحله اخلاقي آدم است و بالاترين ارتباط بين دو موجوده آدمهايي كه حرف ديگري را روزي شنيدند مي ايند ميگويند فلاني خواهر و مادرش فلان جور بود و فلان گفت. بويي از اخلاق و انسانيت نبرده اند از اخلاق نمیدانند
از نظر علمي از تركيب دو مسئله نیزاست از زن و مرد و ژن به ژن منتقل مي شود و طبيعت با دقت و وسواس و خسيسي نميزند و ژنها رو منتقل ميكند و توسط روابط جنسي اون رو منتقل ميكند
ما در جهاني علم و عقل و منطق مي ايم يك احساس برتر را ميبينيم كه با واقعيت و مسئوليت انساني نيز همراه است گرچه مانند چشم و گوش هستند اما با وجود تفاوت فقط به يك واقعيت مرتبط مي شوند احساس و هيجان به خودي خود براي كشف خودش هيچ وقت به تنهاي چيزي براي انتقال نداره بلكه ما ميبينيم و ميشنويم و به هيجان در مي اييم يا حتي از تخيل ما بوجو دمي ايد مثلا تصور ميكنيم فلاني فلان كرد بد كرد و الا غيره
از احساس نگراني هم مي آيد نگراني هم باعث خشم است  مثلا وقتي ما زني را كه دوست داريم بخاطر جنبه واقعي آن است با عقايد نظر جنبه هاي كه مي خواهيم ما رو به سوي عشق ميبرد ولي خوب مثلا ما يك بيمار رواني رو هم شايد ببينيم كه وقتي به ما ميرسه فكر ميكنه ما تنها چيزي هستيم كه در دنيا مي خواهد من خودم زياد ديديم حالا چه به صورت معشوق يا كسي كه ارتباطاتي داره ما بايد قبول كنيم ما با يك بيمار وبرو هستيم ما كه نميتوانيم اين رو عشق بناميم طرف بيماره ما با بيماري روبرو هستيم و بعضي وقتها ما چيزي كه در دنيا ميخواهيم از اين نشات ميگيره كه ما تنها و محتاج هستيم آدم وحشتزده و نگران هستيم پس برا ی رفع كمبود و احتياجات ما دنبال كسي هستيم كه دواي درد ما باشه نه عشق ما
پس عشق چيزي نيست كه همينطوري بوجود بيايد بي دليل نمي شه كسي عاشق كسي بشه مثلا شما كه از نگاه يكي خوشتون مي ايد چون نگاه وي براي شما محبت است يا شبيه نگاه دايي يا خاله مهربون شماست و كسي كه معتقد دانشمندي كه معتقد است هر چه در افراد اول ديدي همون است نشانه شخصيت كثيف و پليد خود ماست كه هر چه برداشت كنيم  
و بنابر اين اون تنها شباهت است ولي بعضي وقتها افكاري كه از كسي داريم كه ما ميشنويم اين سوق و رشد افكار فرد است ما رو به آن سو مي برد
عشق از آسمان نمي آيد ولي در گذشته اعتياد و نياز و احتياج عشق بود طبيعت نوعي دوپومين در مغز داره كه وقتي زن و مرد هم رو مي بينند ترشح ميكند كه يك حال ويژه به ما ميدهد نوعي از مواد مخدر را فراهم ميكند كه ما به اسم عشق ميشناسم و اين اشنتيون  عشقی در مغز ماست ولي مدتي كار ميكنه اما به مرور زمان از بین میره ولی برای عشق دراز مدت عشق هنر آموختني مانند شاعري است كه تا اخر عمر داره و اين هنر رو داره

تعريف عشق كمي واقعيت طلب است ولي خوب عقلي كه امروز دنيا علم به ما ارائه ميدهد كمي فرق دارد و وابسته به خود اگاهي و تعقل در خود است و سروز عقل است كه نتيجه يك مرد 70 ساله نيست كه بيشتر بيماريست و يا هر چي در گذشته ديديم و هر چي كه شما بيشتر اون را شاخ و برگ بدهيد بيشتر گرفتاري و بيماري فرد را نشان ميدهد


Tuesday, June 15, 2010

به قشنگترينم

در وبلاگ قبلي گفتم توي جامعه اي كه مردم اينطور فكر ميكنند مردها و دوست پسرها با شك و ترديد و دختر تحت كنترل خانواده است من بهيچ عنوان رابطه اي جسمي رو نه تشويق و نه تائيد كردم چون جز حواس پرتي حسني نداره شايد كامل بيان نكردم و مي بينم سو تفاهم شده

مادري گله ميكند كه دخترم مي خواهد خانه را ترك كندچون مطابق ميلش شرايط فراهم نيست ميگه من ميزارم ميرم؟بارها و بارها هم تهديد كرده مي رم تهران خونه ميگيرم ميزارم يك مرد پناهم بده و و و
مادر نازنينم تمام خصلتهاي بد بين ماه 14 تا 36 ماهگي توي دختر شما شكل گرفته است وخشم كينه و تندي همش از همان زمان مي ايد و بد خواهي كله شقي و همه از ان سن شكل ميگيردماههايي  كه آزادي و خود مختاري شخص مي خواهد شكل بگيرد و زماني كه  همش ادرار نكن بكن ،نكن زياد ميكنند و حتي بچه ديگري  دنيا مي ايد كه اين اولي رو ناديده مي انگارند   فراموش نكنيد بيشترين آسيب بين 14 تا 36 ماهگي بچه ها مي خورند شك و شرم و كله شق بودن بد جنس بودن كينه توز بودن خشم انفجاري داشتن و افسردگي اضطراب عميق وسواس در كارها مرتب و تميز بودن بيش از حد وحتي اين گره ها با هم ريشه در ان زمان دارد و نوجوان با خشم اينو نشون ميده و ترمز رواني اونها بعضي وقتها اضطرابشونه مادر من بچه را نه تنبيه كن و تغيير بده دكتر ببرش و بعضي وقتها هم بي ترمز قضاوت ميكنند
ما تا به دخترمون به اسم بيمار و گرفتار نگاه نكنيم به دنبال رفع گرفتاري اون نخواهيم بود و
ببينيد مادر مي گويد دختر خرس گنده من همش منو تهديد م يكند كه من از شما جدا مي شم من ميرم تهران با دوستم راحت زندگي ميكنم
مادر نازنينم كاملا در مقابل اين خواسته و گفته من گوش كن فرزند آدم، دختر شما هر چه را مي خواهد ميتونه بخواهد شما هستيد كه بايد با موضوعها به درستي برخورد كنيد اين تهديدها يك قلابهايي كه هست كه افراد
مي اندازند تا از خانواده سو استفاده كنند از طرف من بهش بگو ميخواي ترك كني بري برو يك روزي تو به من نياز داشتي من بايد از تو مواظبت و مراقبت ميكردم وقتي يكسالت بود و 4 سالت بود اما در سن 20 سالگي
 يا 31 سالگي كاري نداريم پس كلا بازيست وي فقط مي خواهد شما را قلاب كند و شما قرار نيست تن به چنين قلابي بدهيد و لي وقتي دختري در سن 31 سالگي درخواست جدايي داره از خانواده كه يا اين كارو بكنيد يا من
 فلا ن جواب مشخصه اينكه اين انتخاب توست و كاري نميكنيم چون واقعا راهي غير اين نيست چون هر چي كنيد نه بده و غلطه بلكه به نفع دختره هم نيست البته در مقابل درخواست نا مشروع نامناسب و غير ممكن كه داره و خطرناك ولي روزي كه دختر من منو در اين تنگنا ميزاره خوب ميگم نميخواي داشته باشي نداشته باش چون مادر من شما در زماني كه دخترت دو سالش بوده محل نگذاشتي وقتي كه نمي فهميد و به شما احتياج داشت حالا در سن 31 سالگي سني نيست كه براش تصميم بگيريد و يا حتي بازيچه دستش بشويد و به اصطلاح اينكه من پدرم و مادرم قرار نيست كار بد و غلط بكنيم پدر و مادري مهربوني و محبت داره اما اساس اون بر كار درسته عشق و محبت و علاقه هم دليل نمي شه هر كاري ما كرديم براي اون درسته اين كار مثل اينه كه من به دكتر قلب دخترم بگم تو جراحي نكن بزار من بكنم چون من پدرشم و مادرش و دوستش دارم زجر ندمش مسائل رو با هم مخلوط نكنيد ما در ارتباط با بچه ها تا زمانيكه در رو باز ميكنند به خانه اشان ميريم و قرار نيست روزي كه در رو روي ما ميبندند پشت درشان واستيم بچه ما بايد بداند كه روزي دلش خواست ميتونه در رو بروي من باز كنه و روزي كه خواستد خونه ما بيايند در ما بازه ولي مشورت كن بازيچه دست دخترت نشو و حتي اگه به عنوان اينكه من در كودكي نميدانستم ولي با بخاطر اينكه دخترت سو استفاده نكنه بله من مي گم نميدونستي و در كودكي به دخترت آسيب زدي اون سر جاشه ولي قرار نيست بخاطر تاوان كار بد من كار غلط بكنم من مي تونم در مسير معالجه قدم بردارم و تمام تلاشمو بكنم كه خوب بشه بچه از 20 سالگي ما 1%روش كنترل و اثر داريم بقيه خودشه نه ما و من ميگيم اصلا مادر بدي بودي ولي شما حتي اگه بد كردي كه نبايد بزاري اون كار بدتر بكنه يا منو وادار كنه من كار بدتر و غلط با من بكنه
خون رو با خون نمي شورند ولي اگر خواستش معقول نيست جواب نه هست تهديد اثر نداره بچه ميتونند قهر كنند و نباشند ما كه تصميم نمي تونيم بگيريم
ما هميشه مادريم و پدريم اما پدري و مادريمون در سن پائين و بالا متفاوته اينو بايد تشخيص داد متاسفانه پدر و مادر طوري با ما رفتار ميكنند كه در 6 ماهگي اينطور رفتار ميكردند يا مثلا توقع دارند ما برخوردي را داشته باشيم كه در 6 سالگي مثلا ما داشتيم ولي الان 36 سالشون است اينها رو بايد متوجه بود
شما بايد بدانيد با يك دختر 31 ساله طرفيد نه 3 ساله روابط مادر و پدري در سر جاي خودش باقيست اما هيچ ارتباطي با انجام كار بد و غلط نداره من روزي به فردي كه پدر شد به انگليسي نوشتم  كه بزارد بالا تخت بچه كه "من تو را دوست دارم و آنچه كه خوب و درست است به هر وسيله حتي نامه هم كه شده به تو مي اموزم و راحتي تو را در حدي كه ممكنه فراهم ميكنم و تا اخر عمر هم چنين است ولي قرار نيست تن به كار غلط و بد بدهي و من بدهم چون تو ميخواهي"
شك داريد مشكوكيد تحقيق كنيد مطمئن شويد وقتي مطمئن شديد به درخواست غلط وي اهميت ندهيد ما تا 50% به خواسته بچه نه نميگوئيم مگر روزي كه كاري خواستند بكنند كه غلط است و خطرناك يا به حريم و حقوق ديگران تجاوز ميكنند من روزي فرزندم حرف چرند بزنه  و كار ويرانگري بخواهد بكند خون هم گريه كنه بزار بكنه
اصلا مهم نيست و الا ما مادر و پدر نيستم براي همين بعضي علما مي ايند از برادر و فرزند بوئدن من داستان سرايي ميكنند غير اين نشانه ناداني و نا آگاهي ماست
مثل هر چيز بايد تعادل داشته باشه و الا اسيب ميخورم ولي وقتي مانور ميكنه يا بكن يا من ميرم انتخاب اوست
روزي عزيزي به پدري جلوي من گفت فلان كنيد والا من شما رو ترك ميكنيم مي دوني مادرم چه گفتم گفتم اينها از روزي كه تو رو به دنيا اوردند به اين نيت بودند كه آنچنان ياد بگيري روي پاي خودت با ستي تا روزي كه اينها به ناچار اين دنيا رو ترك كردند يا زوري كه تو تصميم ميگيري ترك كني بتوني روي پاي خودت واستي و نگران تو نباشند همانطور كه مثل الان شايد ديگه نگران راه رفتن بچه هامون نيستيم چون راه رفتن را اموختند و مثلا نگران زبان فارسي اونها نيستيم چون ميفهميم دختر من راه رو ياد گرفته و ميره به ما مربوط نيست اين مسئله در بقيه زمينه ها بايد وجود داشته باشه و ادامه پيدا كنه و اين اويزون كردن ما رو از پا در مياره ما پدر مادر در راه درست هستيم نه اون كار بد كنه من رو پوشوني كنم يا هزينه كار بدشو پرداخت كنم و هر چه خواست از من بخواهد و من هم به صرف فرزندي بدون واقعيتها بكنيم ما كار درست ميكنيم نه كاري كه صلاح نيست نميكنم ما بايد خطها رو بكشيم مثل رانندگي هستش يك سري كارها نبايد انجام بشه يك ارهاي شايد بشه يا نشه
توي رابطه براي من هميشه همينطور بوده من از خط قرمز رد نمي شوم و نمي زارم كسي رد بشه مهم اينه كارش خوبه بده يا ممكن يا غير ممكن 
آرشت جو جو

Monday, June 14, 2010

بزار خيال كنم/احسان خواجه اميري

چند روز پيش ديديم ديگو مارادونا ساعتي كه من دستمه دستش ديديم(بلك مجيك هوبلوت black magic hublot  )و تازه دوتاش هم داره هر دو هم مارك ساعت من برام جالب بود كه دست فوتباليست دوره كودكي من و محبوب من بود  بگذريم بزاريد كوتاه و خلاصه جواب بدهم به بعضي عزيزان
شخصي داشت ميگفت شوهر من خسيس هستش و هيچي خرج نميكنه  علت چيه ؟من گفتم يعني چي؟
بالاخره منو دعوت كرده بودند همه جمع شدند وي به من گفت جناب عزيزاينها شما رو قبول داريند من به شما تمام مسائل را ميگيم ببينيد من انسان خسيسي هستم؟
من با وجوديكه وقتي كسي اراجيف ميگويد واي نمي استام حرفش تمام شود بهش گوش كردم و وقتي تموم شد با خنده كه مثل اينكه نفهميدي گفت خوب حالا بگو من خسيسم گفتن نه ابدا.
خنديد و من ادامه دادم نه شما خسيس نيستيد شما گدا و بدبختي
اين ادم خودش با خودشه ببينيد باز هم ميگم ما بعلت آسيبهايي كه توي 14 ماه اول زندگي ميخوريم معمولا ميخواهيم همه چيز رو نگه داريم و حتي اين افراد براي ريختن آشغالهاي خونشون هم مشكل دارند
برخي فقط پول را براي نگه داشتن ميخواهند نه نگه داشتن و خرج كردن
اين گونه ادمها كه براي من توصيف شد اگر بهانه اي ندارد عوض نمي شوند

يك چيز جالب برايتان بگم واقعا امروز بعد از سالها وقتي آخرين قسمت يك تحقيقمو با آمارشو نگاه كردم كه از تو ايميلها و يادداشتها و صحبتهايم جمع كرده بودم به اين نتيجه رسيدم كه آدمهايي كه معمولا كه امروزه 99%افرادي كه گير ميدهند و شكاكند بدانيد كه آدمهاي شكاك همه آنها آدمهاي مشكوك را انتخاب كرده بودند و اكثرا آگاه و نا اگاه اين كار رو ميكنند و طرف را به همون مسير سوق ميدهند.
منو ببخشيد به كسي بر نخوره توي ايران تصور ما اين است كه زن موجودي است كه همه مي خواهند وي را بربايند و وي نيز با دلربايي زمينه هاي اين كار را به صورت آشكار و پنهان فراهم ميكند
ومتاسفانه نظام چند زني و تعداد زياد بچه نيز در خانواده متاسفانه از لحاظ فكري ما رو دچار يك گرفتاري فرهنگي كرده و تازه زمينه ارثي هم پيدا كرده و در جايي كه تفكر رابطه جنسي به عنوان يك سواستفاده در جهت لذت مرد تلقي ميشود بي ترديد مردان يك حساسيتي به زنان پيدا ميكنند در صورتيكه زنان و مردان اگر اين رابطه رو متقابل و مساوي ميديدند ديگر دليلي وجود نداشت نه اينكه اين تفكر را دارند كه دارند از انها سو استفاده مي شود و يا بگند كرديم. اونهم به بدترين صورت ممكن پس مسئله سازه حالا من نمي ايم با اين تحليل ساده بيام مسئله رو باز كنم اما اگر اين شرايط كنترل محض را در فرد مشاهده كرديد مثلا موبايل شما رو چك ميكنه و غيره اينها رو جدي بگيريد همانطور كه اگر ديدي طرف داره سيگار مي كشه يا مشروب ميخوره در صورتيكه سنش كمه بايد جدي تلقي بشه

من براي ديگران بزاريد توضيح بدهم افرادي كه زياد به چيزهايي كه در دست ندارند استناد ميكنند معمولا مشكل پنهاني افسرديگي  دارند نتيجه شكل افسردگي خودش نيست نتيجه تعقلي داستان ما با واقعيتهاي زندگي ماست كسي كه با تناقض وتضاد همه چيز رو بررسي ميكنه تا بگه كسي بده ترديد نداشته باشيد گرفتاره اين افراد هر زمان دلشون بخواهد با يك توضيح و حرف خودشونو ميكنند متخصص توجيه .اين افراد امتحان كنيد بهشون بگيد يكي رو مي شه كشت ميبينيد مي گه حالا كه همه ميگند مهم نيست و وقتي ميگي چي ميگي مي گويند من كه نمي خواهم اين كار رو بكنم

ببينيد من توي زندگيم به جرات ميگم بخشش براي اشتباه كسي دارم اما تحمل نه ندارم و فداركاري هم نميكنم
چون كم دان هستم اما نادان نيستم ناتوان و نيازمند هم نيستم شخصي چند وقت پيش ميگفت تو تنهايي و بهمان و بايد كسي باشه و غيره عزيزان شمايي كه فكر ميكنيد ازدواج وسيله اي است كه از تنهايي در بيائيد نه ازدواج نه تنها شما رو از تنهاي در نمي ياره بلكه بعضي وقتها شما رو تنها تر ميكنه من هيچ زمان تنها نيستم تنهاي يك احساس بديه كه فرد نسبت به خودش داره كه من اين احساس رو هيچ زمان توي زندگيم نداشتم كه كسي بخواهد روزي به قول به من شانس و فرصت بده كه تنها نباشم مشكل رابطه نيز ندارم شما كه چنين فكري ميكنيد هميشه كسي را انتخاب ميكتيد كه بعد از زندگي با وي تنهاتر مي شويد يعني با وي به مراتب تنهاتر هستيد تا با خودتان من بارها تجربه كردم
آدم تنها و جدا با ازدواج مشكلش حل نمي شه عزيز بعضي ها فقط ته زندگيشون تنها هستند ديديد كسي از يك رابطه بيرون مي آيد دهان به دشنام و خرد كردن طرف مي زند مي دانيد چرا برويد تحقيق كنيد ببينيد من يك مثال دارم توي بحثهاي انگليسم مي زنم بي ترديد كساني كه با من بودند شنيدند گفتم
She collects boyfriends as some men collect ulcer
بعضيها تند تند دوست پسر يا دختر عوض مي كنند نه براي اينكه فكر كنيد چرا اين كار رو ميكنند بلكه از اين جهت به 50 نفر ديگر اطلاع دهند كه تو بدي رابطه بده و بد كردي فقط مي خواهند به افرادي كه فكر ميكنند بگويند من دوست پسر گرفتم و در انتها ازدواج كردم و همش اعلام كنند نگران من نباشيد من كسي را پيدا كردم و تازه من وقتي ميگم از انگشتان يك دستم واقعا روابطم فراتر نرفت قصه كلثوم ننه را سر بدهند
 نه عزيز مي شود با خود بود و دوست جنس مخالف نداشت ولي شما وارد رابطه مي شويد بعد ميگيد نه خراب بود خراب شد يا خرابه
چرا ؟چون براي نظر و قضاوت ديگران تفكر عده اي اينه كه بايد دوست پسر داشت و يا ازدواج كرد اين نگاه به مسئله اينه كه فكر ميكنند مثلا بايد مانند ديگران من هم چند تا دوا بخورم در حاليكه من مرضي ندارم و مرگي ندارم اما بايد دوا بخورم وارد رابطه جديد بشم چون همه مي خورند
 من سفر مي دانم بايد رفت ولي وقتي ميروم كه دوست دارم و جا دارم نه چون همه ميروند من هم مي رم
مي دانيد اين افراد با جمع دوستان خودشان حركت ميكنند فقط چون روشان فشار نباشه اونوقته كه انتخابها خوب نمي شه ولي كسي كه با بازيهاي كه در مي اره بي ترديد بايد بدانيد  كه مسئله خيلي شلوغ پلوغه
من فكر ميكنم و قبلا هم گفتم زياد مسئله نيست فقط آدم 10 ساعت با يك دكتر روانكاو صحبت كنه ياد ميگيره از جهنم درونش فرار كنه چرا من هيچ زمان توهين نميكنم كي ديديه من پشت سر كسي صحبت كنم و حتي در مورد افرادي كه توي زندگيم بودند ،چون اينقدر حرف قشنگ براي گفتن دارم كه دشمنانم هم قبول ميكنند من سخنور خوبي هستم پس نيازي به بدگويي ندارم كاش دوستي براي من ايميلي از چند نظر را براي من ايميل كرد بعلت درگيري و عدم دسترسي به نت سر سري خواندم واقعا انسانها چطور ميتوانند شر و ور سر هم كنند عزيزان من واقعيت اينه كه ما بايد قبول كنيم ما روزي در پيست رقص بوديم ولي من دليلي نمي بينم خودمو در پيست بوكس با كسي بعد از اين ببينيم كه كوشش كنم ديگري را سر جايش بشانم من برايم اون كسي كه احساس كنم روي پاهايش راه مي رود تمام تلاشمو ميكنم تا به من اعتماد كنه ولي خوب وقتي فردي روي دستش مي خواهد را بره گناه من چيه كه نمي تونم هماهنگ بدويم دو نفر بايد به اين نتيجه برسند كه به درد هم مي خورند مثلا به من بگويند لاستيك اتومبيل حراجه من برم بينيم مال كاميونه خوب من كه نبايد بخرم درسته خوشگله نصف قيمته ولي به درد اتومبيل من نمي خوره من ذاتا  آدمي هستم كه اعتقاد دارم كه بايد مشكل تنها بين من و طرفم تنها و تنها با جيغ و داد و حتي بحث تنها حل بشه ترديد نكن وقتي مسئله به سومي و چهارمي برسه ميفهمم من خريد درستي ندارم و نداشتم يعني من گيرم كه لاستيك اتوبوس و كاميون خريدم بعد خوب حالاكجا بزارمش؟
مگر بخرم يك جايي بفروشم به چه دردي ميخوره؟عزيزان من عشق و علاقه كه تجارت نيست پليس و پليس بازي هم نيست من وقتي 90% شرايط يك انسان آزاد با امكانتش رو دارم چرا از تهديد و توهين بترسم؟
من قراره برم وارد محيطي بشم كه كه آهنگي باشه من برقصم چرا فكر ميكنيد وقتي فردي داد ميزنه و توهين ميكنه من بايد تصور كنم در يك پيست رقصم اين پيست مكان بوكس هستش
چون من قرار نيست 50 سال كسي منو بزنه و من اون زنم فرقي هم نميكنه از لحاظ رواني هم درگير بشيم همينه
آخه عزيزان روزي كه من بيام به شما بگم من نميدونم ويتامين چيه و قرص چيه شما باور ميكنيد اگه من بگم جراح مغزم؟وقتي آخه من مباني و اصول اوليه رو نميدونم چطور مي تونم بگم تشخيصم درسته؟
اگر روزي هر مشكلي بين شما پيش اومد بشيند صحبت كنيد دقيقا مانند فردي كه اتاقش رو مرتب ميكنه ميدونه لباسش چيه و اتاقش چيه و حتي وسايل آشپزخونه چيه و بعد از اين ميتواند بگيد به درد هم ميخوريم يا نه
باور كنيد همه مشكلات با 5 ساعت گفتگو هم حل مي شه
عزيزان بدترن دليل براي ازدواج احتياج به ازدواجه ما هميشه بايد به هم مشتاق باشيم نه محتاج و نيازمند روزي كه من اجبار به ازدواج دارم انتخاب نميكنم ديگه ديگه مانند اين است شما يكي تفنگ بزاره رو ملاجتون بگه پولاتو بده بعد بگي من به اون اقا پولهايم را بخشيدم
من نمي تونم بخاطر وحشت از زنده ها ازدواج كنم در چنين شرايطي انتخابي نيست ما تو ايران از ترس زنده ها و حرفشون ازدواج ميكنيم
من از طرد شدن تنها شدن و بودن از پا در نمي آيم ازدواج وسيله راحتي و خوشي منه نه هدف من
گفتگو و تراپي و بررسي و آسيبهاي كودكي رو حل كنيد
من بجاي اينكه هر روز فكر كنم اون طرف اومده به  هرعلت  ديگر تفنگ روي سرم گذاشته بجاي اون عكس اون رو روي ديوار خونه ام ميزارم كه نه حركت كنه و نه تكون بخوره 

Tuesday, June 08, 2010

گربه صفتها

سلام
ما بعضی وقتها بعد از سه جلسه قرار و مدار باید بدونیم امکان دارد افراد به هم علاقمند شوند اما خوب عاشق
نمی شوند
ولی اینکه علاقمند شوند کمی طبیعی است ولی خوب ما چون خانواده تو دل ما استرس می گذارند این باورها تو رابطه ما چون فکر میکنیم کار بدی همیشه با کسی بیرون رفتن و صحبت کردن ناراحت کننده است ولی خوب ما زائیده این خانواده ها همیشه از تفکری که خانواده در مورد رابطه در ما می کارند همیشه دست به گریبان ماست
حالا یکدفعه طرف رابطه می خواهد خودش ناگهانی رابطه رو قطع کند شخصی که ما در رابطه با کسی هستیم می گوید تو خیلی جدی میگیری ما مثل هم نیستیم بیا رابطه رو تموم کنیم خوب می دانید این جمله همیشه یک مانور هست یعنی بیا به هم دوست باشیم و تمام درها رو باز کنیم و همه جور با هم باشیم این افراد که اول خود را عاشق نشان میدهند بعد یک دفعه نظر خودشان تغییر می دهند معمولا بازیگر هستند چون از اول دورغ می گویند و بعدش هم که ایده می دهند باز دروغ می گویند مقصر شما نیستید

بازی که مردها معمولا من در هر ملیتی دیدیم دارند همین شکل را بازی میکنند وفتی دیدیند دختری به آنها علاقمند شد تصمیم می گیرند بروند تا طرف را با اغوش بازتر داشته باشند البته با عرض معذرت این تکنیکها واقعا قدیمی شده و قدیمی است اینگونه اقایان کمی قدیمی عمل میکنند کمی جدیدیتر عمل کنند بهتره

می دانید خیلی دلم می خواست بعضی وقتها واقعا از فرصت استفاده می کردم از تکنیکهایی که مردها و خانمها استفاده می کنند می نوشتم ولی خیلی مشکل ساز می شود

ببینید برای رابطه البته عقاید و اعتقادات ما کم و بیش توی رابطه تاثیر می گذارند یعنی بی تاثیر نیست و حتی وقتی یکی میرود نگران برخورد و نفر بعدی هم هستیم که این باز چی؟ معمولا نگران بعدیش نباشید با بعدی مانند بعدی رفتار کنید بزرگترین شانسی که خدا توی زندگی به من داد این بود که هیچ زمان من افرادی که در کنار خود می شناختم از تعداد یک انگشت دست توی زندگیم بیشتر نبود و همیشه با بعدی نیز مطابق بعدی رفتار میکردم اما الان توی رابطه ها می بینیم می خواهند مانند قبلی با بعدی رفتار کنند.

ما هیچ زمان نباید از یک اتفاق قانون بسازیم من اگر یک دوا خوردم حالم خوب شد قرار نیست این دارو برای همه مرضهای من خوبه یا اگر با یک ماشین تصادف کردم دلیل نیست همیشه با این ماشین تصادف میکنم
همیشه نفر دوم متفاوت از اولی بود من از مشکلات اول شاید علم و اگاهی کسب کردم اما مبنای ملاک و ارزیابی نبوده و اسمش هم تجربه نیست و به بهانه تجربه از اون استفاده نمی کنیم

رابطه اولی که تموم می شه تموم می شه بعد از اون هر چی هست جاده دیگری است من یاد شاید گرفتم که باید اصولی را رعایت کنم اما قرار نیست تمام جاده را یکنواخت فرض کنم
ولی ما چرا از ازدواج شاید خوشمون نیاد ما تصمصیمات مهم و اساسی را معمولا بین 6 تا 7 سالگی میگیریم ما پیش نویس زندگی خودمون را در سن 6 تا 7 سالگی مینویسیم و دیگر در اون هم تجدید نظر هم نمیکنیم متاسفانه .
دریافتها و برداشتهای کودکی ما همیشه با ماست دقیقا مثل زبانی که ما یاد گرفتیم که با ماست و تا آخر عمر

می مونه

و وقتی ما در خانواده ای هستیم که دشمنی توی اون خانواده هست میان پدر و مادر و خانواده ها اوتوماتیک از ازدواج بیزار می شویم چون خانواده محل ام و امام و پناهگاه ماست حالا یک زندگی داشته باشیم که همش توش درگیری است خوب مشخصه

سنمون که کمه بعضی وقتها مادر و پدر ما با گفتن ظلم و ستم از خانواده پدر و مادرمون ما را وارد روابطی میکند که از اختلافاتی هست که بدن و مغز ما آمادگی حذف یا انالیز هضم نمی تونه بکنه نداره مثل اینکه مادری می اید نا اگاه به بچه 5 روزه خود چلو کباب میده می میره این مادر وپدرها بعضی وقتها ما را این چنین با درددهای خود می کشند به این به اصطلاح انگلیسی ان می گویند
None physical sexual abuse
یعنی تجاوز جنسی غیر فیزیکی چیزی که من تصورم این است که شاید بهترین ترجمه انگلیسی این موضوع می باشد یعنی تجاوزی به حریم فکری و ذهنی شما که اصلا قرار نیست در ان وارد شوید ما باید بعنوان بچه از این روابط درگیری دور باشیم و الا صدمه اش قدر یک تجاوز جنسی است و اینقدر اثر دارد

و این مسئله تا جایی جلو میره که شما اگاه و نا آگاه با مسئله ازدواج مشکل خواهید داشت و دیدیم افرادی را هم این افراد می آیند انتخاب میکنند که از اول می دانند رابطه به جایی منتهی نمی شود و یا با خرابکاری توی رابطه ادمها رو از خودتون دور میکنید که به جایی برسید به مادر و ÷در خود داد بزنید که کسی نیست و وقتی هم که ازدواج کردید اگر هم با بچه مشکل دارند اینقدر صبر میکنند تا برسند به 39 و 40 بگویند دیگه کاری نمی شود کرد
یا همخونه بودن رو انتخاب میکنید یا میروید توی زندگی بهدش در می اید باز به ÷در و مادر خود می گوئید نشد خوب حتی برای خواهر خود شاید
ما برای آسیبهای که در کودکی دیدیم واقعا نیاز به کمک داریم ما نمی تونیم روی بوته خار پلاس شویم و بزاریم سالها این خارها توی بدن ما بماند بلکه باید دونه دونه انها را در آورد ولا هر کدوم می تونه عفونی بشه و کار دستمون بده
چون فراموش نکنید ما همون یا باید کودکی خوبی داشته باشیم یا کودکی خوب شده باشیم
و اما افرادي كه هي مي گويند ما نمي توانيم تمركز كنيم درس بخونيم علتش اينه كه شما اگر به اين مسئله دچار شديد بي ترديد از يك عازضه شايد افسردگي يا نشانه افسردگي هست چون وقتي شما و من حرف مي زنيم يكي هي اهنگ بزاره ما نمي توانيم خودمونو جمع و جور كنيم پس يك مسئله باعث مي شه كه ما حواسمون جمع نشه يعني يك پارازيت وارد سيستم فكري ماست كه مشكل بوجود مي آورد
البته ما ميتوانيم موضوعات ديگري هم در بياريم كه كاري كه مي خواهيم انجام ندهيم و به حساب بازي هم در مياريم مثلا من بايد درس بخونم چون هميشه بايد بدونم كه چه چيزيهايي رو از دست مي دهم وقتي درس مي خونم مثلا هميشه بايد منو بكنند تو اتاق درس بخون در صورتيكه دوستام خوشن و شادن و من هميشه اين پيغام به مغز من رسونده مي شه كه بايد سختي بكشم بعضي درس نخونها اينطور هستند خود من كم سن و سال بودم همينطور بودم ببينيد توي خونه اي اگر باشم كه درس خوندن و به من تحميل كنند و همش از بديهاي و بدبختيهاي بي سوادي به من سخن بگويند و همش منو براي درس خوندن از همه شرايط با حال زندگي منو محروم كنند من خوب مي شم همون كه اون زمان بودم و اونهم زماني كه من از ترس مي خونم ما دو نوع زندگي ميكنيم يكي

زندگي بر اساس ترس و ديگري زندگي بر اساس عشق چون مگر قبول كنيم كه انسان با امنيت و آزادي و خوشي مي تونه رشد كنه و هيچ نيازي به ترس نداره و ما از ترس مجبورمون ميكردند درس بخونيم باور بفرمائيد من خودم خارج از كشور من بيشتر از ترس درس مي خوندم بارها گفتم من بعضي وقتها از ترس افتادن و هزينه هاش مي خوندم شب و روز.

ولي آدم هم ميتونه هم درس بخونه و 8 ساعت خوش بگذروند و 8 ساعت هم در روز بخوابه پس شما مي توانيد بدون استرس درس بخوانيد و تفريح هم بكنيد اصلا زياد مي شود تفريح كرد و ما درس را مي خونيم كه بعدا ادامه بدهيم ولي فراموش نكنيد بايد بچه هاي ما كتاب خوان باشند من پدرم منو كتاب خوان كرد ولي درس را هميشه در فرهنگ ما درس يك مجازات بود ميگفتند 10 بار از اين كلمه جريمه بنويس آخه معلومه چيزي كه عمري براي من جريمه و مجازات بوده خداي ميدونه روزي كه به من رسيد كه تصميم به من باشه چي ميكنم با دوستام بيشتر ترجيح ميدهم پس برم مثل خيلي خانمها قيلون دود كنم با دوستام تا درس بخونم

ولي لذتي كه من از كتاب خوندن مي برم فرق داره از كسي كه يك كتاب درسي رو مي خونه و زجر ميبره و زجرش ميدهند

درس خوندن را با تنبيه و تهديد نمي شه تموم كرد ما كاري را بايد بكنيم كه لذت نمي بريم ولي از ترس جلو بريم يادم مي آيد از ترس سربازي درس خوندم رفتم دانشگاه!!!خداي من چرا توي مملكت ما اينه؟؟
مادرها و پدرها بدانيد درس همه زندگي نيست جزئ از آن است ولي ما بايد بفهميم كه يك دانشجو فقط بايد 17 ساعت درس بخواند و بقيه اش درست مي شه
اما ما 8 ساعتو ميكنيم ده ساعت بعدش بقه استراحتم استرس اون درسه همه چيزو خراب ميكنه
پيام خوندن و جريمه خوندن و درس خوندن ترس و جريمه نوشتن نبايد باشه ببينيد با ما چه كردند

Tuesday, June 01, 2010

خوانندگان وبلاگم

سلام
با اكراه تمام كلمات ذيل را به عرض خوانندگان خودم مي رسانم
از تمام كساني كه نظرات خويش را مي گذارند و بوسيله آنچه شخصيتشان است مرا رهنمود ميكنند متشكرم
ولي در جواب اون سري افراد كه مقداري از بخش نظر خواهيها و ادبيات آن ناراحتند بايد اعلام كند اگر تمام نوشته هاي من را خوانده بوديد بارها به كرات تكرار كرده ام كه براي من قسمت نظر خواهي قسمتي هست كه هر كس البته منو خيلي ببخشيد مي آيد آنچه كه دروجودش هست استفراغ ميكنه شما از يك گلستان توقع بوي خوب و از يك تانكر فضولات توقع بوي بد داريد افراد آنچه كه هستند و خورده اند استفراغ ميكنند شما تصورتان شايد خيلي اشتباه باشد كه فكر ميكنيد ربطي به تحصيلات دارد مشكلي كه شبنم عزيز دارد و ميخواهد با نشان دادن مدرك تحصيلي خود و ديدين مدرك تحصيلي ديگري به وي را اثبات كند بي سواد و

بي هويت است من باهش موافق نيستم چون من از 5 نفر خواننده من كه 3 تاي انها فحش ميدهند مدركي بالاتر از ليسانس و حتي استاد دانشگاه هستند منو ببخشيد بهچ عنوان قصد ندارم بگويم در چه جامعه اي زندگي ميكنيم اما تصور شما چه مي خواهد باشد مهم نيست مرا هر چه مي خواهيد فرض كنيد تمام تلاشم تا كنون اين بود كه هيچ چيز اين سايت را شخصي نكنم و حتي به جايي شخصيت من رسيده كه برام تعريف مردم و قضاوت مردم مثل باد هواست بعضي وقتها برفي و بعضي اوقات گرم اين وظيفه تمام ماست متناسب اون سيستم لباس رواني خودمون را داشته باشيم

من اگر روزي به حرف افراد بايد عمل ميكردم بايد الكل مي خوردم بايد اهل دود بودم و بايد با خانمها هم نشست و بر خواست ميكردم توقع من اين است كه خواننده من كمي اگاه باشد كه تمام افرادي كه دارند اينجا از من بد ميگويند اصلا از من شناخت و آگاهي ندارند كه بتوانند بديهاي من رابشمارند چون اگر مي شناختند من به مراتب بدتر و كم دان تر و گول خور تر از آنچه هستند آنها ميشمارند اما ياد گرفتم كه يك فحش خور بزرگوار باشم تا يك فحش زن بد دهن كوچك و نادان

مسائل خصوصي من شما را نگران نكند تنها بودن و زندگي كردن و تنها به خودم تكيه كردن به من ياد داد از چه چيز بايد حمايت كنم و بقدري از خودم به شناخت رسيدم كه بارها گفتم هيچ حرفي در مورد من ولو توي تلويزيون و راديو باشد ابدا مرا نارحت نمي كند چون زمانيكه مي دانم چند سال دارم چرا بايد اگر هر روز شما بنويسيد 10 ساله من ناراحت شوم؟شما بنويسيد غلط كرده ايشون به اين نشان و اون نشان 60 ساله است مرا چه باك .

زماني كه وارد ايران شدم اولين بار توي فرودگاه خم شدم زمين وطنمو بوسيدم اما ميدانستم به زميني بوسه زدم كه جزو سنت ماست كه افراد بزرگ را كوچك جلوه دهيم و عيبهاي كوچك را بزرگ برايم بقدري روشن و شفاف بود كه چي ميگذرد حتي وقتي وارد دانشگاه كه شدم دانشگاهي كه روزي آرزوم محصل بودن اين دانشگاه بود اما الان با نام و شكل ديگري درونش بودم برايم اين نورها شفافتر شد

زندگي خصوصي من چيست؟؟؟!!!! كه اين افراد به ان لطمه بزنند؟!!!كدوم يكي از اين مردم و نويسندگان اين نظرات برايشان آنچه كه من نوشتم و خواندم مهم بود كه حالا حرفشان مهم باشد كدوم يكي از اين افراد وقتي براي هر سمينار كه اينجا يك خطش رومي نويسم روزها توي گرما پياده مي رفتم و از دانشگاه مي آمدم تا پولم را جمع كنم تا توي مثلا كلاسهاي دكتر لورا برم و شركت كنم؟كدوم يكي از اين افراد مي خونه كه توي وب سايت يكي از بزرگترين دكترهاي روانكاو و نويسنده بارها نوشته هاي من چاپ شده كه حتي بردن و اينجا عنوان كردن اين برايم نه اهميت داشت نه دارد .توقع داريد حرف اين افراد كه تصورشان اين است هنوز كه مي شود با ماليدن لجن بروي طلا قيمتش را پايين بياورند واي بر بعضيها كه هر روز زنگ مي زنند و ميگويند آرش زمان ان رسيده كه زبان باز كني و جواب بدهي و يا بگويي كه را دوست داري و آيا عاشقي يا غيره و من مي گويم وقتي براي من مهم نيست اين افراد چه مي گويند چرا براي شما مهمه؟

بزاريد از ديدگاه من به بعضي نظرات نگاه كنيم ببينيم چقدر خنده داره

اگر من امروز به شما بگويم از خونت برو بيرون يا خونتون نرو شما آيا جز يك خنده تحويل ميدهيد و

مي گذريد آخر مگه كسي ميتواند به شما بگويد خونه خودت برو و نروحالي ناداني به من مي گويد وطنت كه خانه من است نيا و بمان جواب اين نظر چيست؟حذف يا لبخند؟

افرادي مي ايند مي نويسند خيانت كرد گند زد فلان.. چرا بيايم ‌َ عزيز پاكش كنم من اگر كسي را داشتم و دارم و بهش خيانت كردم اون تنها و تنها به اون فرد مربوطه نه هيچ كس ديگر تنها وي تصميم خواهد گرفت يا مي گيرد يا گرفت آنطور كه درست است عمل كند آيا به نظر تو به ديگران مربوطه؟آيا اينكه توي فكر تو چه مي گذرد به من مربوطه كدوم خيانت كدوم رابطه ؟ اگر افراد توان يك جمع و ضرب را در حد كم خودش بدانند اين مسئله رد است به نظر تو كسي كه مرا مي شناسد و دوستم داره تصور ميكني اين نظرات را

نمي خونه؟ اگر من شهامت اينو دارم كه در معرض ديد وي و ديگران بزارم علت توضيحات بالاست تمامش دليل بر برائت من و اطمينان و شناخت از كساني هست كه منو ميشناسند من انقدر يا بدم كه از بديم هم خودم و هم شريك زندگيم اگاه است كه اين حرفها ديگر كودكانه است اگر كسي مي خواهد براي چنين حرفهايي مرا داشته يا ترك كند بزاريد گورش را گم كند

بارها امدند گفتند بيا بنويس من كسي را دوست دارم فلاني و فلان يا حتي بيا بگو بهمان چرا بايد چنين كنم؟اين وبلاگ خونه منه؟اينجا حريم من هست مگر شما دستشويي در منزلتان نداريد؟به من چه مربوطه در توالت و كثافتهاي دستشويي منزل من چيه و چيست؟شما از بوي گند اين كثافتها نارحتيد بيايد داخل خونه و در دستشويي را ببنديد بزاريد افرادي كه مي خواهند كثافت كاري بكنند تنها در همون مكان بمانند شما اگر به مهماني وبلاگ من اومديد من اينجا ميزبان شما هستم و من به عقايد و افراد نه توهين ميكنم ولي مسائل را تيكه پاره ميكنم و ريز ريز ميكنم پس شما اگر هر كه هستيد مهمان من هستيد و تا زماني كه از انچه به شما تعارف كردم ميل مي فرمائيد باعث افتخار منه و من مسئول هستم ولي زماني كه شما تشريف مي برديد به جايي كه به من مربوط نيست چه انجا مي گذرد منو عفو بفرمائيد شما اگر مي خواهيد با انچه انجا به نگارش امده در مورد من قضاوت كنيد بهتره خواننده همان نظرات باشيد تا انچه من نوشتم و تحليل كردم چون من حق آزادي بيان دارم و در كشوري ازاد زندگي مي كنم
خانم يا آقاي z من تنها مسئول و جوابگوي نوشته هايم و كردارم و حرفهايم هستم اگر به انچه من جمع ميكنم و مي نويسم به درستي آن اطمينان داريد من خوشحالم ولي اگر هم نداريد متاسفم ولي من همچنان به كاري كه درست و صحيح است ادامه مي دهم بدون هيچگونه توجه تنها هم نظراتي را نمي گذارم كه اول از همه به هويت و فاميل افراد اشاره كنند همينطور كه بعضي مي ايند در مورد خانم فلان مي گويند پدرش اين است و فلان جا زندگي ميكند من اين نظرات را نمي زارم اما شما و هر كس ديگر آزاديد درمورد من هر چه دوست داريد بگوئيد من تنها قولي كه به شما ميدهم اين است كه قدر سر سوزني نه نارحت شوم نه دلگير و نه حتي به ان فكر كنم شما حق داريد انچه خورديد استفراغ كنيد و من با خونسردي محتويات معده شما را مي بينم و لمس ميكنم كه براي من همان معرفي شخصيت خودت،كودكي و خانواده توست پس شما هم ببين افرادي مي گويند الان فلان جا فلان كرد ايمان داشته باشيد من از كسي توي زندگيم بد مي گويم و نه خواهم گفت در مورد افرادي هم كه در گذشته توي زندگيم بوده اند نيز بد نگفتم و نمي گويم اگر قرار بود باشد من مطابق كرده افراد بد عمل كنم كه به قول دوستمون ابوريحان بيروني نمي شدم كه تا اخر عمر همش در حال يادگيري و دانش آموز باشم يك عمري هست درس مي خوانم اما من از همين يك عمر درس خوندن از يك محله مشهد به همه جاي دنيا سفر كردم در تمام دانشگا ه هاي خوب دنيا نشستم و پا شدم و ابدا هيچ اصراري ندارم سوپر پرفسور بشم ايمان داشته باشيد به همه چيز رسيدم اگر از همه شرايط نسبت به خودم و شرايط خودم نرسيده بودم ايمان داشته باشيد كه به سخنان شما توجه ميكردم ولي مطمئن باشيد بقدري كتاب مونده كه مي خواهم كه وقت ندارم حتي بخوانم و همچنان به تحقيقات خودم در روابط ادمه ادامه مي دهم

شخصيت من نوشته هاي من و كلام من و گفته من است من هيچگونه مسئوليتي در برابر حتي گفته پدرم ندارم چه برسد به ديگران