Sunday, July 04, 2010

دوست دارم يا عاشقتم


ميخواستم نوشته پيش از تولدم چند روز بمونه تا پست بعدي رو بزارم اما خوب دوستي درخواست و يك سوال داره كه من بارها شنيدم و بارها از من پرسيدند ولي من هر بار چون حس ميكردم افراد براي دوست داشتن و خيلي دوست داشتن و عاشق بودن  خودشون اول بايد مسئله را مشخص كنند بايد به اين امر توسط خودشان به يك نتيجه ثابتي ميرسيديم و بعد تعريف داشتيم اما خوب حساب محك هم نيست و بيشتر مانند چاهي است كه سعي داريد من را به طرف آن بكشيد و با تحليل آن من به طرف آن هل داده شوم اما خوب من نظر خودم را ميگويم  و من آنچه عقيده من است مي نويسم شايد كاملا غلط باشه و شايد هم درست قضاوت با شما

از نظر ما توي روابطه با افراد ما سه مرحله داريم اول خوشمون ميآيد و دوم دوست داريم و و سوم عاشقشون هستيم
ما به اين دنيا مي آئيم و از لحاظ ژني و بيولوژي و روحي و عصبي و مغز به طرف هم كشيده مي شويم و شايد كلمه انسان از كلمه انس براي همين گرفته شده است يعني مهربان
همين تغييرات هورموني حتي در مادر باعث مي شود كه در بدو تولد مادر حس و احساسي به بچه داره كه پدر نداره و بچه به دليل نياز و نزديكي با مادر به اين ارتباط نيز شرطي ميشود
و خميره وجود ما با عشق و دوستي سرشته مي شود و اگر نداريم چون آسيب ديد م و در اين قسمت ما فاقد آن هستيم مثل كسي كه چشم داشته اما چشمش آسيب ديده  نه اينكه بگيم نوعي آدمها هستند كه نمي بينند
كسي كه مهر ومحبت ملاك دوستيش نيست آسيب ديده مانند آدمي كه پا نداره خوب راه نميره يا نميتونه راه بره
و اما تفاوتي كه از دوست داشتن و عشق عزيزي در قسمت كامنتها از من سوال كرده بود و مني كه جواب نداده بودم تا زمان مناسبش به شرح ذيل است
ما روزي كه به فردي ميرسيم كه آزاده و ما آزاديم ميتونيم اين حس را داشته باشيم كه از اون آدم خوشمون بياد و حتي بعنوان يك جنس مخالف توجهي بهش داشته باشيد ه البته درجات مختلفي آدمها از خوش آمدن دارند
ولي وقتي اين ادم را شناختيم و بهش نزديك شديم مي تونيم وي را دوست داشته باشيم و وقتي ما كسي رو دوست داريم وي براي ما معناي خاصي پيدا ميكنه و وقتي اين مسئله كمي عميق و سنگين بشه شما وارد مرحله اي ميشويد كه ميشود ان را عشق ناميد
ولي خوب ما چرا اسمش را عشق ميگذاريم و ويژگيهاي اون چيه
يك احساس ويژه و خيلي ويژه و كاملا متفاوت و اين حس كاملا قابل تفكيك از ديگر حسهاست
احساس عشق هم در درون و هم در بيرون و حتي در مغز يك پديده كاملا متفاوته و اگر كسي مي آيد و ميگه من چنين حسي ندارم خوب اون تجربه نكرده اما وجود داره
اين احساس يكه خواه است و دوتا و سه تا و چهارتا نميخواهد و كلمه اي كه من عاشق هر سه تاش هستم نداريم فقط يك دونه است
معناي ديگر و از همه بدتر اينه كه مقداري از انرژي رواني و روحي من كه بايد صرف من بشه صرف اون فرد و فكر به اون ميشود يعني شما مثلا هميشه از خودتون مطلع هستيد كه من اينو دوست دارم اينو دوست ندارم و اينو ميخواهم اينو نميخواهم حالم بده ومقداري توجه به خود داريد كه هميشه بخشي از انرژي رواني صرف آن مي شود اين آدم نيز هميشه گوشه ذهن شماست دقيقا مانند يك كانال تلويزيون كه اون آرمش هميشه كنارشه و شما هميشه ميدانيد اون آرم اونجاست شما بعضي وقتها به اون آرم توجه ميكنيد و بعضي وقتها اون آرم مي آيد تمام صفحه تلويزيون را ميگيرد و تمام حواس شما متوجه آن ميشود پس بنابراين وقتي ما يكي رو عاشقش هستيم صرف اينكه فقط و فقط اون مطرح هست وي به نوعي هم در ذهن شما هميشه حاضره به اين معني تا فرصتي و فراقتي پيدا كنيد وي بلافاصله ظاهر ميشود ولي اين عشق به چه معناست يعني يك هيجان و احساسي يا عاطفي به كسي داريد و كوشش براي شناختش و نزديك بودن بهش نياز داريم كه از طريق آگاهي و شناخت به دست مي ايد براي همين اين جواب دوست ديگرم هست كه در مورد عشق خياباني و دوستيهاي اون شكلي سوال كرد و اگر عشقي همينجوري به وجود بيايد به نظر من عشق نيست هوس،ميل جنسي ، كشش شهوتي ميتونه باشه اما عشق نيست
اما روزيكه كسي شما عاشقش هستيد معناي اون اين است كه به طور كلي با وجود اون آدم ارتباطي داريد كه اين احساس كلي نتيجه شناخت ارتباط و اگاهي با وي است و هميشه با خود مشكل و كوشش و تلاش را به ارمغان مي اورد به جايي شما را ميرساند كه راحتي وي به اندازه راحتي خودمون ارزش داره خوشحالي اون به اندازه خوشحالي خودتون ارزش داره و غذاي اونو به اندازه غذاي خودمون امنيت و ازادي اون به اندازه آزادي و امنيت خودم ارزش داره خيلي هم تعريفش ساده است و بيخودي هم از جناب دكتر فلا و فلان هم نقل كردنش درست نيست چون بسيار ساده و واضح درك ميشود و حيروني نيست و عشق انسان اصلا پديده عجيبي نيست كه البته عشق منظور عشق دو نفر به همه و اگر هم براي شما عجيب و عميق است بخاطر وسعتي هست كه داره مثلا شما به يك اقيانوس ميرسيد و نميدونيد عمقش چقدر است و وسعتش چقدره و بي خود هم نه عشق را به آسمان ببريد و نه به قهقرا و اصلا هي نگيد ما به وي فرصت دادم و يا  دیدم که یه آدم این قدر ادعای عشق می کنه پذیرفتم که بهش یه فرصت بدم
لطفا يك جور عجيب و غريب جلوه اش نديد غالب اوقات كساني كه اون حرفها رو زدند يا در مورد اين عشق صحبت نميكردند يا مي خواستند يك حرفي زده باشند خوب بالاخره بازي كلامي و لفظي بوده

عرض من واقعا اينه كه اگر ما بر اساس اگاهي و شناخت يك نفر و در چهارچوب اينكه با فردي در تماس باشيم كه انرژي رواني منو به خودش اختصاص بده يك ويژگي خاصي داشته باشيم و تنها خواه اون باشيم و به مرحله و آسايش ما همش بقدريكدگير ارزش داشته باشه من عاشقم حالا هر درجه كمتر كه شما پيدا كنيد كه بي ترديد چيزهايي كمتر از عشق هست ولي عشق نيست
و گرنه وقتي همه چيز رو براي اون فرد خواستي دقيقا مطابق تعريف من شما ميتوانيد بگيد عاشق هستيد
طبيعت براي چند ماهي نيز به صورت ذخيره چنين نيروي براي ما گذاشته و اين نيرو رها ميشه و اون حدودا 4 ماه است و يك مثل از اون عشق كه نتيجه هورمونهاي مثل دوپامين هست در مغز براي مدتي اين حس را در ما به وجود مي آورد
و اين تجربه در زندگي چه آموخته باشيد و يا نه به صورت اتوماتيك شما ميتوانيد داشته باشيد ولي خوب مانند آتيشي كه روزي شروع مي شود بعد خاموش ميشود ميرود پي كارش
در حاليكه فردي كه عشق را آموخته مي تواند به صورت يك خورشيد آن را براي مدتي درازي بر فراز سر خود داشته باشد
و اين مانند كسي است كه ميتواند بخواند يا كسي كه مطلبي را حفظ كرده است يعني ببينيد كسي كه مطلبي يا شعري را حفظ كرده فقط در همون حدود ميتواند بخواند ولي كسي كه ياد داره بخونه هر كتاب شعري را ميتواند بخواند به 7 سال و يك مورد هم خلاصه نمي شود
اين عشق كه من صحبت ميكنم كاملا زميني و به مرد و زن مربوط مي شود و حال ويژه است كه نا اينقدر خوشبخت مي شويم كه ديگر خوشبختي وي خوشبختي ماست و آزادي ما آزادي اوست 


3 comments:

Anonymous said...

واي واي چه تو دهني بود به ك.پ
واي دمتون گرم گريم گرفت خيلي باحال بود استاد دستتونو ميوبسم خوش به حال ادمي كه با شما ميشينه و پا ميشه حال ميكنه نه؟

شبنم said...

ممنونم
آرش با همه رفتارهاي بدت و غد بازيهايت و سرديهايت وقتي مينويسي وقتي در رابطه با مسائل صحبت ميكني من حس ميكنم تمام دنيا و حيات روي كلامته وقتي با احساس مينويسي ميدوني آدم از اون چهره اين همه حس و عاطفه ترديدي ندارم كه همش در وجودته تو آدم بينهايت با احساسي هستي

Anonymous said...

آقاي شمس
ما اگر از شما دعوت كنيم بيائيد با يك تور با ما خارج از شهر و ما جمع دوستانمون شما رو ببينيد و باهتون آشنا بشوند
البته من فكر كنم دخترهاي تور ما خودشونو براتون هلاك كنند چون همشون نوشته هاي شما رو من بهشون دادم
مي خونند و خيلي دوست داريم شما رو از نزديك ببيند ولي به من گفتن شما خيلي بد اخلاق و جدي هستيد و از دخترها بدتون مي آيد و هرگز نميشه با شما صحبت كرد در هر صورت توسط يكي از دوستان مشترك بهتون خبر ميدهم كه لطفا بيائيد