Saturday, January 16, 2010

پدر و مادر




ما چرا تو زندگي زناشويي بايد بمانم و مي مانيم و كي بايد جدا بشيم واقعا هر كس چطور توي ايران و دنيا سعي مي كنه قطع رابطه بكنه و هميشه مي گويند كي بايد جدا شد اين جواب سوال را قبلا  دادم اما خوب
هميشه من سوال مي كنم چرا ازدواج كردي خوب بخاطر بچه؟ حالا اگر بچه دار نشد از نظر وي كار بعدي طلاقه
يكي مي گه من هر كس مانع رشد و پيشرفتم تو زندگي بشه طلاق مي گيرم
عده اي مي گن فقط خيانت علت و يا مثلا اگر احساس عشق نباشه جدا مي شم
ادمها بنا به هر دليل جدا و ازدواج مي كنن اما ببينيد بايد در يك شرايط برابر و همسان با طرف مقابل ازدواج كرد مثلا چند روز پيش شخصي به من مي گفت فلان شخص با فلان فرد داره خارج از كشور ازدواج مي كنه داماد با سن چند برابر بزرگتر و خانم با چنين مشخصاتي كه خوب از ديد من اصلا شرايط به هم نمي خورد با معيارهاي نزديك به اون آقا خوب حتي جور نمي امد ولي اين ازدواج نيست ازدواج بر اساس دو شخص همسان از نظر استقلال بر اساس عشق و محبت به ظهور مي آيد منو ببخشيد واقعا عذر مي خوام اما اين حتما پروسه آشنايي داره حدود چندين ماه طول مي كشه و شما نمي توانيد از ماهيتابه به آتيش بپريد تازه بعد از 6 ماه زمانيكه دو نفر تازه يك احساس ويژه و مخصوص پيدا كردند با هم ازدواج مي كنند كه توي ايران متاسفانه ممكن نيست و حتي پسنديده نيست
تازه وقتي روزي هم كه مشكل پيش مي آيد كه حتما هم پيش مي آيد اول بايد در جهت حل كردن مشكل جلورفت و ما زماني بايد جدا بشيم كه همانطور كه تو پست قبلي گفتم زندگي به بن بستهايي برسه كه ديگه نشه حلش كرد و وقتي ما به تنفر تو زندگي زناشويي رسيديم يا يكي از دو طرف اومد ورفت تمام قواعد را بهم ريخت جدا مي شوند اما خيانتها بر اساس مشكل شخصيتيه اما همه چيز بر اساس زندگي و استقلال بايد باشد
اما بعضي تو رابطه ميبينم ومي بينند مشكل دارند آدمهاي پر توقع وغر زن  و خيانت كار ،معتاد و بي مسئوليت هميشه همين هستند
بعضي مي گويند نه تو زندگي درست مي شه آخه مني كه چشمم ضعيفه و بدون عينك نمي بينيم مگر شما مي توانيد بگوئيد بعد از ازدواج درست مي شه نه عزيز آدمي با ويژگيهايي كه من بيشتر تو افراد و در زمان آشنايي مي بينيد اينها درست نمي شه مگر بره خودشو مداوا كنه بايد اين افراد قبل از ازدواج مداوا بشوند
شما اگر فكر مي كنيد اين آدم با ديگران مشكل ندارد داره همين روابط را با ديگران دارد
من با شخصي در زندگي خودم وقتي مي گفتم چرا اينطور هستي و چرا تحمل نداري كه من به تو بگم كارت خطاست مي گفت تو خودت فلان يا با تو بودم اينطور شدم و من مي گفتم تو مريضي و مانند اين است كه سرت شكسته و داغون شده تو بايد بري سرتو مداوا كني اون براي فرار مي گفت تو شكستي و من مي گفتم اما دليل نمي شه كه قوانين بازي عوض بشه راهي نداره من شكستم اما خوب با سر شكسته چكار كنيم تو با سر شكسته نمي توني شنا كني ولو من اين كارو كرده باشم
اما در خانه من چه مشكلاتي شايد داشته باشيم اما وقتي با برخورد با افراد خانواده مي رسيم چه كار بايد بكنم؟  
فراموش نكنيد مشكلات كاري، درسي، طلاق و غيره  اصلا توضيح دادنش به پدر و مادر نگراني نداره ببينيد كسي مرده فوت كرده زمانيكه شما با اين مسئله مشكل داريد من هم متعجبم عزيز من يكي مرده يا من جدا شدم و من بي كار شدم يك توضيح مي دهم تمام شده اگر كسي مرده كه من نبايد نگران باشم كجا حالا خاكش كنم بسوزونمش يا مكانش كجا باشه آخه وقتي شما به اين واقعيت از دست دادن كار وقتي باتوضيحش مشكل داريد خوب كل مسئله مشكل با نگاه واقعي به آن شايد مشكل داشته باشد بعنوان مثال وقتي گوش منو بريدن بگم مشكل من اين نيست اما اينكه حالا عينك بخرم چه كار كنم .
من اگر كارمو از دست مي دهم اگه جدا مي شم  توضيح كارش سي ثانيه است چون اين من هستم زندگيم بهم مي ريزه و بعدش فشار كار و بي كاري هزينه هام روي شونه من است اما من بيشتر نگران باشم چطور به بابا و مادرم توضيح بدم كه نارحت مي شن براي چندمين بار باز چي شد؟ و چطور شد؟ و دائم نق مي زنند خوب نارحت مي شوند كه بشن من گوش ندارم بزار اونا ناراحت عينكم باشند.
وقتي شما سوال مي كنيد چرا مادرت مرد من مي گم سرطان داشت تموم. شما نارحت مي شويد بشويد من كاري نميتوانم بكنم شما هر روز از مضرات سرطان گوشت لخم مي گوئيد به من مربوط نيست پدرم نارحت مي شه بشه ميميره بميره مشكل اينجا نيست چون من بايد با واقعيت زندگي كنم و مادر من مرد همين.
اول بايد ببينيم وقتي ما به انتها رسيدم  رسيديم آنچه كه  هست و وجود داره . اونا ناراحت مي شن بشن اما خوب من
 مي گم  مادر پدر اين مشكلات بوده است اما من نگفتم اما من تحمل كردم اما ديگه كارساز نشد
خواهر من دائم اگر منو اذيت مي كرد و منو به جنون ميرساند خوب من بايد تنها به فكر خودم باشم اگر صبح برخيزم و خواهرم اول صبح امد و يك كارد تو بدن من كرد و راهشو كشيد رفت من بايد به فكر اين باشم كه كارد رو در بيارم تا حالم خوب بشه نه اينكه كارد رو نگه دارم و با خودم بگم بايد از دست اين كاردها راحت بشم ولي دور شدن به اين دلايل از شرايط خونه مشكل اين كاردها رو رو فقط براي من پنهون
 مي كنه مگر اينكه  من با تجربه و توان خودم مشكل زخم رو حل كنم مسئوليت مهم و 100% داستان تنها به خود من بر ميگرده تا منو خودمو از اين آزارهايي كه مادر من داشت و پدرم داشت و خواهرم داشت رها كنم