Monday, October 25, 2010

وظيفه من

ديشب يك بحث مهم با يكي از عزيزانم داشتم بحثي كه شايد هم درست بود و شايد كمي مسير سرنوشت من يكي رو به جرات مي تونم بگم موضوع بحث عوض كرده بود نگهداري از پدر و مادري كه كسي رو نداره و ما مثلا از خارج مي آييم در صورتيكه زندگي خوب داشتيم و حتي درس مي خونديم و حالا از ايران به هر برنامه خواهر و يا پدر با تلفن با طرح مشكل ما رو به خونه بر ميگردونند و اين پدر و مادر تنها مي مانند روي دست ما و ما چون هيچ كس رو ندارند مي مانيم و خوب هر كس براي ما يك جور نسخه مي پيچه

با خودم صبح كه داشتم رانندگي ميكردم به طرف كارم مي اومدم با خودم گفتم كجاهاي كار ما توي اين مواقع واقعا غلطه و اين مشكلي كه خوب من ميسوزم تا تو نور داشته باشي شايد توي خون ماست ولي واقعا اگر كسي از من چنين سوالي ميكرد و مشكل منو داشت جوابي كه ميدادم كاملان نشانگر اين بود تا امروز من ميتونستم ببينيم به حرفم عمل كردم يا نه و اينكه همش استرس و بي وقفه چطور بايد انجام وظيفه بكنم

ببينيد اين حرفهايي كه مينويسم ميدونم كمي تند و كمي شايد بعضي خوششون نياد و دوستان من جور ديگري فكر شايد بكنند ولي خوب لطفا اين كار و فكر رو بكنيد

من و شما توي دنيايي زندگي ميكنيم كه سخت و مشكله ،اكثر وقتها حوادث بد و بدتر هم براي ما اتفاق مي افتد و پشت سر هم مي آيد.ولي من توي زندگيم قراره با هر چي كه هست و دارم چه هزار تومن چه يك ميليون كوشش كنيم كه بيشترين لذت را ببريم و ما بايد و نبايدهاي بي جايي را به دست و پاي خودمون نبنيدم بزاريد مثالي بزنم روزي كه من از ايران خواهرم يا برادرم زنگ ميزنه و به من مي گفت يا منو به مزاحمت مي خواد بندازه و داستان شر و مصيبت از نبود من ميگه و نوعي تهديد ميكنه و من از خارج از كشور احيانا هيچ كاري هم نمي تونستم بكنم مگر وي مشخصا به من ميگفت چي مي خواهد كه اين كارو بكن و من ميتونستم بكنم حتما بايد ميكردم ولي روزي كه كاري از دستم بر نمي اومد عاقلانه اين بود كه بايد نه جواب اون خواهر رو ميدادم و نه اون پدر و حتي تلفن خودم رو هم بايد عوض ميكردم البته عمل كردنش خيلي خيلي مشكله. و درست اين بود چون من فقط به خودم در اين مواقع رنج ميدم و كاري هم نميتونم بكنم

ما جور ديگه اي در زندگي عمل ميكنيم و وقتي مي بينيم از اون ور دنيا هم مادر و خانواده مشكل داره ما هم رنج ميبريم و شب و صبح نداريم

چون ما توي اين دنيا نيومدم و بزرگ نشديم و حتي منطقي نيست كه يكي بياد بگه من بيچاره و بدبختم و درمونده هستم و من هم بيام بيچاره و درمونه و بدبخت بشم مثل اينكه ما وارد يك مهموني مي شيم ميبينيم يكي لباسش كثيفه ما هم لباسمونو كثيف ميكنيم يا ببينيم صورت پدرم زخمي هست منم چاقو بردارم صورتمو زخمي كنم گرفتاري روحي و رواني ما هميشه اينه كه فكر ميكنند من يا شما بايد ديگران رو كمك و كمكشون كنيم كه نميرند و از دست نرند در صورتيكه اونها و آدمها حاضر نبودند و نيستند به خودشون كمك كنند و ما بايد قبول كنيم فقط زماني مفيد هستيم كه دوا و دكتريم و الا غير اين نه براي اونها مفيديم نه برا خودمون

من جدا اگر بدونم كاري براي كسي نمي تونم بكنم همون جاي مي ايستم و تكون نمي خورم و هر چي هم مي خواد بشه بزار بشه چون وقتي من كاري نميتونم بكنم چرا من خودمو اذيت كنم ؟و چرا يك آدم درمونده ديگر رو به اون آدمهاي درمونده و وامونده اضافه كنم؟ واسه همين شايد به من ميگويند بي عاطفه هستي و از عاطفه بو نبردي اما اينطور نيست چون روزي كه من اونجا نشستم و ميبينيم كاري براي پدرم در منزل نمي تونم بكنم و اي بسا موضوع مشكل درست ميكنه تازه تهديدهاي نزديكان كه بيشتر بازي بود براي رسيدن به خيلي اهداف ،همان بهتر كه من از هيچي خبر نداشتم و نمي دونستم

بعلاوه ما بعضيها مون اينقدر مهربون هم هستيم كه من ميگم اگر روشون بديد مي خواهد 8 ميليار آدم بدبخت رو كمك كنند در صورتيكه ميبينيم از عهده زندگي خودمون بر نمي آئيم

ما همش مواظب زندگي ديگران هستيم در صورتيكه نگاه ميكنيم ميبينيم خودمون زندگي نداريم ولي روزيكه من براي خودم يك، بايد، درست كردم كه از پدرم و خواهر و مادرم ،بايد، نگهداري كنم ميبينيم كه تبديل به بيماري ميشه و اونها رو هم بيمار و گرفتارتر ميكنيم چون به اونها هم فرصت زندگي رو هم نميديم چرا بايد پدر يا مادر افسرده شوند كه فاميل محترم را نميبينند و مي خواهد با آنها باشد و دلش هم تنگ ميشه .خوب بشه ،تنگ هم شده كه شده ،چون ما خودمونو به عنوان يك پدر از پا در مياريم چون فلاني رو نديديم و با نمي آيد ديدنم ما كه بخاطر يك چاي و قهوه نبايد سر كسي رو ببريم يا چاقو به يكي بزنيم هر چيزي يك حدي داره

من بهتر از هر كسي ميدونم كه توي تمام تاريخ ما همش به هم چسبيديم تا اينكه از پا در اومديم من مي خواستم برم درس بخونم مي گفتند كجا ميري ما دلمون تنگ ميشه و ما تنها تو رو داريم بايد اگر گوش ميكردم مي شستم هنوز يك گوشه بيسواد( كه البته هنوز هم زياد فرقي نكرد نوشتار انگليسم خوب شد فارسي افتضاح)و بعدش بايد بخاطر همون بيسوادي باز آويزون يكي ميشدم به طور احمقانه و 4 تا بچه ديوانه هم بايد بزرگ كنم بعدش ميريم اونجا تو شهر ديگه كار ميكنيم ميبينيم مامان بابا ميگن بيا همين مشهد كار كن ما دلمون تنگه خوب ميبينيم به حرفشون گوش كنم باز از كارم مي افتم بعد ميبيني مهربون هم ميشن ميان توي زندگي من اونهم به هم ميزنند كه از من حمايت كنند

تو رو خدا بيايد يك واقعيت رو قبول كنيم هر كس قراره زندگي خودشو بكنه

ما همين رو هم قبول نميخواهيم بكنيم خود من همون هزينه اي كه اينجا و اونجا اگر من از دست ميداديم و براي پدر و مادرمون پرستار ميگرفتيم همه هزينه هاش كمتر ميشد نه به قيمت 10 برابر همون هزينه كنيم

ما هيچكدوم نمي خواهيم هيچ زمان توي صحبت و اندرز هم مسائل رو حل كنيم ولي همه دوست داريم ببينيم چطوري مسائل خراب شده و از بين رفته چيزي كه هميشه تمرين ميكردم و ميكنم ياد بگيرم در مورد عزيزانم حل كنم نه بپرسم چگونه اين مشكل برات پيش اومده و تازه رو همش دوست داريم در مورد گذشته اين وضع را هم ادامه ميدهيم

جالبه ما خودمونو نميتونيم با بيماري روزمره بكشيم پس روزي از پا در مي آئيم نتيجه ولي اينكه من از پا در بيايم چيه؟آسيب به افرادي كه منو دوست دارند كه به خودشون و ديگران نيز آسيب ميزنند بعدش ميبينيم همه اين حرفها بخاطر پدر و مادريه كه دلش براي ما تنگ ميشه و هي ميگه بابا بيا يا مادر بيا

كي گفته در زندگي بايد همه چيز فراهم باشه همش يك بازي وابستگي و اعتياده و همش اين داستان كه فاميل و نزديكان خوبند و وظيفه دارند هر چه از ما نسبش دور تر مي شود بدند و بي توجه

هيچ وقت ولي سوال نكرديم و نميكنم چرا اين پدر و مادر من دوست ندارند؟ و يا ارتباط داشته باشند؟آره اون ارتباط رو ندارند كه در عوض اون مي آيند بچه ها و نوه هار رو خفه كنند ؟چراي كسي پاسخي براي اين پرسشها نداره ؟چون من دوست دارم و تو دوست داريم به موضوعها اينطور نگاه كنم.

من بايد بعنوان خواهر و مادري و نوه بودن دمار از روزگار هم در بياريم چون رابطه مادري و پسري و نوهاي و فرزندي داريم

ما خودمونو از پا بندازيم براي اون فرد هم مفيد نباشيم آخه بگيم چطوري ميشه فاميل رو نديد ؟خوب نبينيم .آخه مردم ديگري كه فاميل خوب و محترم ما رو نميبينند خيلي بدبخت و بيچاره هستند؟

جز اينكه ما يك پدر و مادر و دوست پسر و دختر و شوهر بسته اي داريم كه نه خودمشو دوست داره نه با كسي دوستيه نه ما رو دوست دارند و در نتيجه ميمانيم با يك سري افراد قديمي كه حوادث قديمو هي تكرار كنيم .

و استاد محترم بدانيد روزي كه شما ياد نداريد نه بگوئيد به هر كسي چه شاگرد و چه پدر و مادر اين است كه مي گوئيد و اين پيام را ميدهيد كه من تحفه اي نيستم و دوما آدمها بدند و اگر ما، نه، بگيم به ما آسيب ميزنند آخه به اين اعتقاد نگاه كنيد ببينيد چقدر بده من يك آدم سالم و درست به يكي ميگم، نه، 5 ثانيه بد هم كه يادش بياد حالش بده آخه ما كه نميتونيم به درخواست نامشروع ديگري نه،نگيم توجه كنيد خواسته نامشروع باز دانش آموز و دانشجو خود را مثال نزنيد و بازي در نياوريد كه رفت آب بخوره افتاد و دندونش شكست.

اشكال نه و بله نيست چون ما بعضي وقتها با نه و بله به ديگري هم آسيب ميزنيم چرا ما بعضي وقتها پدر و مادر ما فلج و توي جا هستند چون هيچ وقت فكر نكردند كه روزي بايد روي پاي خودشون بياستند پدري كه با خودش ميگه من تا روزي كه راه ميرم راه ميرم روزي هم كه نتونستم يكي هست منو اينور اونور ببره آخه به چه هزينه؟ شما نميدونيد پدري چون من مثلا فشاربچه اش بالاست نگرانه و ميگه اينقدر كار نكن و خودتو براي ما نگه دار!!!!!!!

ما مشكل داريم دور نريم ببينيد خودم را مي گويم تازه من روي خودم و جرات خودم هستم كه به زبون ميارم يكي همين وابستگيهاي اينطوريه ما بدنيا مي آئيم تا روي پاي خودمون باستيم پسر و دختر بايد ازدواج كنند و تا آخر عمر روي پاي خودشون با ايستند ،ما نميتونيم بگيم من پسر و دختر ميارم حالا شما بيائيد از من مراقبت كنيد و حالا شما بيائيد رفع نيازهاي رواني منو بكنيد چون حالا نياز فيزيكي ميشه فهميد مثلا مالي و پولي مشكلي نيست من بيشتر كار ميكنم پول ميدم به اطرافيان مهم نيست البته اگر ندارند كه باز سوال است چرا ندارند؟

پدر و مادري كه دوست ندارند با كسي نيستند و برخورد ندارند حالا مي خواهند با بچه و پسر و دختر خود باشند خوب معلومه كه اونها رو هم افسرده و مريض ميكنند و نتيجه اثر رو پسر و دختر چيه اونها هم ميرند بچه و شوهر و كس ديگر رو از پا در مياورند

چون كسي به من نگفته و نفهميدم كه بايد مراقب و زندگي خودم باشم

مي دانيد كاش ميتوانستم بنويسم و جرات داشتيم بنويسيم و استعفا دهيم كه

بدينوسيله من قبول ميكنيم پسر خوبي نيست ،يا شوهر خوبي نيست ،يا دختر خوبي نيستم ،يا نوه خوبي نيستم و يا نويسنده و وبلاگ نويس خوبي نيستم در انتها انسان خوبي نيستم،لطفا مرا به بدترين شكل ممكن تصور كنيد ولي دست از سرم برداريد و براي هيچ كس جر كاري كه درسته و صحيح هست و خوبه و خودم درست و خوب ميدونم و لازم و واجب است كاري نمي كنم هر كسي هم مي خواهد اذيت بشه، بشه، و هر كي ناراحت هم ميشه بشود. مسئوليتش با خودتان به من مربوط نيست .

خانم و آقاي كه نوشته هاي منو ميخوني همه خطوطش و در پشت سر به من توهين ميكني بدان و آگاه باش من توي اين دنيا نيومدم كه كسي رو خوشحال كنم و يا براي زندگي و مطابق سليقه شما كاري بكنم.

من آدمي هم نيستم خودمو آتيش بزنم كه شما گرم شويد و به زندگي گرم و سالم برگرديد وقتي ميدونم براي سرما خوردگي و سرماي اطراف خودم كاري توي زندگيم نكردم من چرا بايد خودم رو عمري آتيش بزنم چرا؟من فقط به كسي كه دوست دارم همون طور كه گفتم محبت ميكنم و دايره و حد نداشت و نداره تنها به فردي كه دوست دارم

ما با دوستي پدر و مادرمون ما رو ميكنند توي جعبه و توي اين جو و محيط من چطوري خوب و خوش باشم به من نگيد چرا نكردم وقتي نميدانيد كه من توي زندگيم شايد يك دوچرخه هستم ولي بار يك كاميون رو روم گذاشتند

چون مردم توي زندگي ميبينند كاميون چرخ داره خوب منم دارم ميگن بزارين اين بارو رويش ولي بنشينيد و ببيند من دو تا چرخ داشتم و بار يك كاميون رو تا امروز از اونور دنيا تا اينجا كشيدم و خوب خودم هم كشيدم و بردم و هيچ زمان نه درد نشون دادم ونه شايد كسي فهميد كه من تخت شدم و له كسي هم منو از روي زمين بلند نكرد و شايد من خوشم نمي آيد كسي براي دلسوزي يا همدردي كنه

من اصلا مشكل ندارم هر كسي پزشك و دواي كس ديگه بشه دقت كنيد

ولي بازي به هم دوختگي و وابستگي بايد جاي خودش باشه شما از پدر و مادري كه مال ماست وقتي مي ري خونه ميبيني پدر و مادري كه چشمش به در دوخته و تا تو بيايي خونه و وقتي چنين صحنه رو ميبيني كه نميتوني خوشحال و شاد باشي چي از توش در مي آيد خوب ميرسي ميبيني يك خبر بد و خوب هم ميدهند شارژت تمومه چكار ميتوانيد بكنيد؟

من دوا و پزشك هر كسي هستم ميتونم باشم ولي جدا حوصله همدردي با كسي نه دارم نه خواهم داشت توي زندگيم هم نكردم چون مشكلي رو حل نميكنه ما فكر ميكنيم دردو دل كنيم مشكل حل ميشه خانمها 10 برابر مردها درد دل ميكنند و 10 برابر چرا پس افسرده ترند؟و دو برابر مضطرب.

دنيا به ميل من نيست و نخواهد بود دو ميليارد مردم دنيا نميدونند هفته ديگه غذايي هست يا نه دنيا دنياي بديه و دلمون واسه عفت خانم و جواد آقا پر ميزنه وقتي هم همو ميبينيم بعد از پنج دقيقه ميبينيم حوصله همو نداريم فقط بازي كودكي خودمونو به بزرگي آورديم

Saturday, October 23, 2010

مهرباني من

بارها و بارها ديديم طرف ميگه من به تازگي دچار استرس شدم ولي من مي خوام يك چيزي را در اينجا در معناي كه امروز برخورد كردم معين كنيم  كمي تامل كنيم چون بارها و بارها من ديديم افراد فرقهاي رو نميدونند

ما زمانيكه مي گيم من دچار استرسم و صحبت ميكنيم ما از اضطراب صحبت ميكنيم نه استرس ،استرس در يك جا يا مجموعه تحت فشاره ولي اضطراب وقتي كه نگران اتفاقات آينده و چيزي هستيم اين جواب يكي كه سوال كرده بود برگردم به يك چيزي كه مدتي بيشتر در موردش مي خونم و جمع ميكنم كه در دنباله اون دوست دارم واقعا دقت كنيد.

هميشه گفتم مهربان بودن و مهر خواه بودن و محبت را گدايي كردن هم معني آن فرق ميكنه از شما خواهش ميكنم به عرايضم دقت كنيد بقدري در اين مورد خواندم و هميشه مي خوانم و علم داريم و شما هم بخوانيد ميدانيد كه ما در ايران معزل داريم و واقعا وحشتناكه چيزي كه من ميبينيم و هر روز برخورد ميكنم.

عزيزان توجه كنيد آدم مهربان كسي است كه اين انسان فردي شده كامل و به قول ما پخته شده و با توجه به زندگي و شرايط موجودي كه داره و به جهت خاطر جمعي كه فرد به خودش داره و حسي كه به ديگري داره كاري رو انجام ميدهم و محبتي رو ميكنه كه درسته. و يا محبتي ميكنيم كه درسته مثلا خريد يك اسلحه يا هر نوع چيز بد براي پاسخ به نياز فرد اسمش محبت و مهرباني نيست شايد دوست داريد اين كار رو بكنيد ولي درست نيست فراموش نكنيد انسان مهربان بعلت حس و كاري كه درسته اون كار روميكنه.و اين كار به آدم حس پاداش دست ميده آدم به حس اين كار و حتي عشق به اون آدم حتي از خواب بيدار ميشه و چشماشو صبح باز ميكنه

من فردي رو ديديم با وجوديكه ابدا فردي رو كه دوست داشت در صبح كه بيدار مي شد دلش نمي خواست بد خواب بشه با همه حس اگه مي تونست بيدارش ميكرد چون وجودش از اون فرد لبريز بود و مي خواست باهش حرف بزنه و باهش خوش بگذرونه چون ا ز بودنش وداشتنش احساس رضايت و خوشحالي ميكند و واقعا خدا رو هم شكر ميكنه كه چنين فردي رو داره و اين فرصت بهش داده شده كه دوست داشته باشن و به همه نشون بدن و زندگي و جهان رو لمس كنند و بفهمند و هيجان وي هيجاني هست كه وجود آدم ازش لبريز مي شه و به خودش ميگه من كاري خوب و درست رو كردم و ازش بي نهايت پاداش بردم و حس خوبي كردم و هميشه اين حس رو داري آنهم چند برابر بردي وقتي كه توي اين كار مهرباني و كار گذاشتي و بهت سود و احساس خوب دست ميده چون عملا اين حس بهش دست ميده اگر 50 تومان خرج كرده 500 تومان گرفته و حسش رو داره و خسته نمي شه و در اين شرايط هست كه من مي تونم بگم نسبت به كسي مهربونم و از اين شرايط هم ديگران لذت مي برند هم خودم و كاري كه كردم برام رنج و درد و سر شكستگي هم نداشته و وقتي از اون براي ديگران تعريف ميشه و ميكنم حس سربلندي بهم دست ميده چون مي دونم هيچ حسابي نه داشتم و نه كمبودي محبت و عشق و دوستي و مالي.



ولي ما توي مملكت عزيزمون ما بيشترمون واسه هم به حساب كار ميكنيم ولي بر خلاف عرض بالاي من رنج ميبريم و براي اينكه هميشه از رنج و درد براي ديگري كاري ميكنم كه دوست ندارم و كاري كه ميكنيم دوست نداريم و نگران هم هستم و شايد هم ميكنيم و فكر ميكنيم و سوال ميكنيم چرا بايد اين كار رو براي كسي و فرد بكنم ميدونيد چرا ميكنيم؟ چون فكر ميكنيم طرف را دوست داريم و مي خواهيم محبت وي را جلب كنيم چون وي هم متقابلا براي ما به هر شكلي جبران كند ولي من حسابي با كسي توي محبت ندارم ولي فردي كه براي كسي محبت خركي ميكنه چرا اين كارو مي كنه؟

چون شما درك كني و بفهمي من آدم خوبي هستم توي ايران طرف رو دعوت  مكنيم خونمون يا بيرون دعوت ميكنيم نه حوصله فرد را داريم نه جونشو ولي من بايد تو رو دعوت كنم چون من توي اين شهر بايد با ديگران ارتباط داشته باشم و بچه هايم هم همينطور و من شما رو دعوت ميكنيم غذا مي پزم ازتون هم تعريف و تمجيد ميكنم و چند بار تا دم در مي آيم و منت ميزاريم اما اسمش مهربوني نيست بلكه مهر خواهي منه.

چون همش از اين مهماني و دعوت رنج بردم و درد كشيدم هم خودم هم دخترم هم مادرم هم شوهرم و من در انتها عصباني هم هستم

ما محبت گدايي ميكنيم چرا؟ چون مي خواهيم بگويند ما خوبيم و فداكار ما محبت گدايي ميكنيم چون از شما فرداش آسيب نبينم و نق نشنوم و پشت سر من خانواده حرف نزني و آبروي منو نبري

مهرخواه كسي هست كه كاري ميكنه كه درست نيست و درست نميدونه با كارش حرص ميخوره ولذت نمي بره

من هميشه وقتي جاي خواهش مردم مي رسه نگاه ميكنيم چطوري صحبت ميكنيم ميبينيم و مي بينند كه با اشتياق صحبت ميكنيم يا نميكنم و ميبينيم لذت ميبرم يا نه؟ ولي وقتي حوصله ندارم ولي فرد رو تحمل ميكنيم من مهر و محبت رو گدايي ميكنيم چون يا تو بزرگتري يا اومدي خونه من يا فردي هستي كه همه بهت احترام ميزارند و من هم بايد اينكارو بكنم من بايد از تو بترسم چون فردا نري توي فاميل پشت سر من صحبت كنيد كه من توي نظر مردم مشكل دار بشم و فاميل حرفي بزنند و روزي كه شما مهرخواهي مي كنيد كاري نيست كه شما دوست داريد بلكه رنجي رو تحمل ميكنم كه از تو به هر شكل يا تمجيد بشنوم و يا آسيب نبينم ميدانيد بعد من با اين رنجي كه به خودم دادم كه كسي خوشحال بشه مي خواهم در خانواده و فاميل و دوستان و اطراف كم كم مي خواهم كسي باشم كه مردم منو دوست داشته باشند.

ولي چرا و ما كي بچه مهرباني بار مي آيم؟ بزاريد بگم ما وقتي پدر و مادر مهربان داريم كه امكانات هم دارند به ما امنيت و آرامش ميدهند و به ما عشق ميدهند به ما محبت ميكنند و ما رو دائم نوازش مي كنند و دائم به فرد اعتماد به نفس مثبت ميدهند من تبديل مي شوم به فردي كه روي پاي خودم مي ايستم و هر كاري كه ميكنم دوست دارم.

ولي وقتي ما پدر و مادر نا مهربان داريم و نادان هم باشند، امكانات و تربيت اين باشه كه تشنه و عطش عشق و محبت را حتي كنار پدر و مادر داشته باشه و نوازشش نكنند و تنبيه بشه و تهديد بشه ميدانيد ما همون دو سالگي مي فهميم كه بزرگترين و مهمترين كالاي دنيا مهرباني است و چون خودش محبت نديده و نداره تشنه محبت ميشه و توي زندگي راه مي افته براي گرفتن محبت و گداييش مي كنه.

آنهم به هر شكلي و با كلك ميبينيد اين بچه هاي به زبان شما بي گناه و معصوم اينقدر به نظر من كلك باز هستند نه معصوم دست به هر مانوري ميزنه وقتي تنها وقتي سه يا چهار سالشه مي بينيد دروغ ميگه ،تملق ميگه،توي بغل مي ره بوس ميكنه تا محبت بگيره چون مي دونه وقتي محبت مي گيره تنبيه نيست و نمي شه

من دست فردي كه به من فرصت داده دوستش داشته باشم هميشه مي بوسم چون به من وقت و فرصت داده كه من عشق و محبت كنم و هر كاري هم بتونم مي كنم البته هر كاري كه درسته و خوبه و خدا ميداند اندازه سر سوزن هم انتظار بازگشت نداشتم هيچي تصورش رو هم نكردم و نميكنم چون عشق داشتن مثقالي و محبت براي من وزني نيست كه طبقه بندي بفروشم و معامله كنم.

و روزيكه پدر و مادر توقع داشته باشند و به زبان بيارند من تو رو به اينجا رسوندم بايد تو هم براي من فلان و بهمان كني

من محبت نكردم اما معامله چرا با طفلم كردم

من اگر همه دنيا جمع بشوند روزي بياد بهم بگه محبتم طبيعي و نرمال نيست و غير طبيعي است توي زندگيم براي من زماني خالصترينه زماني كه ميبينيم دارم كاري ميكنم كه دوست دارم و لذت ميبرم من كاري رو نميكنم كه به قول شما بايد انجام دهم من كاري ميكنم كه دلم مي خواد و بي نهايت دوست دارم .

من در همه جا و شكلش هم ميكنيم

ولي فردي كه محبت رو گدايي ميكنه اوني است كه براي حقش نمي ايسته نمي گيره وناراحته و مضطربه .

كسي كه آدمي هست كه محبت گدايي ميكنه وقتي كسي ميدونه خواسته اون نامشروع هست نمي تونه بگه نه و كلا در برابر خواسته هاي آدمها مشروع و نامشروع به شرطي كه مي شناسند و نزديك بهش هستند نه نمي گويند بعد ميدانيد چرا من بد هستم كه نه رو به همه كس ميگم.

توي ايران همسايه مي ياد ماشين ما رو قرض كنه ميگيم با كمال ميل خواهش ميكنيم ،قابلي نداره متعلق به خودتونه ولي هم ماشينو برد درو بستيم ميگيم: عوضي چرا ماشينو از من گرفتي مگه همسايه بغلي نبود، مگه داداشت نبود، ميرفتي از آشناها ميگرفتي ،مگه كسي نداره بايد من تاونشو بدم ،بعد طرفو دهنشو توي ذهنمون سرويس ميكنيم تازه مي آيم سراغ خودمون كه آره مثل اينكه روي پيشوني من نوشته ،احمق يا خر،نوشته از من سواري بگيريد ، نوشته و مي دونند من نمي فهمم .

بارها افرادي كه با من بودند ديدند و البته صد البته رنجيدند و تائيدم نكردند ديدند كه كسي چيزي خواسته گفتم نه نميدم و

نمي تونم شرمنده ام و هميشه زير بار انتقاد بودم همه خانواده ميدونند چون من اين جرات را دارم كه وقتي ازم چيزي ميخوان بر ميگردم ميگم نه شرمنده نميدم احتياج دارم شايد نزديكان من مي توانند شهادت دهند

عزيزي بهش توصيه ميكردم تو هم سعي كن مثل من باشي البته خيلي دوست داشت مثل من به قول خودش رك باشد مي گفت نمي تونم دو روزه كم آوردم چون تازه كه مثل تو صحبت ميكنيم گرفتار مي شم چون باز خودمو سرزنش ميكنم وقتي ميگم نه مثلا ماشينمو نميدم كه اي بابا دشمن ساختم، يكي رو دشمن خودم كردم ماشين ندادم ،حالا ببين چي پشت سرم نگه،حالا اين ماشين چه اهميت داره،كاش با تاكسي ميرفتم اين كار رو نمي كردم ،



ببينيد بدبختي اينجاست فردي كه دستش به جهت انتظار محبته حتي وقتي كه محبت مي دهد زجر ميكشه توهين ميكنه هم به خودش هم به ديگري و تازه خواهش طرف رو مي خواهد رد كند باز گيره چون ما ياد نداريم صادق باشيم و واقعي نيستيم

من افراد ديدند ماشينم را ميدهم وقتي هم دادم ميگم ببر نه حرفي ميزنم و نه منتظر هستم تازه راحت هم هستم اگر هم ندم و ماشينمو بارها شده ندادم، ولي بازم راحتم چون با خودم و ديگري صميمي هستم من اگر ميگم بله با بله گفتنم راحتم ،ميگم نه با نه گفتنم هم راحتم.

من نه به كسي بدهكارم و طلبكار نه حسابي به كسي دارم كه طبق اون محبت كنم چون فردي كه منو مي شناسه ميدونه كه من هم نه مثل آب خوردن ميگم نه و بيشتر برخورد جدي دارم و هيچ زمان هم متاسف نيستم و وقتي بله ميگم ناراحت نيستم و پشت سر عصبي نيستم اونهم توي برخوردهايم با ديگران

من اگر كاري كردم كه درست بوده و اسمش محبته رشدم رو كردم و پاداشمو ده برابر گرفتم

من محبتم رو يكطرفه بي اندازه ميكنم و محبت رو هم هميشه يكطرفه ميخواهم

Monday, October 18, 2010

ما هنوز همو دوست داريم

هميشه ديديم افرادي كه مشكل دارند يا جدا مي شوند براي فرار از درد فراق و جدايي سفر ميكنند

عالمي مي گفت هم جدا شدي بايد سفر كني بعد برگردي زندگي ديگه اي شروع كني و توي زندگي نكبتي مي مانند و تحمل ميكنند و بعضي وقتها وقتي سوال ميكني چرا جدا نمي شوي ميگويند ته دل به هم علاقه دارند .

ببينيد ما اگر مشكل و گيري تو احساسات و ناراحتي داريم و جدا هم شويم اما فكر كنيم سفر كردم مشكل حل مي شود متاسف هستم چون اگر به هر جاي دنيا هم برويم مسائل و مشكلات با ما مي آيد

آخه اشكال ما توي اين سفرها اين است كه ما خودمون را با خودمون مي بريم و حتي اون شخص را با خود مي بريم و مشكلات هم همچنان مي مونه البته محيط خيلي خيلي كم اثر داره بعضي مواقع هم هيچي اثري نداره.

ولي اينكه ما بگيم كه به هم علاقه داريم در ته دلمون علاقه داشتيم و داريم من برام هميشه جاي سواله كدوم علاقه ؟و دوست داشتن؟ چون من باور دارم آدمي كه به كسي علاقه داره مراقب و مواظب ديگري هستش نه جدا و با مشكل با هم كنار بيايند نه اينكه خون ديگري را بريزند و هم را آزار دهند به هر طريق و هر درجه اي

تعجبم بعضي اگر علاقه نداشتند چه ميكردند؟

اين جور افراد يا يك زندگي عجيب يا خيالي دارند و ذهني كه هيچ چيزش با هيچ چي جور نيست ما سر زندگي و رابطه نكبت مي مانيم چون

بعضي از ما فقط وحشت از طلاق و جدايي داريم و اسمش را مي زاريم علاقه و دوست داشتن مسخره ترين كلمه ساخته شده مغز بشر ولي بايد واقعا بعضي وقتها ته اين قلب را لايه روبي كرد و ديد اين چه عشق و علاقه اي هست كه اينطور تعريف

مي شه

ببينيد بعضي عشقها واقعا فقط در ذهن هستند و واقعي نيستند و ما ازدواجي هم داريم كه ذهني است نه واقعي و بعدش جالبه طلاقي هم داريم كه ذهني است نه واقعي افراد گاهي عشق به هم ندارند بلكه از روي خشم و قهري كه ما به زندگي و بقيه در زندگي داريم و ما كه در خانه زير دست و پا له مي شويم ميريم مردي را پيدا ميكنيم كه وقتي بيشتر جلو مي ريم ميبينيم مرد ما نيست و ما تازه رفتيم اين فرد را پيدا ميكنيم كه از ما مراقبت و مواظبت كنه و بعد هم مي بينيم وي ميره دنبال موارد ديگر مثلا خانوادش ميره و يا ميبينيد بله به ما كاري نداره و چيزهاي ديگه ارجح هستند

ما يك چيزهايي مي سازيم و با دنياي ذهني زندگي ميكنيم و وارد دنياي تخيلات و ذهني هم مي شويم براي همه موارد تعريفي از عشق داريم كه اصلا عشق نيست و تعريفي و تصوري از دوست داشتن كه اصلا دوست داشتن نيست و از ازدواج كه اصلا اسمش ازدواج نيست يا حتي از طلاق كه اصلا اسمش طلاق نيست

خوب زندگي رو جالبه ول هم ميكنيم و جدا هم زندگي ميكنيم و ترديد هم نيست هر كس دنياي ديگر بعد از اون دنيا رو داره

آخه چي باقي مي ماند و كدام معجزه باقي مي ماند و تنها مي خواهيم طرف صرفا تازه متعلق به ما باشد كه اصلا شايد وي نخواهد
تازه همان مرد جالبه وقتي در مورد بچه و زندگي چيزي از آنها مي خواهيم بعنوان باج دادن آن را تفسير ميكنند و تازه عشق و علاقه را در خود ميدانيم و مي گويم در وجودمان است.
توي خانه خانوادگي پدر و مادرمان هم هميشه عشق و علاقه بعضي وقتها رو هوا پخش مي شود و تازه ما نمي دانيم چيزي را مي توانيم بگيريم يا نه ؟خدا بخير كنه اگر ما از خانواده پر جمعيت هم باشيم كه چه بگويم پدر و مادر تنها به دو تا سه بچه بيشتر نميرسند چه برسه به 4 يا 5 تا بچه آخه بچه و زن امروز همون بچه ديروزه كه هيچ نداشته.

چون ما در يك زمان نمي توانيم دو تا ماشين را رانندگي كنيم تازه من هميشه تعجبم مسئوليت پدر مادر كجاست كه همينطور بچه مياورند
تازه ما مي ريم دنبال كسي كه همانقدر كه ما از خونه بيزاريم يا وي وابسته هست يا بيزار اگر هم فكر ميكنيد اسم اين زندگي است نه نيست و اينكه طرف تغيير پيدا ميكند بايد بگويم نه ،نه، تغيير نميكند
متاسفانه بايد چشم را بايد باز كرد و گقت صبح بخير چون واقعيت هميشه جز چيزي هست كه ما تصور ميكنيم
ما فقط دوست داريم جهان را بپرورانيم و تخيل كنيم چون ما توي خونه هم كه بهمون محبت نمي شد جز تخيل چاره اي نداشتيم
ما مجبور باشيم و هستيم كه همسر دوست پسر خودمون را پنج برابر زيباتر و بهتر و عاليتر مهربانتر و پاكترتصور كنيم چون بتونيم باهش ازدواج كنيم و وقتي هم ازدواج كرديم تا دلمون خواسته به اون سمتي رفتيم كه نبود و فقط تحمل كرديم
با مشكلات هم كه رو برو هم مي شويم راهي انتخاب ميكنيم كه واويلا است مثل اينكه مي گوئيم مدتي جدا زندگي كنيم به به،مانند اينكه كسي بگه من توي جاده صاف نميتونم راه برم اما ميخوام برم توي جاده سنگلاخي بدوم بله بعضي واقعا ته داستان اين هستند
اينها واقعي است و آيا چيزي كه در اين زندگيها شبيه واقعيت است نه نيست ما بروي زندگي و افراد بايد روي آنها حساب كنيم مسدوليت در قبال هم 100% هست نه 50 درصدي در برابر هم ابدا سهم بندي ندارد
واقعيت را نگاه كنيد ول كسي كه اول اشتباه مي كنيد بار دوم اشتباه بزرگتري ميكنيد اگر درست پايش را نگذارد توي اين دنيا ميليونها انسان شايد خواستگار داشته باشند مهم اين است كه مناسب هستند يا نه

Tuesday, October 12, 2010

بچه كند

ما توي زندگي با افرادي بر خورد ميكنيم كه اينها مي بينيم كند هستند جايي مي خواهند بروند همش فس فس ميكنند واقعا من ديديم و شما هم ديدي واقعا اين بچه من يا برادر و خواهر من بي خياله كه ما ميگيم بي خياله اصلا خيالش نيست؟يا آرومه؟

ولي بايد بگم اين افراد هيچ كدوم ازموارد بالا نيستند گاهي آدمها واقعا نمي توانند آروم باشند ولي شايد خيلي واقعا خسته و شكسته يا تنبل باشند يا بي اعتنا و بي توجه باشند

بزاريد يك تعريف از آرامش طبق خوانده هاي خودم به شما بدهم تا شما بدانيد كي آروم و آرامش داره

به گفته هايم توجه كنيد آرامش يعني حداكثر سرعت با آرامي و هارموني و هماهنگي يعني آروم و در كمال آرامي و اصلا كلمه بي حسي رو با آرامش يكي نكنيد و چون طرف بي حسه آدم آروميه شما نمي توانيد كسي رو كه توي اتاق عمل وي را بيهوش كردند نميتوانيد بگوئيد به به ،چه زن و مرد آرومي خوب بي هوشند ما بعضي وقتها با يك فرد بي انرژي و افسرده روبرو هستيم و فكر ميكنيم آروم و آرامش داره ولي شخص تنبل بي اعتنا و تنبل و خسته و شكسته هستش

ولي آرامش معني حد اكثر نيروي فيزيكي و رواني رو مورد استفاده قرار ميده ولي سيستم همچنان نرم و آروم به كار خود ادامه ميدهد ما نميتونيم هواپيمايي كه روي زمينه بگيم آروم و در آرامش هست وقتي توي آسمان و حركت نداره آرامش داره و آرومه
ولي چرا اينطوري ميشيم؟
و لي در زندگي بچه وقتي يكي از طرفين پر زور و پر قدرت هستش يكي از بچه ها يا خودكار ميشه و يا يكباره بيكار يكي مياد مادرو ميزاره توي ذهن و مادر ميشه مي شه موتور سيكلت و ديگري موتور سيكلت نيست موتورش كار نميكنه بايد پا بزنه و بعضي وقتها پا نميزنه شما براش بايد پا بزنيد و اين كم كم ويژگي رفتاري شخص ميشه و تا بهش هي نگو پاشو، پاشو، برو برو ،كاري انجام نمي شه

اين افراد در ته فكرشون يك برداشت از زندگي دارند اينكه از كودكي هميشه همه چيز و كارها و رفتارهاي بهشون تحميل شده

مثلا ساعت خوابش نبوده  ولي در كودكي به زور مي خوابوندنش

و در درجه دوم شخص ار كودكي اينو ياد گرفته كه من اگه به اينها گوش بدهم كار اول رو بكنم  بعد پيام و فرمان دوم صادر ميشود

مثلا به بچه ميگن درس بخون نميخونه طوري نيست ولي هم اگر بخونه ميگن حالا كه خوندي اتاقت رو هم تميز كن يا بيرون رفتي يا نرو يا برو كمك خواهرت كن و يا برو ببين بابات چي ميخواد و بچه از اول ميگه من درس نميخونم و نميكنم

چون پدر و مادر اين بچه را رها نميكنند چون ما يك ليست از كار دارند كه رهاش نميكنيم و هيچ وقت تمومي نداره و مخصوصا اگر فرزند دوم باشه بچه اول اين فرد كه ديگه يكي قبول ميكنه كه حرف گوش كن باشه ديگري نميكنه كه يك نوع اعتراض هم هست و به يك نوع كارشكني تبديل مي شه و جوري رفتار ميكنه كه حرص شما در بياد و وقتي داد ميزني بگه چرا داد ميزني تا طلبكار باشه تا بدهكار ش هم بشي چون شخص در بچگي آسيب در ترتيب تولد مشكل بوجود اورده  

ببينيد مادر پدر اگر تازه روزي بيايند بگويند ما بين دختر و پسرمون فرق نميزاريم و بچه مون نبايد چنين چيزي روش اثر داشته باشه ببينيد ما اين حرفو هميشه به يك آدم بالغ و ديدگاه آدم بالغ ميزنيم اين حرف قابل توجيح هست ولي نه از ديدگاه بچه ها هيچ زمان اينطور نيست ما هرگز نميدونيم و نميتوانيم بگوئيم من وقتي 3 ساله بودم و خواهرم يكساله مادرم وقتي هم  حتي بگه من به هردو يك جور ميرسيدم و توجه داشتم حرف چرنده. چون فكر ميكنه كودك انساني يك آدم بزرگه با ابعاد كوچكتر من وقتي 3 ساله بودم و مادرم 3 ساعت وقت به من ميداد و 3 ساعت وقت به خواهرم شما توقع داريد من چه فكر كنم عدالت در مغز كوچكم نه زمانش مهم نيست بچه 3 ساله يك ثانيه هم بروند سراغ دختره و يا پسره طرف ديگه ناراحت ميشه چون اون بچه وقت نميشناسه بگه نه 5 ساعت من تموم شد حالا برم 5 ساعت به خواهرم برسه.نه بچه حاليش نميشه 5 دقيقه و 5 ساعت هم مهم نيست خواهر كوچكتر فقط اينو ميفهمه كه تو فقط و فقط مال مني تمام تو فقط مادر من و مال مني.

مادر و پدر هم روزبگن تفاوت نداره ماي بزرگ ميتونيم قبول كنم ولي براي بچه در عمل اينطور نيست و حتي اگر پدر و مادر بگن ما دقيق مثل هم با بچه ها رفتار كرديم بايد گفت شما در حق دو تايشون پس ظلم كرديد چو نميشه ما با بچه 5 ساله و يك ساله و سه ساله عين هم رفتار كنم مثلا مثل اينه كه چون اون 7 ساله رفت مدرسه من مساوي برخورد ميكنم اينم مي فرستم بره مدرسه شما بزرگه رو مي فرستيد مهد كودك اون يكي ميمونه خونه تفاوت اينجاست

شما هر جور با بچه ها رفتار كنيد و حتي تفاوت نزاريد بچه هميشه اينطوري حس و فكر ميكنه كه فرق گذاشتي و مهم اينه كه بچه چي فكر ميكنه نه ما چي فكر ميكنيم باور كنيد اگر 5 ساعت با كوچيكه باشيد يا بالعكس 5 ثانيه با يكي ديگه باشيد اون يكي حس ميكنه منو دوست ندارند ومنو دور انداختند بچه اينطور تفسير ميكنه

يكي بايد بره مدرسه يگي ديگه مريضه و من بغلش ميكنم بهش دوا ميدم به اون نميدم ولي براي آدم بالغ تعريفش درسته براي بچه نه ابدا اون مادرشو فقط ميخواد

ولي بدانيد مادر و پدر كارشون پرورشه و نه تلقين كه ما دوست كنترل كننده تو هستيم . ببينيد منظور من از متن قبلي كه دوستاني بر اساس فهم و فرهنگ تفسير خود را لطف كردند نوشتند معناي من از اصول و دادن اختيار به فرزند پرورش فرزند نه كنترل وي مانند زندانبان و زنداني.چون زنداني هميشه اين حق براش وجود داره كه حقش فراره ولي كار پدر مادر پرورشه و پرورش يعني مراقبت از يك زندگي كه دارد رشد ميكند و در حال رشده مادر و پدر بايد بفهمند يك بچه مثلا مانند يك بوته توت فرنگيه فرزند ديگر درخت اناره و بايد قبول كنم بايد اينو جوري مراقبت كنم كه ازش انار خوب در بايد و محصول خوب و اون يكي توت فرنگي خوب نه مساوي بهش و به هردو همه چيزو داد متناسب هر كدام پرورش درست ولي ما توي ايران توقع داريم همه بچه هامون بشن گوجه فرنگي يا همه بشن شا ه توت و در نتيجه همه درختها و بوته هارا از بين ميبريم

وقتي بچه ها كندهستند و تنبلي نشون ميدهند بعضي مواقع نشانه اعتراض و مقاومته كه حالا جزو رفتارش شده

ولي خوب ببينيد در رابطه با مسئله رابطه پدر و مادرهايي كه هميشه مي خواهند اول دوست بچه خويش را ببينيد وبعدش پدر مادر فرد را ببينيد و در صورتيكه همه چيز مورد تناسب بود حالا قبول كنند

ببينيد اين شرايط يكي از شرايطي هست كه بچه ها بعضي وقتها نمي توانند آنرا راحت انجام دهد انتظار از اينكه يك پسر كوچيك به دوستش بگه من چون مي خوام دوست تو باشم كنار تو باشم پدر و مادرتو بيار مادر و پدر من ببينن يا شرايط رو جور كن ببينيم مامانم ميزاره من با تو دوستي كنم براي بچه ده ساله اين شرط دوستي درست و راحته؟

ببينيد دانشمنداني كه نظر گذاشتند و معترض بودند بدانيد و لطفا اين حرف علمي است نه نظر شخصي" ما قرار هست بعنوان پدر و مادر قرار هست ببينيم بچمون در درجه اول با كي دوست ميشه بعد از كمي دوستي دور وربرش را مي شود ديد و بعد بچه ما قراره با ما نزديك باشه و خانواده دوست بچم بايد تاحدودي شبيه ما باشند

والا كه ما بايد آخر سر تنها بعنوان يك انسان خوب و پدر مادر خوب خودمونو كپي كنيم
 و بعدش اون فرد نظر گذار كه معتقد بود من از پدري نميدانم  چگونه با يك ملاقات كه مدعي عستيد مادر نگراني هم هست مي تونه تشخيص بده ارزشهاي پدر و مادر دوست بچه اش چيه؟شما هنوز به ارزشهاي و شناخت مادر و خواهر خود پي نميبريد گاهي اوقات چطور وقتي پدر مادر دوست فرزند را ديدي آنها تازه وانمود نكنند چيزي كه شما دوست داريد ببينيد
بعدش چي؟شما خودتون در شناخت خودتو مشكل داريد بعد از اين همه با خانواده خود بودن مشكل داريد بعد حرف از شناخت مادر دائم اخمر و معتاد دوست ديگري ميزنيد كه بايد بشناسيد؟شما كليات رو ميتوانيد بفهميد در آن من مخالف نيستم ولي عامل دوستي كه موكول به تائيد پدر و مادر باشه و ارزيابي و يك كار غير ممكن است كمي كتاب بخوانيد بد نيست ما در قرن 21 زندگي ميكنيم لطفا الاغهاي خود را در اتوبان نياوريد كمي چهره زشتي دارد 

Saturday, October 09, 2010

مادر و پدر كنترلي


مادر و پدر هميشه دوست دارند ما رو كنترل كنند مادر هميشه مي خواهد مواظب پسر باشد كه رابطه با يك دختر يا طرف ديگر نداشته باشد ولي واقعا يك مادر و پدر تا چه مدت شايد بتوانند جلوي پسر و دختر خود را بگيرند با تمام تدابير امنيتي و غيره اونهم كوركورانه نه اعتقادي نه علمي نه توجيهي فقط و فقط كنترلي



پسر و دختر وقتي به سني میرسند كه 14 به بالاست مادر و پدر هيچ كنترلي ديگر روي پسر و دختر ندارند ماجراي روابط و حس جسمي براي دختر و پسر چيزي هست كه واقعا هستند و مادر و پدر خيلي خيلي اگاه و توانا باشند كلا سه ماه تا 6 ماه آنچه كه بايد اتفاق بيا فتد را ميتوانيم به تاخير بيندازيم

نميدونم مراقب و مواظبت از چي است من اگر يك بچه سالم داشته باشم احتمالا اينقدر پدر و مادر نبايد نگران باشند چرا ما همش بعنوان پدر و مادر بايد نگران باشيم اتفاق بد مي افتد من توي خارج از كشور با 4 تا 50 تا دختر در تماس بودم كه اصلا توي مسائلي كه ما توي ايران فكر ميكنيم نه بودند و وجود داشت

پدر و مادر همش وحشت و نگراني دارند كه طوري بشه خوب حالا بترسي اگر همه بشه كاري نمي توني بكنيد



موضوعهاي جسمي بچه ها هميشه چيزي هست كه هستند چيزي نيست كه پدر و مادر ميگذارند آنهاداشته باشند

ببينيد ما حتي اگر مجازات مرگ را هم براي بچه هايمان قرار دهيم باز هم نگاه كنيد آنها خواهند داشت اگر فكر كنيم خوب نيستند يا نخواهند بود

شما اگر فرزندي داريد كه به يك اصولي پابنده و باور داره و از لحاظ جسمي و جنسي آدمي هست كه ميتواند به هر طريقي عقيدتي و روحي خودشو كنترل كند مي كند ولي اگر هيچ كدام را قبول نداشته باشه و بخواد بكنه شما زير سنگ هم بزاريدش وقتي از لحاظ روحي و جسمي و فكري بخواد كاري رو بكنه زير سنگ هم بزاريدش شده پنجره اتاقش رو ببره مي بره ميره بيرون كار درست و اشتباهش رو انجام بده ميده شما هم هيچ وقت نمي فهميد. من ديديم با چشم خودم ديديم بارها و بارها كه پنجره رو ميله هاشو بريده بود و شب ميرفت و بر ميگشت و پدر مادر نمي فهميدند.

بنابراين بايد مادر و پدر از اين نگراني در بيان كه تبديل نشوند به يك مادر كنترل كننده سفت و سخت و از اينكه نيروي مادر و پدر صرف اين بشه كه فرزند به اونها آشنا بشه نه دور. جواب داد كه داد، نداد كه نداد بيش از اين كاري نمي شه كرد

پسر و دختر به 16 سال كه رسيدند ديگه ما كنترلي روش نداريم

مادرم و پدرم شمايي كه من هميشه وقتي مي شنوم چه ميكنيد دلم به درد مي آيد و هميشه هر روز به خودم ميگم فقط اگر روزي پدر بودم پدر خوبي باشم نكنيد ما هيچ زمان توي تاريخ با زنداني كردن فرزندمون نتونستيم فرزند خوب بسازيم و نخواهيم ساخت.

ما بايد مسير رو به سوي آزادي همراه با اختيار و انتخابي كه مبتني بر يك اصول هست بايد بزاريم ابدا از عهده اين گونه كارها يك پدر مادر كنترل كننده بر نمي آيند

اينكه شما صرف اينكه به بچه خوب بگيد ميرويد بيرون به هيچ كس نگاه خوب يا بد نكن آخه كي ميتونه چنين كنه؟

اين كار تنها بچه را در شرايطي ميزارد كه پنهان كار شوند دروغگو شوند حقه باز شوند دست به كارهاي پنهاني بزنند اتفاقي كه ميافتد چه كار بايد كنيم يا چي بدست مي آوريم

تكرار ميكنيم جنسيت چيزي هست كه من هستم قد من چيزي هست كه من هستم اينكه من وانمود كنيم 10 سانتيمتر كوتاهتر و يا يا بلندتر هستم من به هيچ جا نميرسم

و ما درجان رواني و عصبي ما بر اساس انچه توي زندگي خودمون هست درجاتش فرق ميكند

انسانها تاي پاي مرگ هم رفتند ولي درگير رابطه شدند كجاي كاريد خارج بودم سناتور آمريكايي مي خواست توي يك دستشويي با يك مرد مي خواسته رابطه برقرار كنه آنهم در چند دقيقه و خودشو با مغز از اون بالا پرت كرده بود پايين چون اين ميل بيش از اونه كه ما بتونيم با مراقبت و عدم تفهيم كوركورانه تنها و تنها با مراقبت و تشر اونو كنترل كنيم

ما بايد روي اين مسئله بچه ها با ديدي باز كار كنيم نه كنترل كنيم نه زنداني كنيم



ما بعضي وقتها مادرم ميگفت بايد پدر مادر دوستتو ببينيم خوب اگر پدر مادر خوب بودند دختره يا پسره خوب بود ولي هميشه من همبازي اونا بودم دختره و يا پسره به هيچكدام از روابط مادر و پدرش نه اعتقاد داشت نه مثل اونا بود آشنايي با پدر و مادر فقط يك زمينه به ما ميدهد در رابطه با دست بچه مان نه بيشتر و يك تركيب كلي ميدهد ولي مانع بچه نيست

ما توي خارج مي اومديم بچه هامونو مي انداختيم توي اقيانوس روابط دختر و پسر و خيلي مسخره بود كه فكر كنيم اونا خيس نشوند

مگر اينكه فقط بچه تو دريا نره فقط كنار دريا قدم بزنه

ببينيد بعضي بچه ها فقط كنار دريا راه ميروند چون اينطوري دوست دارند ولي اوني كه رفته تو دريا و وارد رابطه شده نمي توني بگي چرا درگيري يا تو دريا رفتي خيس شدي

ما بعنوان پدر و مادر بايد بدانيم چه چيزايي رو ميشه درست كرد و چه چيزايي رو

نمي شه وقتي توي اين كنترل كردنها با اون ذهنيت ها جلو بريد يا اون بچه از پا مي افتد يا از خونه فرار ميكنه

قايم كردن و گرفتن موبايل و چك كردن موبايل بچه چرا؟؟؟

مادر و پدر مي خواهيد بچه خودتون را اعدام كنيد تا خلاص بشيد؟آخر ما بعنوان پدر و مادر چرا بايد دنياي واقعي بسازيم و چه كار ميخواهيد بكنيد

شما اگر بعنوان پدر و مادر فشار بياريد روي بچه تنها كنترل و كنترل شما مطمئن باشيد اين بچه خودتونو در سن 21 سالگي نداريد

مادرم و پدرم رفتارت بعضي وقتها هيچ فرقي با طالبان ندارد شما طالباني زندگي خودتون هستيد كه دختر را بد ميدانستند كه درس بخواند و آزاد باشه واقعيت را ببينيد

شما ميخواهيد اداره و كنترل كنيد منو ببخشيد از اين بازي و بي احترامي من قول ميدم از 10 تا بچه 9 تاش به 21 سالگي نميرسند كه يا خودشو ميكشه يا افسرده ميشه و يا جلوتون مي استه و همه چي رو از هم مي پاشونه شما كبوتر رو هم توي دستتون بگيريد به اين صورت كه فرزندانتونو تحت فشار ميزاريد پر وبال ميزنه

شما با گرفتن موبايل ميخواهيد جلوي چي را بگيريد جلوي رشد؟بچه خود را نزاريد اينقدر توي خودش بريزه كه منفجر بشه يا مثل آتشفشان روزی من همه چيزو خراب كنه



ببينيد چه كار ميكنيد با بچه هايتان

اين روزها دارم كتابي رو كه در دست دارم بالاخره بتونم ترجمه كنم و چاپش كنم اگر همينطور كه هر شب جلو ميرم شايد بتونم تمومش كنم و بعد از اون دوست دارم در رابطه با پدر مادرها يك چيزي جمع كنم يا ترجمه كنم تا شايد به درد بخوره

Wednesday, October 06, 2010

رابطه دختر 24 ساله

تو روابط ما هميشه همه چيز جالبه و هميشه درد آور من هميشه در رابطه ميگم با 3 چيز تحت تاثير قرار مي گيرم و بي ترديد به اون اعترف ميكنيم 1.زماني كه از مادرم مي گم و صحبت ميكنم 2.زمانيكه از مدتي كه در ايران نبودم حسم و اهنگها و شرايطم صحبت ميكنم و سوم وقتي كسي كه توي زندگيم از فردي كه دوستش دارم در رابطه با مشكلاتش و خودش صحبت ميكنه من هميشه در اين سه مورد بي ترديد به احساسات مي افتم شايد افراد قيافه من را نميبينند يا من در شرايطي قرار نميگيرم صورتمو ببينند ولي خوب يك چيزي هم منو هميشه عصباني ميكنه برخوردهاي پدر و به حساب مادرهايي كه من نميدونم چي اسمشونو بزارم امروز من يك امار سايت در عرض يكساعت گذاشتم يكي از دوستانم كنارم بود در عرض يكساعت 48 نفر از وبلاگ من بازديد كرده بودند كه 15 نفر انها كساني بودند كه براي اولين بار بازديد داشتند برام جالب بود و سنگيني باري كه بروي شانه ام است و اين سرگرمي من رو به كجا رسونده

يكي براي من تو قسمت نظر خواهيها نوشته كه

خانمي هستم كه از سن 17 سالگي به مدت 7 سال با يك آقايي دوستم و معتقدم كه تا امروز براي شناخت با هم بوده ايم

عذر ميخوام خانم شما ميخواهيد منو گول بزنيد؟دوستي بدون نتيجه براي شناخت ازدواج هم نكرديد؟

البته شما معتقديد شرايط مالي نداشتيد و هر دو دانشجو بوديد درست شكي نيست؟

ولي شما همچنين معتقد هستيد كه پدر شما تنها زود مي خواهد شما به هم محرم و رسمي شويد از همون سن 20 سالگي تا رابطه شما را قبول كند باشه و جالبه كه شما پدر خود را فردي سنتي و دوگم مي خوانيد

آخه عزيز من تو خودت وقتي مي گي پسره شرايط مالي نداره و ما هنوز با شرايط اين آقا خرج منو نداره بده يعني منم مثل پدرم هستم و هنوز معتقدم مرد بايد خرج منو بده!! خوب شايد تا حدي اينو بشه منطقي فرض كرد شما اينو قبول داريد كه مرد من شرايط مالي نداره خوب اين فكر خوب يك فكر سنتي هست اما شما كه به اين اصل معتقدي و قبول داري كه اين شكل شكل سنتي رابطه ازدواج مرد و زنه، اگر اعتقاد داري دختر جان چرا اومدي با يك پسر از اون سن دوست شدي؟؟شما ميگيد 7 سال طول كشيده و شما دوست داشتيد هم رو بشناسيد چه حرف درستي موافقم اما بازم بايد با كمال تاكيد بهت بگم براي شناخت 6 ما و 9 ماه و يكسال كفايت ميكنه شما در سني نبودي دختر جان كه بتوني كسي رو بشناسي يا نشناسي چون شما توي اون سن امكان شناخت از هم رو نداشتيد اونهم با سن كم يك دختر 17 ساله هيچ زمان امكان شناخت نميتونه داشته باشه اينها هست كه بهش ميگن تضاد ذهني در اون سن حرف از شناخت از فرد و پسر اونهم در سن 17 سالگي

يك رابطه قبل از 6 ماه براي ازدواج احتمال خطاش زياده و بعد از 18 ماه بي ترديد طبق آنچه من خواندم بايد ببينيد كجاش اشكاله و بعد از 2 سال شما به همون پدر بد و دگم ديگه نميتوني بگي ما هم رو مي خواهيم بشناسيم حالا مگر بگي من شناخت و ابزار شناخت نداشتم

ببينيد ما بايد سعي كنيم و قراره ازدواج درست داشته باشيم و خوب اگر با فردي كه دوست داريم و اون مار رو دوست داره بايد كمي با هم تعامل داشته باشيم چون به بهانه يك ازدواج ايده ال هم خود را شرر شرر نكنيد كه بي فايده است براي مثال اين داستان مثالي ميزنم در يكي از سفرهايم لباسي را خيلي پسنديدم و دوست داشتم براي خودم آوردم ولي بعلت خريد يك ساعت فهميدم توي شلوغ پلوغي من فراموش كردم كه سايز خودم اون لباس رو بگيرم وقتي به ايران رسيدم ديديم لباس سايز من نيست خوب چه كار بايد ميكردم خودم رو تيكه و پاره پوره كنم كه به لباسي كه دوست دارم برسم ما براي دوست داشتن و سايز اندازه را پيدا كردن قرار نيست خودمونو پاره و تيكه كنيم كه سايزمون بشه لباس رو به كسي دادم كه چون سايزش بود 100 برابر من بهش بيشتر مي اومد يعني ميام لباسمو عوض مي كنم و قرا نيست بدنم رو ببرم كه سايزم بشه و اون لباش توش بره

شروع از اون سن براي شناخت و كل رابطه اشتباه بوده اونهم با شرايط كشور ما و فرهنگ كه شايد درست نباشه كه دو نفر 20 ساله ازدواج كنن و بعدش هم پنهان كاري و دروغهاي شما كه اصلا درست نيست چون ببينيد دروغ و پنهان كاري تو رابطه من هميشه ديديم يك رابطه خوب رو خراب ميكنه و يك رابطه بسيار بد رو خوب جلوه ميده

خانواده ها با عرض تاسف ما رو هميشه در شرايطي قرار ميدهند كه نبايد بدهند يعني سن ما رو قبل از 25 سالگي نميفهمند و توي شرايطي قرار ميدهند كه يا ا... ازدواج كن اونهم ازدواجي كه ميدونند نميتونم بكنم و هميشه هم بي انصافيه چون من نميتونم در عرض نيمساعت خودمو به تهران از مشهد برسونم و مگن سريع لباسو تنت كن يا ببرو تيكه كن .يعني به دخترم و پسرم بگم ازدواج كن در حاليكه شرايط ازدواج و زمان ازدواج ندارند خانواده ها بايد يا بپذيرند كه پسر و دختر كم كم باهم باشيد و در يك فرصت مناسبتر اين كارو بكنيد يا اينكه همون پولي كه داريم خرجشون تو خونه ميكنيم بديم دستشون برند زندگي كنند تا كمي انصاف داشته باشيم

ميديدم هميشه پدر و مادرها ما رو تو شرايطي ميزارند كه دقيقا اين شرطه مخصوصا واسه دخترها كاش روزي بايد كه پدر و مادري اين كار را نكند كه با اجبار براي ازدواج و فشار بياري به شكلي كه وي ميگي يا اين كفش رو انتخاب كن يا پاتو مي برم اين انصاف نيست

شما نوشتيد ما اگه عقد كنيم بايد من 4 سال توي عقد بمونم و قرار نيست اينطوري زندگي كنيم و عقيده داريد كه خوب نيست دوره عقد طولاني بشه و دليل براي من هم مياوريد

به جرات من هم ميگم درسته دوره عقد نبايد طولاني بشه ولي دختر هم از 17 سالگي قرار نيست دنبال شوهر بگرده دختر 17 ساله هم قرار نيستش 7 سال توي يك رابطه با كسي باشه و دختر 17 ساله قرار نيستش كه به خانوادش بگه من با كسي رابطه ندارم عزيز من منو لطفا منوگول نزنيد به من بگو من توي خيابون راه ميرم من اصلا توقع ندارم شما خيس شويد اما نوكرتم وقتي توي استخر و دريا ميري كه من نميتوتنم به تو بگم چرا لباست خيسه.

و در انتها ما شايد با رفتار مادرمون و پدرمون مشكل داشته باشيم من ترديد نداريم كه هرروز ما با اين حس برخورد داريم و هر روز شايد توي دل هر چي به دهنمون مياد دوست داريم بگيم و من خودم برخورد دارم و مي رنجم ولي تازه عده اي ازشما حتي ميترسيد رفتار پدر و مادر شما حتي توي زندگي شما تاثير بزارد پدر معتاد و برادر معتاد ،مي ترسيد مشكل ساز شود بزاريد من آب پاكي روي دست همه بريزم ما پدر و مادرمون همينه كه داريم ، آياما مي توانيم با قدمون كاري بكنيم؟اگر جواب شما اينه كه نه. پس پدر و مادر ما همينه كه هست اگر كسي، كسي رو دوست داره ابدا اين مسائل مشكل ساز نميشه ولي باعث ميشه اين دو نفر اين مشكلات رو كه توي خانواده هست راحتتر پشت سر بزارند و دو نفر ابدا از ايرادات پدر و مادر يكي ديگر ناراحت كه نميشه بلكه باعث ميشه با هم نزديكتر بشن، البته اگر همو دوست داريد ولي مي بينيد پدر ومادر دخالت ميكنند و اشتباه و چرند خوب بله قبول دارم اما من اگر يك 700 بگم دارم و يك 100 و 700 از 100 بيشتره شما ميتونيد به من بگيد مي شه كاري كنم با گريه و زاري كه يك 5 درست كنم كه از همه اينا بيشتر باشه. نه، نمي شه از اين رفتارهاي پدر و مادر بده قبول ولي كارش نمي شه كرد همينه