Tuesday, February 09, 2010

دلم برات تنگ شده

دوستي از خارج از كشور كه همين جا وب لاگ مي زنه برايم ايميل زده و مي گه خوب يكي از پسرهاي هم كلاسي ايشون بعد از دو سال كه با هم هم كلاس بودن حالا حس يك دفعه نامه زده كه من عاشق تو بودم و اينطور و اونطور از من مي خواد كه بگم با توجه به فاصله و اينكه چرا تو دوسالي كه ايران اينا با هم دوست بودن چرا حالا كه دور شدم اينقدر هلاكه بايد ولش كنه يا ادامه بده؟
من تصوريم اينه كه شما دو سالي كه با هم بوديد رابطه داشتيد اما خفيف بوده ولي حالا چرا او اينقدر علاقمند شده كه دور شدي ازت خبر نداره بزار بگم
ما مردها يك گرفتاري داريم نه همه ما اما اكثريت ما اينكه وقتي كسي ميره عروس مي شه يا طلاق مي گيره يا دور مي شه علاقمنديم بدونيم با كي هست و نبودش را حس مي كنيم و دليل مهمتر حالا كه تو اونجا هستي شايد اون هم حالا كه تو اونجا هستي بدش نمي ايد دليل و بهانهاي بشي كه اون هم بياد و ما ادمها بر اساس رابطه اي كه بوجود مياريم حالا طرف را دوست داريم تو رو دربايستي بزاريم كه ما رو ببره اونطرف و خوب مي دونيد كه راههاي اين چنين نيز وجود داره
چون يك جاش مشكل داره اون هم يك مرد شيش ماه با زني هست پنهون مي كنه بعد از دو سال يك دفعه علاقمند مي شه
اما فراموش نكنيد ما هيچ زمان اگر كسي رو در سن 19 يا 20 سالگي انتخاب كنيم  اما در سن 25 سالگي شما اصلا اون آدمها رو قبول نداريد پس بهتره بهش بگيد ما دوستيمون سر جاي خودش و ما نسبت به هم نه تعهد داريم و توقع كمي ببيني كه خاموش هستي مي بيني مثل گذشته باز تو خاموشي مي ره
اين يك علاقه اي است توي دنياي ذهني نه واقعي  ما وقتي خارج مي ريم همش نا خود اگاه دوست داريم ارتباطات مونو با همه و گذشته حفظ كنيم و خوب از وقت اضافه و اطمينان اينكه گذشته همش جاي خودش جدي نشسته خوب بعدش دو رو برياش همه ميگن حالا اون رفته تو هم بري چه مي شود طرف كمي بازيگره زياد جديش نگير

از مسئله بالا بگذريم ما ازدواج مي كنيم و در رابطه اي ميمانيم در كار و چيزي كه درست ميدانيم ما در رابطه و ازدواج براي دلسوزي و نجات كسي حركت نمي كنيم شما مي خواهيد به كسي كمك كنيد بهش پول بدهيد يا كمك كنيد بريد كنار نه اينكه ديديم مشكل داره رفتم باهش ازدواج كردم يا رفتم باهش دوست شدم
عزيزان ما مسئول هيچ چيز نيستيم شما نمي توانيد بيايد بگوئيد مثلا آرش من با تو دوستي ميكنم يا ازدواج مي كنم در صورتيكه تو براي من بهترين نيستي اگر بهترين بودم كه منتي نيست اگر هم براي نجات يك ادم تن به رابطه مي دهيد بسيار غلط و كار بي خود مي كنيد بعد مي دانيد در زندگي چي مي شويد تبديل به يك طلبكار ديگري هم تبديل مي شه به بدهكار و مي دانيد نتيجه كار طلبكار و بدهكار آخرش چيه اينكه همو از پا در مي آورند
حالا اگر طرف ديگر به شما پيله مي كنه اين اسمش اعتياده و اعتياد هر چيزي كه آدم توش مجبوره اعتياده اصلا از ديد من اجبار و تكرار يعني اعتياد و وقتي به اون مسئله مي رسم و حسي و احساسي باشه اون گرفتاريه فقط انتقال از يك اعتياد به اعتياد ديگريست
من نزديكانم مي دانند سعي مي كنم توي زندگيم سطح توقع خودم را پايين بياورم تازندگيم به خودم و ديگران سخت نشه اما من متاسفم هنوز مي بينم انسانهايي با سطح توقع از هر كسي زندگي به خود را تلخ مي كنند و بدانيد اين انسانها نمي توانند واقع بين باشند اين افراد با ديدگاه ذهني و ايده الها زندگي مي كنند يعني من ديديم افرادي چيزي در ذهنشان هست ان را به همه چيز و رابطه ربط مي دهند و مهم هم نيست كه علم و دليل واستدلال چي ميگه به قول معروف انسانهاي دليل تراش هستند
البته من به كساني كار ندارم اما مي شود كه با شخصي هم تو زندگي طرف بشيد كه در يك خانواده 3 تا 4 عدد پدر مادر به اسم خواهر و مادر و برادر دارند و بعضي وقتها يك دوست پسر هم پيدا مي كنند كه مي شه نفر پنجم همه اينها فرصت كه پيدا ميكنند يك لگدي به اين توپ مي زنند
تو ما خانواده هاي ايراني هميشه يك بچه بي برو برگرد سنگ زيرين آسياب مي شه موقع مشكل و هر بيماري اين بچه روش فشاره پدر و مادر هم يك سنگ صبور كه پيدا مي كنند و وقتي اون بچه در اين شغل استخدام شد متاسفانه شانس ماست كه اخراجش اصلا نمي كنند و مي دانيد با همه كه من صحبت كردم
مي بينم غالبا اين شخص يا بچه اول هست يا دوم،بچه چهارم كه از ديد من هميشه بچه گم شده هست من كم ديديم بچه چهارم آدم درستي در بياد و تو روانشناسي كلا ما به بچه چهارم مي گيم بچه گم شده
اين بچه هاي سنگ زير آسياب اگر ازشون سوال كنيد در روز چقدر وقت ديگران به تو اختصاص پيدا ميكنه مي بيني بيشترين فكر و وقتش براي ديگران مي ره حتي در ارتباط عشقي هم همينطورند( البته در رابطه با من شايد كمي بشكه چپه بود!!!)
البته مي دانيد اين آدمها اينقدر بعضي وقتها خسته هستند كه سعي مي كنند ديگران را ديگر از خود متوقع نكنند تا انتظار بعدي نياد كه شايد نكشند چون خسته و كوفته هستند يعني سالها اينطوره خوب البته من بچه سه يا چهار پنج ساله نيستم كسي به من توجه نكنه آسيب ببينم چون بچه 5 ساله مي گه من هم حسوديم
 مي شه به من بايد توجه بشه ولي معمولا من به آدمي نگاه ميكنم كه خانواده هم قلابش مي كنند واقعا
 نمي دانم اون بايد خوب چه كار كنه
شايد يك آدم با 8 نفر دو رو برش خوب به خودش نمي تونه برسه من نمي تونم توقع داشته باشم به من برسه
خوب شما بايد بدانيد با دختر يا فردي روبرو مي شويد كه از كودكي مادرش يا زندگي اونو قلاب كرده و براحتي اون را سر مسئوليت و زندگي مي چرخوند خوب حالا ما نمي تونيم بگيم بيا از اين دنيا  بيرون امكانش نيست يا پدر آدم با بازي كه شايد بعضي وقتها در آورده اين كارو مي كنه جالب اينه اين آدمها اگر هم از اين توجه بيرون بيان  يك كس ديگه نيست جاش  به مادر يا پدرخدمت كنه  بعدش هم احساس گناه مي كنند يا دوست ندارند اونا رو نارحت كند
اين ادمها از خودشون براي همه مي زنند شايد انگونه كه من توقع دارم به من نرسه اما خوب من بايد انتظارمو محدود كنم اگر حاليمه
عشق من، من حاليمه؟