Saturday, March 27, 2010

مجردم

بعضي وقتها عده اي ولو نزديكترين كسان آدم مسائلي مطرح مي كنند كه خوب اصلا مهم نيست اما شايد براي شما حتي در مورد من بد بد هم بارها پيش آمده اصلا براي من اين گونه صحبتها زياد مطرح نيست چون من اگر ايرادي دارم نقصي دارم خودم بهتر از هر كسي مي دانم و از آن تا حدودي آگاه هستم
شخصي نامه اي بلند بالا نوشته كه خوب نظر من در مورد فردي كه 36 سالشه و هنوز چند سالي هست مجرده و با هيچ كسي در تماس نيست چيه چنين آدمي فلان و بهمان و اين روزها دخترها تنها براي مال و منال و پول آدم را مي خواهند و حساب بانكي چك مي كنند
من حس مي كنم و البته در چند مورد عزيزي مي خواسته مثل ديگران به من حالي كنه من بعنوان نگارنده اگر راست مي گم و شناخت دارم چرا تا به حال با كسي نبودم و ازدواج نكردم ؟

اولا تمام اين صحبتها نشون مي دهد كه ما هنوز توي مملكتي زندگي مي كنيم كه افراد چقدر بدون دليل و منطق و هميشه به همه چيز به ديده شك و ترديد نگاه مي كنند و دليل عمده من يا اصل من اگر تا به حال شما مرا در كوچه و خيابان با خانمي دست تو دست نديده بوديد (اين روزها اصلا اينطور نيست من با كسي بي ترديد راه مي رم دست تو دست) اين است كه من براي هر نوع ازدواج به آدمش نگاه مي كنم من مانند شما فكر نمي كنم كه همه مي خواهند بنحوي از من سو استفاده كنند من جور ديگر فكر كردم و مي كنم و اين عمومي كه شما مي گوئيد كه همه مي خواهند برند اونطرف و يا خبري هست من ابدا موافق نيستم من كسي و دختري در دوروبرم نشسته و دستشو تو دست من نذاشته كه اينطور فكر كنه  و اينكه به دورو برم نگاه كنم و فلان و فلان و شما بايد بدانيد كه  ما كلا يك قواعد كلي توي زندگي داريم مثلا ما اگر مي گيم مردها زور بيشتري از زنها دارند خوب من با شما موافقم چون يك قاعده كلي است اما شما وقتي به كسي برسيد توي يك جمع مي گيد ببينيم كي زورش بيشتره اون مرده است و اوني كه كمتر زنه؟ و مردو زن رو بدون در نظر گرفتن اينكه حالا يك زني زورش چربيد پس كل قواعد كلي از هم مي پاشد نيست و نخواهد بود
  تازه گيرم روزي هم يك زن پيدا شد كه زورش از يك مرد بيشتر هم باشه اون اصل كلي رو كه مردها از زنها زور بيشتري دارند رو به هم نمي زنه و اين مسئله هيچ ربطي با كساني كه توي زندگي من هستند نه دارد نه خواهد داشت قويتر بودن اين مسئله كه مردها قويتر هستند دليل نمي شه اگر كسي چون از كنار شماست كه زورش به مردي مي چربه اون قاعده به هم بخوره نه قواعد كلي شكل خودشو داره و همينطور زنها دنبال ماشين و پول و ثروت و خارج از كشور هستند خوب هستند اين قواعد كلي مرا براي داشتن يك نفر خوب در كنار منو كه نمي تونه به هم بزنه كه نه فلان و بهمان.
من طرفم رو مي شناسم كندو كاو مي كنم و جلوه هاي وي را نيز مي بينيم يا هستيم يا نيستيم اما من خوشبختم و احساس خوشبختي از داشتنش مي كنم

ما يك حكم عمومي براي هر چيز شايد داشته باشيم  ولي من بايد ببينيم كسي رو كه دارم كه هست و من چقدر بهش علاقه دارم من قرار نيست  با خودم بشينم بگم اي جان سنم شد 36 داره مي شه 37دير شد نه عزيز سن ازدواج براي هر فرد بين 25 تا 35 هستش و من قبول دارم چه براي زن چه براي هر مردي  اما حاضر نيستم بيام و بگم خوب ديگه دير شد  يكي رو بايد با خودم تو زندگيم ببرم و دست هر كس كه توي زندگيم اومده بود تو اين سالهامي گرفتم و مي بردم اما من مدتها حتي فكر رابطه رو هم نكردم و نمي كنم من از اون دراز گوشها نيستم كه اولا بخاطر مردم يا بخاطر نظر اونها بيام كاري بكنم  چون تحت فشار مي زارنم و بهم فلان و بهمان ميگن. خوب حالا خبر 
من با كسي هستم و كسي تو زندگيمه به شما بارها گفتم عاشق نشدم ولي عاشقم

ما براي ازدواج و يك رابطه سالم بارها اشاره كردم بايد در كليات با هم توافق داشته باشيم بعدهمديگر را دوست داشته باشيم

ازدواج براي من يك برنامه ذهني نيست كه من از قبل براي يك نفر داشته باشم و داشتم يا كسي در مورد من داشته باشه چون من اعتقاد دارم هر چي توي ذهن از قبل به وجود مي آيد هيچ زمان اصول اون با افرادي كه ما مي دانيم و بر خورد مي كنيم  جور در نمي آيد

براي تمامي شما كه اين حرف را مي زنيد ازدواج در قدم اول تجارتي است يعني من براي معامله كردن و مانند كالا خريدن بروم جلو و يكي را كه پدر و مادرم پسنديدند انتخاب كنم
دوم براي من ازدواج ابدا ابدا يك بايد نيست  كه بايد حتما ديگر دير مي شه خاله جان يا آرش جان فلاني هم بد نيست قربونت بشم هم نيست يا حتي بگيد داره سنت بالا مي ره و انتخابهاي خوبم كم مي شه ولي دقت كنيد و بدانيد

كه چرا تا اين سن سالهاست مجرد بودم كاملا گوش خود را باز كنيد و يا چشم خود را باز كنيد و بخوانيد به همان دليل كه ازدواج برام تجارت نبوده ازدواج براي من يك بايد هم نيست و نخواهد بود اگر براي شما هست براي من نيست و چون يك بايد نيست آدمش پيدا شد و دوستش داشتم مي كنم پيدا هم نشد نمي كنم من اصلا  قرار نيست ازدواج كنم اما قرار هست با يك آدم خوب ازدواج كنم من قراره ازدواج خوبي داشته باشم من قرار هست ويتامين مناسب رو بخورم من قراره غذاي كه مناسب من هست بخورم اما بايدي نيست مانند اينكه  چون گرسنه هستم بايد جورابمو بخورم  من تنهابايد يك ازدواج درست داشته باشم
ما يك فريم  يك قاب داريم بايد ببينيم آيا اين كليات فرد در فريمي كه من دارم مي گنجد يا نه ازدواج ديگر وسيله هست اين روزها  نه هدف من بايد  شايد براي كسي وسيله باشم مثلا بارها شده براي من روزي به دوستي با دختر و ازدواج اصلا توي هيچ برخوردي فكر هم نمي كردم  شايد طرفش هم نرفتم اما بعد از چند ماه مي بينيد تمام مسائل ديگر رو كنار گذاشتم و اولويت براي بودن من با يك فرد شد من بايد تشخيص بدم چقدر طرفم را دوست دارم و مي خواهم و فكر كنم اين رابطه متقابل هست يا نه ؟

اراجيف نبافيد اينكه بالاخره يكي مرا  يك روزگول مي زنند  بگذاريد بگويم متاسفم  چون بايد دق كنيد چون هميشه اين خطر وجود داره كه منو گول بزنند هر ثانيه و زمان  اصلا چه ربطي داره  من در گذشته يك بار آنچنان در اوج روشنفكري و غدي  زماني كه اينقدر داخل زندگي و روابط تحليلي دختر و پسرها بودم و حتي توي آمفي تاتر دانشگاه با زوجهايي كه نشسته بودند ومن زندگي افراد را تحليل و ياد اوري اشتباه گذشته آنها رو
 مي كردم كه چگونه نبايد گول نخورند و خود را گول نزنند  بعلاوه تازه  كلي از  دانشجوهاي اين رشته نيز بودند  و من كلي بحث و صحبت مي كردم  كه همه فكر مي كردند بقدري در تجزيه تحليل و زندگي زناشويي سياس هستم  كه  كسي قادر نيست اين پسر جدي و اخمو رو گول بزنه افرادي كه با من اونطرف بودند و اين خطوط را
مي خوانند مي دانند اصلا فكر نمي كردند كسي حس كنه مرا مي شود گول زد اما چنان  گول خوردم كه ساده تر از آن نمي شد كسي را فريب داد  اما اين چه ربطي داره كه من در هراس باشم كه گول نخورم و با شماي نوعي بشينم كه دختر يا خواهرت را پيشنهاد مي دهي اما با كسي كه دوست دارم نشينم ؟ آخه قربونت  تصادف زياد مي شه اما من قرار نيست پشت فرمون بشينم و با نيت تصادف وحركت كنم من با يك احتياط و قوانين صحيح سعي مي كنم رانندگي كنم و رعايت اصول را نيزمي كنم اما شايد همه اين كارها رو هم بكنم باز تصادف كنم  آيا كم شده به ديگري زدند پس بيايم ديگه پشت فرمون نشينم؟ من به اتفاقات گول زننده ابدا كاري ندارم مهم اينه من اصول را رعايت كنم و اصول و كليات خودم رو نه انچه شما براي من و شخصي كه دوست دارم مي پسنديد اون هم همينطور.

شما دوست داريد توي زندگيتون دست به كارهاي بزنيد كه هيچ نمي دانيد يا كم مي دانيد  اما من قرار نيست چون سالها تنها زندگي كردم پس حالا برم توي داروخونه و بگم خوب من مريضم و  اين چند قلم كه شكل و رنگش خوشگله بر مي دارم چون به نظرم زيبا مي آيد و بعد چند لحظه بعد بگم حالا بد نيست چند تا شربت هم بردارم چون مردم ميگن من مريضم بعد حالا بخورم ببينم چطور مي شه بخورم يك باراين مردم نگن مرد نبود يا مردم نگن كسي محلش نداد وداشت باد مي كرد بعد بگم نه حالا چطوره چند تا دوا هم جلوي مردم بردارم كه اونا تحسين بكنند و بگويند لامصب چه دواي داره مي خوره. من بايد غذاي مناسب خودمو بخورم نه دوايي كه دهن شما رو ببندم.
نه عزيزان بد حرف و طفل من من توي زندگيم قرار نيست هميشه كاري بكنم كه شما مي گيد من شايد با چند نفر دوست دختر پولدار،تحصيلكرده و استاد دانشگاه، آفتاب مهتاب نديده بتونم هر روز راه برم و بچرخم ولي خوب من فقط يك كاري ميكنم كه شما تحسين كنيد اما اصلا دليل نمي شه كه كار درست باشه من قراره كار درست با آدم درست راه برم
نه آن كه دوست من مي خواهد و بعد بشيند بگويد من آرش را ديديم با خانم دكتر فلاني با هم سر و سري دارند و عده اي حسرت بخورند ديدي همين آرش تونست آخر سر با فلان و فلان بشينه كه هر كي ديد آرزوي هم نشيني با اونها رو داشت داره مي شينه

نه عزيز من تصميم براي با كي بودن و كي نبودن اساسش . اصولش تصميم صحيح هست من قراره غذا بخورم نه داروهاي رنگارنگ و هر چي كه دم دست شما اومد  ومعرفي كرديد بخورم و  بگم درسته از آني كه من دارم توي زندگيم بهتره و رنگ و روي بهتري داره