Thursday, March 25, 2010

مادر شوهر

مدتها بود مي خواستم در رابطه با بزرگترين معزلي كه در مملكت ما بين زوجهاوجود دارد بنويسم  بيشترين علت طلاقها نقش پدر و مادرها در كار زن و شوهرها مي باشد به كرات به دوستان و مادرم ياد آوري مي كردم و
 مي گفتم كه اين فكر پوسيده و داستان و جمله كليشه اي كه عروس و داماد آدم مثل دختر آدمه و پسر آدمه ما بايد به جديت قبول كنيم كه اين مسئله اصلا به اين شكل نيست عروس دختر شما نيست و داماد هم پسرتان نيست من بارها مادر ما از ما عصباني مي شه هزار يك حرف را به ما مي زند خوب به نظر شما آيا مي تونه يك سوم اين حرف را به عروس يا دامادشون بزنه؟ باور بفرمائيد بهتره وي را مانند همسايه خود فرض كنيد تا داماد و عروس يعني داماد مثل همسايمونه.

ما مي بينيم كه بعضي پسرها چنان مادرم مادرم مي كنند كه بيا و ببين و ما هميشه بايد به مغز اين عزيزان فرو كنيم كه اي پسر خوب يا دختر خوب به نظر من بزرگترين قسمت يك ازدواج وفاداري هست وفاداري به معناي كامل و عام هست براي من به طور خاص تعريف نكنيد كلمه عام وفاداري بهيچ وجه و دليل تقسيم نمي شه تو وقتي ازدواج كردي نمي توني اين وفاداري رو از خانواده خود دو قسمت كني اگر نمي تواني اين كار را انجام دهيد بهتره كمي بزاريم بزرگتر بشيم كه ازدواج كنيم

من اشاره مي كنم ما يك چيزو بايد هميشه رعايت كنيم و اينكه يك نرده كشي بين همسايه و شما هميشه همسايگي خوب شما را نگاه خواهد داشت مادر و پدر شوهر هميشه نياز به يك نرده كشي بسيار خوب نياز دارند كه بين ما و اونها باشه چون غير اين همه چيز به هم مي ريزه من منظورم قيافه تو هم كشيدن نيست شما براي همسايتان قيافه و لب و لوچه نمي كنيد يك نرده كشي بين خودتان و انها داشته باشيد چه آنها به خانه شما بيايند يا نيايند

ببينيد شما يك نيرو انرژي مشخص داريد كه بايد به خاطر داشته باشيد براي مادر شوهر و خواهر شوهر نزاريد كه چه مي كنند ترجيحا تمام نيرو و انرژي رو بروي خودتان بايد بگذاريد نه انها

ببينيد يك چيزي را به خاطر داشته باشيد وقتي مرز را گذاشتيد سريعتر نيز با پدر و مادر خود صحبت كنيد آنها از شما ناراحت نمي شوند بگيد من چنين قانوني توي خونه گذاشتم من يكي از نزديكام به همسرش گفت نه پدر من توي خونه سيگار مي كشه و نه پدر تو خوب هر دو به خانواده هايشان گفتند اول كمي گفتند صد سال سياه نمي ريم اما خوب بعد سر و كله هر دو با رعايت قانون منزل دوستمان پيدا شد.

يك عادتي ما پسرها داريم مي گوئيم مادرم چنين مي كرد و چنين مي پخت و چنين مي گفت و اين روش داشت اگر شوهرتان چنين گفت.
زياد خود را زحمت ندهيد بهش بگوئيد " برو و با مادرت بخواب" زياد زحمت نداره ما بايد با يك مرد زندگي كنيم كه اگر دست تو دست زن ديگري جز مادرش گذاشت و رسما همانطور كه كنار مادرش شايد روزي مي خوابيد كنار شما خوابيد  بايد قبول كنه كه اون بند ناف قطع شده

بايد زمانيكه بين عروس و مادر شوهر مشكلي پيش امد اين هميشه بايد پسر و شوهر اون فرد نزد مادرش بره و ميانجي گري كنه و مشكل رو حل كنه هميشه شوهرتان بايد با مادر شوهرتان صحبت كند و همينطور بالعكس اصلا نزاريد شوهرتان با خانوادتان چشم تو چشم بشوند

در رابطه با قانوني كه شما درون خانه مي گذاريد حتما با همسرتان صحبت كنيد تاز ماني كه با وي صحبت نكنيد اين درك و تقابل به وجود نمي آيد

فراموش نكنيد كه هيچ زمان به روابط بين شوهرتان و مادرش دخالت نكنيد و نق نق نكنيد نتيجه جز بدتر شدن كار و مريضي رابطه شما  ندارد ربطي ندارد مادري به بچه اش فحش مي دهد. به شما مربوط نيست خواهرها به هم توهين مي كنند و بعضي وقتها مي بينيم شوهر يكيشون مي گه اون حق نداره با تو اينطور صحبت كنه و تازه رگ گردنشون هم مي زنه بيرون نه به شما مربوط نيست قانون خواهر و مادر بودن و دختر و مادر بودن با ملاكهاي شما توي يك خونه به وجود نيامده كه حالا خوشتان بيايد يا بدتان مادر من يك فرد رواني است و ترجيحاتش اين است

ببينيد ما نياز داريم كه مادر و پدرمان را بهشون عشق داشته باشيم و ترديد در اين نيست  ما بايد يك رابطه پويا و زنده داشته باشيم اما عاجزانه چيزي كه مي خواهم كه هيچ زمان مشكلات زندگي خودتونو براي هر چيز كوچك به پدر و مادرتان نبايد بگيد وقتي شما شكايت براي انها مي بريد آنها دنيا رو دقيقا با حس و احساس و چشم شما
 مي بينند بدي مشكل اينه كه من مي بينم ما با همسر خودمان خوب مي شيم اما متاسفانه مي بينيد مادر و پدر بخاطر تلنگري كه دخترشان خورده تا آخر عمر فرد را نمي بخشند ما همسرمان را بارها مي بخشيم اما پدر و مادر ما اصلا اين كار را نمي كنند ببينيد هر زمان من عصباني باشم بيام از زنم براي مادرم شكايت كنم انها مي رنجند و مي شنوند اما مسئله اين است ما وقتي آشتي مي كنيم هيچ زمان نمي شنوند

يك مادر شوهر بايد بداند كه هر زمان وارد حريم خونه عروس و دامادش مي شه يك مهمون هست نه اينكه خانه پسرش اومده. بايد بداند به مهماني امده است كه بايد در ان خانه قوانين يك مهمان را رعايت كند نه اداي صاحب خانه اي در بياورد كه بعضي چيزها مناسب ميلش نيست

يك مادر شوهر بايد  محض رضاي خدا اجازه بدهد كه عروسش اشتباه كند چطور بعضي مادر شوهرها مدعي هستند همه چيز را مي دانند اما هنوز نمي دانند كه يكي از اصول پدر و مادري دادن استقلال به فرزند است
 بزاريد عروستان مانند يك همسر و يك مادر به زندگي خودش ادامه بدهد ما بايد اجازه بدهيم عروسمان حد و مرز خودش را خودش تشخيص بدهد اصلا فكر كنيد اين يك هديه است براي عروسي انها كه توي زندگيشون دخالت نكنيد به شما اصلا مربوط نيست كه آنها حتي چاق و لاغر هستند.

مادر شوهرها بايد به ياد داشته باشند بنگريد ببيند بعضي وقتها مانند يك سرنگ و تزريق نيستيد توي زندگي كس ديگر؟ آيا ما تا به حال فكر كرديم اثر اين مسئله روي زندگي ديگران چيست؟ تر وبه خدا نگوئيد من نيتم اين نبود آخه قربونت اعمالت همين بود نشون مي ده نيت چيه  همه چيزو اعمالت داغون كرد نيت سرتونو بخوره بچه ها بزرگ شدند يكقدم عقب بزاريد بگذاريد ببينيد چه مي شود به انها اعتماد كنيد زماني كه ورزش مي كردم زماني كه توي اراك داشتم براي مسابقات تيم ملي براي مسابقات كوبا بازي مي كردم اينقدر  پدرم داد مي زد كه بابا اين كارو بكن اين قرتي بازي ها رو در نيار كه 3 دفعه مسابقه رو قطع كردند كه به ايشان تذكر بدهند كه جيغ نكش و دفعه چهارم كه داور بازي ميان راند استراحت به من گفت به پدرت بگو ساكت شه و الا بهت
اخطار مي دهم جو بازي رو ريخته بهم مي دانيد وقتي يادم مي آمد كه پدرم هيچ زمان حتي دستكش دستم نكرد و بهم ياد نداد كه حتي دستم را چطور بالا بيارم به مربي كنار گفتم برو به بابام بگو تو بايد اين دادها رو وقتي تمرين مي كردم مي زدي   نه الان بگو بزاره من آنطور كه خودم با يادگيريهاي خودم بازي كنم . پدرم ساكت شد و ناراحت اما من كارمو بهتر كردم
 من 9 سال ورزش مي كردم بابام به من درست و اشتباه رو نگفت حتي رو بر مي گرداند حالا در عرض نه دقيقه مي خواست كاستي 9 سال رو جبران كنه ما بعنوان يك پدر و مادر تمام سالها وقت داريم كه به پسرمان و دخترمان ياد داده باشيم كه چطور زندگي خود را هدايت كند نه اينكه ما به يك مهموني بيايم و با لب و لوچه به عروس و پسرمان بفهمانيم كه اشتباه مي كنند بزاريد درست و اشتباه را خودشان بفهمند

عشق من  فهميدي عروس براي ترسوندن و زدن و نصف كردن نيست يك روز كه مادر شوهر شدي فكر نكني عروس رو بايد ترسوند البته ترديد ندارم تو بهترين مهد علياي دنيا خواهي شد البته به شرطي كه كاري كه وي با اميركبير دامادش كرد تو نكني
 اينها همه شوخي بود چون تو همانطور كه فهميده ترين فرد هستي كه من مي شناسم اون روز هم بهترين خواهي بود  من بعضي وقتها فكر مي كنم كم كم داريم مي شم مثل جودي ابوت تو بابا لنگ دراز و اين وب لاگ هم همينطور اما خوب شايد بهتر از هر كسي بدوني كه من بهترين پدر زن دنيا خواهم بود چون هيچ زمان دخترمو دوست ندارم عروس كنم و تا وقتي دوست داره پهلوي پدر و مادرش بمونه و از داشتن پدر نازنين و مهربان لذت ببرد البته صد البته از داشتن مادرخوشگل همينطور با خودم فكر مي كنم دامادم اگر زنمو ببوسه من قيافم چطوري مي شه تو مي دوني؟
آرشت