Monday, March 29, 2010

اگر من عاشقم پس تو چه هستي؟.

امشب در رابطه با عشق مي نويسم سعي كردم چندين جمع بندي از چند مطالعه براي انكه و آنان با توجه به آنچه كه فكر مي كنم و شنيدم و جمع بندي كه دارم بنويسم ببينيم چه كردم و امروز كجا هستم من مي گم عاشقم ايا هستم و يا نيستم من چه مي دانم و چه كردم چه نمره اي بايد به خودم بدهيم شما ببينيد چه نمره اي به خودتان ميدهيد

عشق برايم هميشه يك يكتاپرستي است يك يگانه پرستي يعني هيچ زمان امكان ندارد شما در رابطه با شخص ديگري فكر كنيد كه اي اين شخص و دختره هم امروز با من آشنا شد  بد نبود يا به من تمايل داشت يا غيره  و نشانه درست و صحيح آن همين است براي من هيچ زمان  در هيچ مرحله از زندگي خودم اين رو سوگند
 مي خورم وقتي كسي را دوست دارم افراد ديگر كه بعنوان يك زن هستند از لحاظ تيپ و ظاهر براي من مرده اند اصلا حس و رغبت به هيچ دختر و زني ندارم چون من يك فرد واحد را دوست دارم شما تنها و تنها روزي به اينجا مي رسيد كه 100% از يك سلامت رواني و پختگي  بر خوردار باشيد كه روزي معشوقه شما به اين اعتقاد رسيد كه شما بهچ وجه به وي خيانت نميكنيد و خودتان ولو وي قبول نداشت كه نمي كنيد اما عملا نكرديد بدانيد كه از يك سلامتي رواني بر خوردار هستيد

متاسفانه بعضي وقتها منو ببخشيد ما ميبينيم كه با افرادي هستيم كه بيمار وار مانند يك مريض عاشقند خواهش مي كنم مسئله عشق با بيماري عشقي  و اعتياد عشقي فرق مي كنه ما شايد بعضي وقتها بعلت اينكه توي محدوديتهاي شديد از طرف پدر و مادر در زندگي هستيم اگر ببينيم حتي طرف مقابل ما برادرش را دوست دارد آن را يك خيانت تعبير مي كنيم اين عشق نيست قبلا توي يك پستم به اين مسئله اشاره كردم به اينگونه افراد كه اينگونه بيماري را دارند مي دانيد چرا اين گونه افراد اينطور هستند چون هم از سنين كم هر فردي كه آنها را دوست داشته به نحوي اذيتشان كرده و عشق را با آزار و كتك و نق از پدر و مادر فداكار ديدند و حالا اين مشكل را دارند مثلا جالبه عموي من منو دوست داشت چون بچه تپلي بودم منو گاز مي گرفت البته اينها از مادر و يك پدر بيمار كه بچه ها را كتك مي زنند بي ترديد بوجود مي آيند يعني وقتي كساني كه ما را با عشق در محيط خونه شكنجه مي كنند ما بي ترديد دچار عشقي مي شويم انحصار طلب ،ما از كودكي ياد گرفتيم كه اگر كسي، كسي را دوست دارد بايد اذيتش كنيم چون مادرم دوستم داشت ولي منو مي زد پدرم منو كتك مي زد و من قبول دارم كه مادرم عاشق من بوده پس من تا سن 5 سالگي اينطور عشق را ياد گرفتم و بايدحالا شخصي راكه دوست دارم اذيتش كنم چرا نه؟اين تعليمات منه كه شكل گرفته من بسيار راحت مشكلات فرد را يا شما هم مي توانيد بفهميد اينها  همه اگاهي رفتار هست كه بايد ما  داشته باشيم ما توي ايران بي نهايت به شما قول مي دهم حدود 90% كساني كه ما مي بينيم بعلت گرفتاري فرهنگي اين مشكل را دارند نيايد بارها بگوئيد دم خونه ما ضعف مي رفت پس عاشق بود يا خودش را دار مي زد خودتان را فريب ندهيد نگوئيد به پايش افتاد به من اينها را نگوئيد من سكوت مي كنم وقتي اينها را مي گوئيد اما يك نگاهي كه مي كنم اين سوال را دنبال ميكنم چقدر فكر مي كنيد اين كار درسته؟
عزيزان من فراموش نكنيد كه باز مي گويم عشق تنها براي يك فرد و انسان كاملا آزاد بوجود مي آيد من به شما مي گويم عاشقم يعني مي تونم اينقدر خودم را كامل و بقدري در باطن خودم خودم را آزاد بدانم كه تمام مراحلي كه قبلا گفتم  طي كنم از تمام مرا حل براي من به معناي يك تفكر پايه بر عقل و ادراك من سعي مي كنم زندگي كنم.
براي من آنچه بعضي وقتها مي گذرد كافي بود اگر من خودم را بر پايه انچه احساسم بود مي بايست با شخصي كه بهش علاقه دارم بعلت مثلا  بحثهاي بي مرتبطي كه هر چند وقت يكبار امكان دارد نازل شود شايد بايد انچنان كه با همگان برخورد مي كنم برخورد كنم اما اين توان را دارم كه همانند هر چيزي كه در زندگيم ياد گرفتم با تمرين و راه و روش درست ياد بگيرم و تلاش كنم همانطور كه زبان را ياد گرفتم چگونه مي توانم عشق را در وجودم داشته باشم و با يك شكل صحيح خودش آن را ارائه بدهم براين اصلا مهم نيست قدر مي دانند يا نمي دانند من به كار درست خودم ادامه مي دهم اما من كار خودم را سالها قبل همانند آئين نامه رانندگي ياد گرفتم ولو ماشين مناسب را نديديم اما من همچنان روشهاي درست خودم را دنبال مي كنم ولو ماشين من مرا مورد كم لطفيهاي خود قرار دهد

عزيزان ما بايد  بدانيم كه شما زماني عاشق هستيد كه واقعا به خودتان اعتقاد داشته باشيد بدون اين شرايط شما هيچ زمان مفهوم عشق را با عقل و شعور خود درك نمي كنيم  ما در امنيت و آسايش و خود شناسي اگر به آمادگي رسيدي مي تواني بگويي كه حالا يك چيزي داري كه به فرد ديگر هديه كني بهيچ وجه براي ان شرط و علتي وجود ندارد اما بدانيد باز تاكيد مي كنم اين فرد به يك كمال و درجه اي از شعور بايد رسيده باشد كه اينقدر خودش را آرام و امن تصور كند كه چنين كاري ميكند و اين كارها در اوج صداقت انجام مي شود و اين مسئله اصلا دليل هم نمي شه طرف اگر برادر خودشو يا خواهرشو دوست داشت ديگر منو دوست نداره بلكه تو اگر فردي ديگري را دوست داشتي  مادرتو دوست داشتي نشون مي دهي كه ياد گرفتي دوست داشتن رو يعني ما بايد دقت كنيم گفتار و فهم عشقي رو ياد بگيريم بايد ما اگر هم ياد نگرفتيم همانطور كه براي ياد گرفتن يك زبان ساختمان بندي جملات را ياد گرفتيم و بايد اكنون ياد بگيرم اگر واقعا عشق را مفهومش را ياد نداريم بايد ان را ياد بگيريم آخر منو ببخشيد من وقتي با 99 درصد از دوستانم صحبت مي كنم مي بينيم كه اينها عاشق نيستند بلكه خلها و چلهايي هستند كه كه بيمارگونه يكي را دوست دارند اما قبلا هم گفتم بارها تاريخ را خواندم و حتي درست نگاه كردم به صحبتهاي ديگران ابدا توي طول تاريخ ما عاشق واقعي نداشتيم ما هنوز ياد نداريم عشق يعني چي؟شما در يك اعتقاد شخصي  خود وقتي به مرحله اي رسيدي كه بدون شرط تنها دهنده باشي و نه گيرنده تومي تواني بگي من كسي را دوست دارم .
 وقتي به انجا رسيدي كه از هر چيزي را بي پروا هديه به طرف مقابل بدهي و هراس نداشته باشي آنزمان
 مي شود گفت دوست داري چون همش حس مي كني هر چقدر از لحاظ شخصيتي مايه مي زاري بلافاصله به همان نسب جايگزيني درست را خواهي داشت پس مرا چه باك كه تهي يا خالي شوم؟ من ديديم افرادي كه فكر مي كردند آنچه را با معشوق خود از خود در ميان بگذارند ضعيفتر مي شوند من تا بحال از اين قسمت هراس نداشتم حتي اگر ديديم به من انچه در رابطه با زندگيم گفتم به نحوي يادآوري كردند كه تو در گذشته و چنان و چنين حسي داشتي نسبت به فلان فرد از خانوادت داشتي ؟ بارها در خانه اخر براي محكوم كردن من شنيدم عزيزان من تا استاد نشوي و آنچه را ياد گرفتي و مي داني بيان نكني  شما نمي تواني ادعاي يادگيري داشته باشي شما زماني كه ياد گرفتي و آموزش مي دهي حس ميكني چقدر داري ياد مي گيري من تمام و بيشترين يادگيريهاي زبانم را وقتي درس دادم ياد مي گيرفتم . حتي باور بفرمائيد هنوز وقتي افرادي كه تشويق به خواندن زبان مي كنم مي آيند به من درس مي دهند و ياد مي گيريم ما از آموزش به فرد ديگر است كه خودمان ياد
مي گيريم پس لطفا اس ام اس نزنيد و نگيد تو در گذشته چه بودي و چه كردي و چه حسي به ديگران داشتم و نتيجه بگيريد من بدم جز اين است از كسي جز خود من اين زندگي را مانند اشتباهات و احساساتم نشنيديد ؟ من اشتباهاتم را بيان كردم تا ياد بگيريم اما احساس تهي بودن نكردم و نمي كنم وقتي بيمار هستي فقط فكر مي كنيد دنياي ما همش پنهان كاري و فرد دروغگو است پس تو ميدوني  توي برخورد چطور عاشقي مي شويد ؟چون فكر ميكني من بعنوان يك پسر دزدم و شياد و لمپن!!! بعلت بيماري و گرفتاري شخصيتي با خودت پس تو با اين تفكر اين نوع عشق را داري كه به خودت هر روز با برخورد با كسي كه توي زندگيت هست مي گويي قبل از اينكه تو منو از پا در بياري من تو رو از پا در مي آورم
آنهايي كه فحش و توهين مي كنند به هم آنهم در رابطه عشقي  خود در روزهاي آخر همين گروه هستند من تو را ميزنم قبل از اينكه تو با نبودنت مرا له كني و من بدانم چقدر بدبختم من به تو فرصت نمي دهم كه پشت سر بشيني بگي فاتحه هيكل فلاني را خواندم بزاريد  مردم بگم  كه من تا امروز از وي چه مي دانم كه شما نمي دانيد!!.
اما خوب ما باز مي بينيم كساني هم هستند كه براي عشق خود همش گريه و زجر و ناراحتتند اينها  ديگر كه هستند بزاريد بگم اين گروه عشاق هم اصلا زندگي رو از كودكي محلي براي تحمل سختي و شكنجه مي بينند و با خود مي گويند من زجر مي كشم و شكنجه مي شم تا فردي را كه دوست دارم لذت ببره و بفهمه من عاشق واقعي هستم، البته ما ناراحتي در عشق رو داريم شك نكنيد واقعا داريم من خودم بعضي وقتها ميگم دلم تنگخ جوري كه دارم زايمان ميكنم  اما اصلا دليل نمي شود هر چقدر تو سري خورتري پس تو بهتري هر چقدر تو بيشتر توهين كني برو گمشو و من بمانم، دستت را ببوسم پس من عاشقترينم من اين خصلت را توي هنديها بارها ديدم چون توي مذهب و دين آنها رياضت نشانه برتري و عشق بوده براي من اين نوع عشق اصلا تعجب نداشت ما بايد فداكاري كنيم اما نه به شكل مريض گونه آن .ولي ببينيد چيزي كه مرا زجر مي دهد يك نوع افرادي هستند كه در رابطه عشقي خود بارها ديديد شرطي  و رقابتي عمل مي كنند يعني تو رفتي سفر ؟ پس من هم مي رم .
چند روز سفر رفتي منو بردي ؟ اه رفتي پارتي؟باشه من پس فردا مي رم پارتي!!.چرا؟ چون ما توي خانواده اي بزرگ مي شويم كه پدر و مادرم چون من خوبم امروز منو پارك مي برند و من چون امروز درسم رو خوندم به من محبت مي كنند اما نه چون مرا دوست دارند . خوب دنياي من كجاست؟ در ذهن من چي مي گذرد وقتي بگم اگر با موبايلت ببينيم با دختري صحبت كردي چون زشتي كارت را نشان بدهم من مشابه آن را مي كنم؟نزديكان من شنيدند من هميشه مي گويم اگر به من خيانت كنيد من مي رم ولي اصلا خيانت نمي كنم نگاه به دختري هم نمي كنم لا اقل تا سه ما تا 3 سال اين كار رو نمي كنم. چرا؟ توي ذهن اين افراد دنيا مكاني براي نمايش و معاملات هست خوبي در برابر خوبي. خيانت در برابر خيانت .بعد فكر مي كنند من هم مثل انها بيمارم كه چنين روشي را تحسين يا از ان بترسم؟يامن بشينيم مثلا ببينيم تو براي من چه مي كني كه من دوست ندارم؟ همان را بكنم تا تو متنبه شوي؟اگر تو اين كار را كردي من هم اين كارو ميكنم .قول مي دهيد بسيار ديديد افرادي كه از كودكي در محيط خانواده عشق براي انها به صورت يك روش تجاري تعريف شده ديدد طرف مي گه با دوستم ريخت رو هم من رفتم با دوستش خوابيدم بعد حتما منتظرند با خودم بگم واي چه ضربه اي پسره خورد اما من مي گم واي چه استفراغي كردي همه شخصيتت ريخت بيرون حالا من مي تونم بگم  نهارچي خوردي.!!
من خونه مادر تو نمي ايم اگر خونه مادرم نيايي .من پارتي تو نمي آيم اگر تو نياي.تو چون سفر رفتي به هر عنوان و پيشنهاد سفر من انجام نشده چون تو رفتي سفر من ميرم سفر .
جامعه ما بر اساس تجارت و متقابل نشان دادن رفتاره
 اما قربون اون همه ادعاي فهيمت بشم اين داستانش با داستان دوست داشتن كلا فرق داره و نمي خونه اسم اين چيست ؟ مثلا مانند اينكه بگم من بچه اي داشته باشم كه كه فردا عصاي دستم بشه و تنها نباشم آيا كلامي از دوست داشتن توي اين جمله هست؟يا چيزي است جز خودخواهي و خود پسندي؟ اما مطئن باشيد حرفي از دوست داشتن نيست و نه هدفي توش.
وقتي مي گم من تو رو خوشگلم دوست دارم چون من با تصميم  درست و كاملا قاطع هستم كه تو رو دوست داشته باشم من كاري انجام مي دهم كه هيچ توقع و هيچ انتظار و چشمي به جبران كارم نمي تونم داشته باشم.

 چون من تو رو دوست دارم ،زماني كه هر چيز ديگر اولويت كار من در زمان ورود به شهر و كشورم مورد نيت من قرار گرفت پس من تو رو دوست ندارم. من ياد ندارم دوست داشتن چيست به من نگوئيد من عاشق بودم نه شما مفهوم دوست داشتن رو به خدا نمي دونيد اگر مي دانستيد من امشب و امروز اين نوشته هاي را نمي نوشتم چون نديديم كه مي دانيد و اگاه هستيد همش اميدم اين است روزي ببينيم كه ياد گرفتيد ناراحت هم نشويد من بارها بهم گفتند نمي داني و نمي فهمي من قبول كردم چون مي دانم كم فهمم و نا دان بارها براي نوشتن و كساني كه مرا شناختند روزي نبود فحشي برايم ارسال نشه زماني كه قسمت نظر خواهي ها باز بود ديديد اما من اگر بخاطر فردي توي زندگيم كه برام عزيزترينه اگر نبود نمي بستمش مي گذاشتم مردم بگويند و بنويسند.
عشق را همانند معامله با من صحبت نكنيد نگيد رفتي مثلا خارج پس منم مي رم اونجا... چون شما نمي بينيد من بخاطر دوست داشتنم كجا كه نرفتم ؟ شما نمي دانيد من دوست داشتن درست  رو سعي مي كنم تمرين كنم چون شخصيت خودم رو مي سنجم نه تو را
 پختگي خودمو مي سنجم نه تو را من تنها به تو همه چيزم را هديه ميكنم چون دارم رشد مي كنم من دارم اون قسمت از مغزم كه هميشه بي حس و بيكار گذاشته بودم تمرينش مي دهم كه كار كنه و اصلا حس نميكنم تهي و خالي دارم مي شوم چون من مي دانم كسي كه كسي را دوست داره توي اولويت مي زارش
نخوانيد و نگيد پس چرا با مني؟ و چرا منو تحمل ميكني؟ من كه بدم !!
نه عزيزم من يك حسن دارم و اينكه مدتي كه خارج از كشور بودم به خودم ياد دادم و الان دارم در عملا تمرين ميكنم مانند راننده اي كه مي دونه آئين نامه چيست اما ماشين نداشت اما الان داره پس مي نشيند و رانندگي ميكنه قبول داريم دستش مي لرزه و دورهايش شايد درست و نرم نيست اما داره تمرين ميكنه كه بفهمه كه تو متفاوت از مني و لي من با همين بديهات و سهل انگاريهايت تو رو دوست دارم چون به من اين فرصت رو
 مي دي كه من زيبايي و تنوع تازه رو به انچه مي دانستم و مي خوندم
تو و من بايد توي آزادي عاشق هم باشيم رو تمرين كنم و اين فرصت منو سپاسگزاراز تو ميكنه كه به من نشون دادي من آزادم كه مي زارم بعضي وقتها از من بد بگي و حتي سرزنشم كني و هيچ زمان نه منتظر بودم از من خوب بگي و ستايشم كني شايد گفتم تو قدر منو نميداني آن هم از شناخت از خودم بوده از كنار بعضي چيزهاي هوس انگيزي بوده كه شايد در روز از كنارش گذشتم و وقتي مي ديديم نه برايم زن معني دارد و نه هيچ چيز ديگر از اينكه تو هستي و وجود داري خوشحال بودم من قبول دارم كه اساس آزادي در دوست داشتنه مي داني من چون دوست دارم تو را در قيد و بند هيچگاه نذاشتم و نمي زارم
 اگر هم هر سوال كليشه اي منو به حسادت و كنترل كردن خودت تفسير كردي منو ببخش اما اشتباه كردي فراموش نكن اين آزادي تو با من است كه به تو شادي ميدهد وقتي تماس نمي گيري وقتي مي رسي به من خبري نميدي من نمي گم و مانند تمام احمقها فكر نميكنم با كسي هم دم هستم كه  حتما سرش بنده
حتما مردي دور رو برشه حتما به كس ديگر سر و سيري دارد
 من به دوستانم اگر ميپرسند چرا جواب نداد و تماس نمي گيريه مي گم حتما زمان خوش و خوبي داره و اگر حتي مثلا رسيد به من خبر نداد بي ترديد گرفتار كار مهم و يا كاري هست كه درگيرش كرده دارم  و دارد از ان خلاص مي شه كه به آغئش من برگرده
من ياد مي گيرم كه تحمل اين دوريها هم برام يك حس جالب و با حاليه چون اون اينقدر فهميده هست و مي داند كه بايد اگر مثلا به شهر رسيد يا به خونه رسيد به من خبر بده كه رسيدم اگر اين كارو نكرد بي ترديد اينقدر از شرايط ديگر خوشحاله كه فرصت نكرده و نتونسه
تمام اينها توئ ذهنم  براي من تقويت اون بخش از شخصيتي عشقي منه كه ديگران شايد فكر ميكنند اينقدر نحيف شده كه مرده پس من از آن احمقها نيستم و يا تمرين ميكنم  نگم فردي باشم كه بگم چرا دو هفته پيش مثلا 3 تا اس ام اس ميدادي و حالا تنها يكي در روز يا چرا با من در عرض يك هفته دو بار تماس و دوبار هم دعوا كردي؟چه خبر بوده؟
پس من به جاي هر اينكه خودم را گناهكار بدانم پس فكر ميكنم به جاي هر چيز بايد ولو اينكه تو كاري ميكني من
نمي پسندم  اما چون يگانه هستي و من در مقابل تو مردي هستم كه مسئوليت وجود تو متوجه منه به اين تنها فكر كنم  پس تو اگر نيازي داري  من بايد مرتفع كنم ولو اگر از من دوري ولو از من سراغي نگرفتي كه همش چون تو شادي و خوشي مرا بس است .
ولي ميداني من مشتاقم كه تو دائم در نزديكي من باشي
من زماني در برابر تو فهمي از مسئوليت دارم كه تو را آنچنان كه هستي نگاه دارم و داشته باشم نه بعلت مسئوليت زياد انقدر بهت بچسبم كه خفه ات كنم يا انقدر شل باشم كه وقتي به من تكيه كردي بزمين بخوري تو ميداني من پشتت هستم پس من مسئولم در برابر تو. اما نه در رابطه با تو مالكيت دارم و در آنچه تو هستي نه كنترلت مي كنم كه الان كجا هستي ؟
 دختري رو يادم مي امد در جلسه اي من در كلاسي داشتم درس مي دادم مي ديدم با موبايلش ور ميرود بهش گفتم لطف كن موبايلتو خاموش كن يا از كلاس من بيرون برو ديديم باز موبايلش بازه و من گوشهايم تيزه وقتي بر گشته بودم روي وايت برد چيزي مي نوشتم ديديم داره به موبايل ميگه تو رو خدا!!!!
برگشتم گفتم برو بيرون و درس كه تمام شد ديديم پهلوي من اومده و با گريه كه من ببخشمش جواب ندادم گفتم من يك بار و تنها دوبار يك حرفي رو مي زنم و ديديم كه زد زير گريه كه دوست پسرم و كسي كه من دوستش دارم به من گفته سر كلاس كه فلاني و فلاني هستند چون تو ازشون تعريف ميكني بايد گوشيت باز باشه من تمام حرفهاشونو بشنوم ببينيم چي بين شماهاست و ايشون توي كلاسش چه مي گذره؟ . گفتم : تعريفش از اين كار چيه؟ گفت دوستم داره و احساس مسئوليت پذيري؟ اون دوست داره منو كنترل كنه و ديگران در تماس با من بايد آدم سالمي باشند . گفتم پدرش يا مادرش كدوم يكي بي نهايت سخت گير بوده و وي را مي زده گفت مادرش اصلا ديونه هست و غيره...
من اگر از تو روزي كوچكترين توقع رو داشتم  آنروز است كه من تو را دوست ندارم من با كسي كه دوست دارم گفتم بحث و جدل هم ميكنم اما اون سهمش اينه و حتي بيشتر از من حق داره كه بحث كنه .
ما اطمينان و امنيت  به طرفم دارم  روزي در جايي نشسته بودم من از فردي سوال كردم كه تو چند درصد اطمينان ميدهي طرف من اگر من برم خارج از كشور به من خيانت كند چون من پهلوي او نيستم و چند درصد خيانت نمي كنه گفت: 40% وفادار مي مونه و 60% پس بعد از 4 ماه خيانت ميكنه كس ديگري اونجا بود به من وقتي تنها شديم گفت تو چطوري كسي رو دوست داري كه تنها 40%  ضريب وفاداريش از ديد ديگران نيست باز تو دوستش داري گفتم چون 100% من اطمينان دارم و اگر هم وي به من خيانت كرد من اينقدر قوي و محكم هستم كه با آن در درون خودم روبرو بشوم من مي گم قبول دارم به هر دختري اطمينان كنم و كردم شايد صدها بار بدي ديديم و تاوان دادم اما 100% باز با اطمينان به شخص خودم و كسي كه دوست دارم زندگي ميكنم من محتاط نيستم روزي كسي گفت تو چرا فلان نكته چند روزه زندگي رو مي گي گفتم چون به خودم اطمينان دارم و به طرفم اطمينان ميكنم اگر به شما نمي گويم به شما مربوط نيست اما به فرد مربوطش مي گويم من نمي توانم شب و روز در فكر اين باشم كه از اطمينان من سو استفاده مي شود شما  به كسي اعتماد نكرديد كمتر آسيب ديدي اما من به شخصش كردم ولي در غم نبودن اينكه فردي نيست به وي اطمينان كندم نيز نماندم پس شما به وي نمره 40% بدهيد من 100% مي دهم من هميشه گفتم بگذاريد من يك جنتلمن گول خور باشم اما  نه يك شياد و لمپن گول زن و خيانت كن. بزار من هميشه همين بمانم اما من اوني نباشم كه ترديد به طرفم دارم .
من كسي كه دوست دارم بهش اطمينان دارم از بحث و جدال نمي هراسم روزي مي ترسم كه من نتوانم درست بحث كنم من با تو شخصي كه دوست دارم ا حساس امنيت مي كنم امنيت به فرد در درون  روح منه نه در اطراف من . اماهمه چيز توي اين دنيا ممكنه پس در انتخابم هم نگران نيستم بگذاريد به من خيانت شود من بد نيستم و اينكه من حس امنيت مي كنم بعدها هر چه شد گناه از من نيست من خوبم و دارم من هر كي بياد و بره من امكان زندگي دارم و بعدش زندگي ميكنم .

اما دلسور بودن  در عشق باعث شده از من يك انسان نرم و مهربان بسازه بعضي وقتها شده با خودم مي گويم اگر فلان حرفي كه به من كس ديگري بزند نمي دانم خودشان چه حالي دارند به قيافه جدي من نگاه كند من توي عشقم نگهداري از فردي كه دارم به عهده مي گيرم و با وي مهربونم همانند انچه بايد يك مادر و پدر با فرزندش باشد اما مي دانم من مستقل و نيازي ندارم براي كسي حركتي به نفع منافعي بكنم من نياز ندارم در مورد ديگران حتي در گذشته و سفر آنها بدانم چون ديدم از من سوال مي كنند و يا مي شود كه در رابطه قبلي در اين مورد چه مي كردي من مي دانم مي خواهند بدانند كه يا مرا آزار دهند يا خودشان را من نه مي دانم و نه مي خواهم بدانم

واي من حس ميكنم همش دارم مي نويسم و دارد كم كم كتاب مينويسم بزاريد تمامش كنم من اينگونه هست كه مي گويم عاشقم وعاشق نشدم شايد كمي سخت باشد چون شخصيت جدي و خشك من كمي دچار ناراحتي است اما من برايم مهمه كه آيا هنوز از عشقي كه به من ياد داده نشد و خودم آموزش ديديم و آئين نامه آن را ديديم و خوندم مي توانم باز وارد اين بازي جالب بشم و بدانم هنوز پاهايم و فكر و مغزم اينقدر توانمند هست كه دوست داشته باشه به من اصلا نگوئيد ئ نپرسيد وي براي من چه كرد اما ببينيد من چه ميكنم من خودمو رشد مي دهم واگر توانستم طرف خودم را اما من همچنان كار درستي كه كسي از من دوست ندارد انجام مي دهم

آرشت