Monday, February 15, 2010

من و شما

با درود
ما مسئله ازدواج برامون قبل از ازدواج و بعد از ازدواج هميشه يك گيرهايي داريم .
من دارم با فردي كه زود عصباني مي شود زندگي ميكنم بعد جالبه وقتي كه به او مي گوئيد. مي گويد
من عصباني مي شوم و وقتي جيغ و داد مي كنم عزيز هيچي نگو تا من وقتي آروم شدم با من صحبت
كن
 حالتون خوبه؟شما تحمل مي كنيد بعد نوشتيد كه من چون يك نرس هستم گفتم مي تونم اين شرايط رو تحمل كنم!!!!!
آخر اين چه حرفيه مگه مي شه كسي بياد بگه من به تو شلاق مي زنم من نمي تونم خودمو كنترل كنم كه شلاق نزنم تو ولي دادو فرياد نكن تو تحمل كن
فراموش نكنيد وقتي شوهرت حتي به شما بي اعتنايي هم كرد و كار بدي نكرد دست روي شما دراز نكرد خونه رو لازم نيست ترك كنيد خونه مال شماست وي مي تواند خونه را ترك كند

ببين عزيز من روزي كه ما رابطه عشقي و نامزدي خودمونو با رابطه نرس و مريض بودن و دكتر مريض بودن استاد شاگرد بود يا روانشناس و مشكل دار قاطي مي كنيد مثل بيشتر افرادي كه از روي اين سايت وبا چند حرفهايي كه من ياد گرفتم ادعا مي كنند دوست دارند مرا ببينيد يا خانمي مدعي است كه حاضره دختر خودش را در فلان كشور با من آشنا كنه چون حس مي كنه من يك مرد واقعي هستم نشون مي ده كه اساس و مبناي اين رابطه از بيخ و بن خرابه حتي شروع اون  و ديدگاه مشكل داري داره  به عنوان مثال من مي تونم با شاگردم يا كسي كه مشكل داره اينگونه كه شما مي بينيد اينگونه برخورد كنم اما اين نوع ديگري از رابطه است كه تعريفش فرق ميكنه مثلا مثل اين ميماند مادر عزيز تو داري فيلمي رو تماشا ميكني و از هنرپيشه فيلم خوشت مي ايد و فكر ميكنيد كاش داماد من بود در صورتيكه من نمي تونم به كسي كه باهش رابطه دارم و با هم صمصيمي هستيم هيچ زمان بعنوان اينكه وي مشكل داره رفتاري رو كه با يك آدم مشكل دار داره داشته باشم ولو ظلمش به من باشه بگم مسئله اينست من اينا رو خوندم
اصلا اينگونه مارفتار نميكنيم من نمي تونم اگر كسي به عنوان نامزد يا همسر مشكلي داره همش به صورت تكرار داره خطا ميكنه بگم ولش كن من بيشتر از اين بيمارها ديدم من فهميده هستم
من با شخصي كه دوستش دارم هيچ زمان به اون و من اين حس بين مادست نداده كه من چه معلم خوبي هستم و وي چه شاگرد خوب نخير ابدا اينطور نبوده بيشتر وقتها من اينطور قبول مي كنم كه حتي ثابت كنم كه وي از من هوشيارتره اما نمي شه چون من استاد موسيقيم براي استادي و نوازندگي خوبه پس همه چيز  درسته و من بايد با وي مهربانتر و قشنگتر از همه برخورد كنم  اما خوب استاد من  براي ازدواج به درد من نمي خوره چون ازدواج رابطه استاد شاگردي نيستش بعدش عملي كه انسان رو نسبت به نفر مقابل مي تونه به تنفر برسونه خشم و عصبانيت طرف مقابل و نق نق كردنه نه استعدادهاي كاري.
من خودم تو اين مسائل آدم بزرگي نخواهم بود كه تصميم گيري زندگيمو دست كودكي بده ولو اينكه من هميشه سرم تو كتاب بوده و از اطراف بي خبر بودم


بزاريد يك واقعيتي كه من خودم روش واقعا ايمان دارم به شما بگويم من بيشتر وقتها كساني كه سر مشكلي با من حرف مي زنند مي بينند كه يك جمله در مورد طرف مقابل يا خودشون مي گويند من زود آناتومي طرف مقابل رو براشون رو مي كنم چه وضعيت مادر و پدر و خانواده.
روزي پاي صحبت شخصي كه با من خيلي سعي ميكرد محكم برخورد كنه و حتي در صحبت كردن با من سعي مي كرد توي كلام بر خلاف من اصلا مهربون نباشه نشسته بودم از وي پرسيدم تو رو من باور نمي كنم كه همسرت به تو ستم مي كرده و اين شخصيت رو تو تحمل كني به من گفت من فكر ميكردم بايد تحمل كنم و شايد هم بنده خدا در ذهنش به اين مسئله توي زندگي به يك واقعيت رسيده بود كه زن و شوهر يعني همين تحمل و جلو رفتن يا لباس كه نيست.

اما اين افراد منو ببخشيد بزاريد بگم چرا ستم شوهر را به عنوان يك اصل مي آيند قبول مي كنند
من معمولا سوال ميكنم ببينيم كي توي خونه شما سخت گير بوده و كاملا تو خونه به شما نظم را ديكته
 مي كرده يكي بوده خيلي جدي چنين مي كرده؟مي بينيم طرف دهنش باز شد و فكر مي كنه خدايا اين پسر چه مي كنه نه من هيچ كار نمي كنم بزاريد بگم بعد ببينيد بدبختي ما توي اين جامعه بعد از ازدواج چيه ؟؟
لطفا به اين نكته توجه كنيد امروز بزرگترين عامل تعيين كنده براي مردم كه با كي ازدواج ميكنند و در زندگي اين فرد را تحمل مي كنند اينه كه مي روند فردي را پيدا ميكنند و تحمل مي كنند كه بدترين صفت پدر و مادر ما رو داشته باشه مثلا اگر من پدر عصباني يا مادر عصباني دارم كاملا به صورت نا آگاه مي رم فردي را پيدا مي كنم و حتي توي زندگي تحمل مي كنم كه وي نيز يك درجه بدتر از صفت بد پدر و مادر من باشه چون فراموش نكنيد اولا زندگي يك تكرار مجدد زندگي كودكي ماست من كتابي در كتابخونه خودم دارم كه به زبان انگليسي هست ولي خوب خيلي كمك مي كنه در مواردي كه دارم به آن اشاره مي كنم و بعدش ما توقع داريم هميشه روزي تو بچگي خودمون كه اين مادر و پدر من عصباني نباشه و من روش كنترلي داشته باشم پس من فردي را پيدا ميكنيم كه برخلاف پدر و مادر ميتونم هم كنترلش كنم و هم وي ميتونه اين كارو بكنه و دائم اين حس هست كه من اگر انتقامم رو از اين پدر نگرفتم كه ساعت ورود و خروج تعيين ميكرد مثل ارتش حالا انتقامم رو از اين فرد ميگيرم پس بزرگتريم عامل براي انتخاب همسر شامل كساني ميشه كه مي گردند و پيدا مي كنند مانند انكه يا مادر عصباني بود يا پدر خسيس بود يا بدجنس بودند
 بريد ببينيد اصلا حرف كتاب نيست ميروند دقيقا چنين آدمي رو پيدا ميكننداين چيزي است كه در زندگي همه ما تحقق پيدا ميكنه مثلا من اگر پدرم فحش مي داد مي روم يك كسي رو پيدا ميكنم كه اونهم نيز به من توهين كنه و شما مي بينيد من تحمل ميكنم
تو وقتي بندگي و بردگي رو ياد گرفتي ته اون هم هميشه شايد حالا يك بزرگواري هم هست
مي دانيد پدر يا مادر ما اينقدر بعضي وقتها درون ما جا باز ميكنند كه فرصت رشد و فكر نمي دهند به ما بدبختهاو مانند حكايت بچه فيلي هستيم كه با بستن دست و پاي وي قدرت فكري حركت رو محدو مي كنند و وي از محدوده سيرك بيشتر فكر نمي كند بدبختي اينه كه اين پدر و مادرها با اين محدود كردنها فكر
مي كنند خوشي و سلامتي و كمتر آسيب بيني رو از مردها و زنها نصيب ما مي كنند آنهم در هر سني و بعدش هم تصورات اينكه مادرم اين بود و پدرم اينطور آموزشم داد
اما ما يك مشكل داريم روزيكه من نتونم به نيروي خودمون و توان خودمون متكي نباشيم و همانطور كه گفتم هميشه فكر ميكنيم اگر موقعيت و شرايط و كار ما درست بشه حال ما درست ميشه من بارها گفتم بهترين شرايط را هم واردش بشي 3 ماه بعد مي شويد مانند آنكه قبل بودي منوط به اينكه بدون تغيير در روابط و تغييرات دروني منظورمه
من يك چيز كمكم كرد اينكه هميشه تو هر شرايطي گفتم پشتيبان ندارم و به اون فكر نكردم چون تصور به يك پشتيبان هست كه پشت منو مي شكنه هميشه گفتم اين منم و من مسئول زندگي خودم هستم خوب با خودم گفتم من خودم مي شم پشتيبان ديگران اما هيچ كس نمي تونه پشتيبان كسي بشه مگر كوتاه مدت من دست يك  بچه رو كوتاه مدت مي تونم نگه دارم  اما بايد اون رو پاش واسته من بارها رها شدم اما واستادم به من تو خونه بي اعتنايي مي شد اما من روي پام ايستادم
روزي يكي  تو عصبانيت به يكي گفت فلاني من براي خاطر خدا تو رو تو خونه نگه داشتم اون هم بلافاصله جواب دادم روزي كه كسي كاري براي خدا انجام ميده بايد انسان دوستانه هم باشه كارش لا اقل بشري باشه
من خدايش را به شما بخشيدم  اونها هم گفتند تو تو شرايط خاص زبونت بهتر از مغزت كار ميكنه
برگردم به بعضيها با توهين و تهديدهايشان.
من ابدا براي اظهار نظرها و ايميلها و كامنتهاي اراجيف ارزش قائل نمي شوم توي كه به من توهين مي كني بدان من تنها عمق بدبختي و گرفتاري تو را مي بينم چرا بايد ناراحت بشم ما اصلا حساس نمي شوم تنها دلم براي اونها كمي مي سوزه كمي كه يا كسي بهشون كمك كنه يا خودشون روزي به خودشون
شما اهميت قائل نشيد شوهر سابق همكار سابق چه گفت فقط اين حرفهاي هست احساس بد نسبت به آنچه ديگران هستند انسان بهش دست مي دهد نه آدم بهش بر بخوره
يكي ايميل زده كلي فحش داده بعد نوشته دلم خنك شد از تو متنفرم مي دم بكشنت يكي هم همش
 مي پرسه از پستها و فحشها و توهينها نارحت نمي شم و در اين موارد چه ميكنم مسئله اي نيست عزيز بارها به من چه اينجا چه خارج از ايران.
بارها به من گفتن ايراني بي سواد چاق پيرمرد من اصلا ككم هم نمي گزه چه اهميتي داره؟
مهم اينه من بدانم كه هستم چي هستم چقدر فكر ميكنيد
كساني كه ايميل يا موبايل مرا دارند توهين ميكنند اما من خودمو باور دارم يكي نوشته تو اعتماد به نفس داري ازت بدم مي آيد!!!!جالبه!!
ببينيد اگر يكي برسه به من بگه 3 ساله يكي بگه 80 ساله من بايد اذيت بشم آخه وقتي من سنمو مي دونم چرا بهم بر بخوره
 من مي دونم  چند سالمه چرا نارحت بشم چون مي دانم كه هستم  اما شما كه  و كي هستيد؟كه حرفتان اهميت داشته باشد وقتي من حس شما و وجود شما را ميدانم و مي خوانم چه فكر مسخره اي كه منو اذيت كنه يكي گفته من از تو متنفرم فلا ن فلان شده
 بابا جان من خوشحالم كه آدمي با اون ويژگي منو نمي خواهد وقتي حريمي شكست شما نمي توني بگي همكاري شاگردي و فلاني حالا غلط كردم بيا منو ببخش مي شه مگه مي شه پدري به دخترش تجاوز كنه بعد بگه مي خواستم ادبش كنم من قبول كنم نه حدها و حريمها داغون شده چون وقتي حدي رو شخص طرف مي شكنه شما مي دانيد شخص چقدر بدبخت و گرفتاري و غرض و مرض داره يا چقدر به كثافت آميخته هستش روزي كه شما كامنت مي زاري يا ايميل مي دي كه هر چي كثافت از دهنت بيرون مي آيد به من ميدي نشون مي ده چقدر اون وجودت كثافت هست كه اينها از دهنت در مي آيد
باورم اينه روزي كه به من اس ام اس كثيف و بد مي ديد به من اثبات مي كنيد كه اين شخصيت وجودي شماست كه داريد از دهان بالا مي آوريد اخه به من چه ارتباطي داره كه بخواهم ناراحت بشم بهم بر بخوره
مگر كثافتهاي توي دستشويي به من ارتباط داره كه حرفها و توهينهاي شما به من و شخصيتم از دهان شما مرا آزار بد اخه به گوش من و مغز من مربوط نيست
تا به كي مي خواهيد فكر كنيد من در گير اين قيد و بندهاي عجيبم كه يك آدمي حرف مي زنه به من بر بخوره مي زنه بزار بزنه من غرض و مرض ادمها رو كه نمي توانم با حرص خوردن و ناراحتي درست كنم و مرمت كنم به من مربوطي نيست اگر كامنتها رو بستم چون شخصي كه برام مهم بود داشت ناراحت مي شد من واقعا برام مهم نبود
دو چيز مطالعات نشون داده مانع خوشبختي ما هست يكي زمان و  يكي مردمان
روزي كه انرژي كه ما بايد صرف خودسازي خودمون كنيم صرف تحت تاثير قرار دادن ديگران مي كنم يا صرف اين كنم كه كسي منو پائين بالا كنه كلكم كنده است ببينيد من روزي مي خواستم مردم برام دست بزنند و من منتظر بودم با ظرافت و بازيم نشون بدم كه هستم كه برام دست بزنند اما اونا منو لاي دستاشون له كردند اين خطاي من و توقع من بود واسه همين يكدفعه درس خوندم و پاشدم
 روزي توقع داشتم مردم مرا بزرگترين بدانند بعد ديديم منو يك بادكنك خالي بودم كه بادم كردند رشد كردم و منو همه جا با دست نشون مي دهند با اونها الان نگاه ميكنم به هيچ جا نرسيدم واسه همينه كه الان ديگر منتظر اين نيستم كه كسي منو بزرگ پندارد من اين دوره رو گذروندم

من پرونده ارتباط با هر زن و دختري رو وقتي ايران برگشتم  بستم چون من قبول داشتم كه من براي اين كار آماده نيستم من حاليم بود چون تو شرايطي بودم هر انتخابي كه ميكردم بي ترديد انتخاب دوا بود نه غذا و من هر چي بخورم كه سير بشم منو سير نميكرد بلكه مي كشت پس ديگر از من سوال نكنيد بگيد اين مدت چه كار مي كردي من شناخت خودمو بايد داشته باشم من درون آب بودم و كم كم بايد شنا رو ياد مي گرفتم براي همينه كه من الان تو رابطم خوشبختم
عشقم امشب چطور بود؟