Monday, October 25, 2010

وظيفه من

ديشب يك بحث مهم با يكي از عزيزانم داشتم بحثي كه شايد هم درست بود و شايد كمي مسير سرنوشت من يكي رو به جرات مي تونم بگم موضوع بحث عوض كرده بود نگهداري از پدر و مادري كه كسي رو نداره و ما مثلا از خارج مي آييم در صورتيكه زندگي خوب داشتيم و حتي درس مي خونديم و حالا از ايران به هر برنامه خواهر و يا پدر با تلفن با طرح مشكل ما رو به خونه بر ميگردونند و اين پدر و مادر تنها مي مانند روي دست ما و ما چون هيچ كس رو ندارند مي مانيم و خوب هر كس براي ما يك جور نسخه مي پيچه

با خودم صبح كه داشتم رانندگي ميكردم به طرف كارم مي اومدم با خودم گفتم كجاهاي كار ما توي اين مواقع واقعا غلطه و اين مشكلي كه خوب من ميسوزم تا تو نور داشته باشي شايد توي خون ماست ولي واقعا اگر كسي از من چنين سوالي ميكرد و مشكل منو داشت جوابي كه ميدادم كاملان نشانگر اين بود تا امروز من ميتونستم ببينيم به حرفم عمل كردم يا نه و اينكه همش استرس و بي وقفه چطور بايد انجام وظيفه بكنم

ببينيد اين حرفهايي كه مينويسم ميدونم كمي تند و كمي شايد بعضي خوششون نياد و دوستان من جور ديگري فكر شايد بكنند ولي خوب لطفا اين كار و فكر رو بكنيد

من و شما توي دنيايي زندگي ميكنيم كه سخت و مشكله ،اكثر وقتها حوادث بد و بدتر هم براي ما اتفاق مي افتد و پشت سر هم مي آيد.ولي من توي زندگيم قراره با هر چي كه هست و دارم چه هزار تومن چه يك ميليون كوشش كنيم كه بيشترين لذت را ببريم و ما بايد و نبايدهاي بي جايي را به دست و پاي خودمون نبنيدم بزاريد مثالي بزنم روزي كه من از ايران خواهرم يا برادرم زنگ ميزنه و به من مي گفت يا منو به مزاحمت مي خواد بندازه و داستان شر و مصيبت از نبود من ميگه و نوعي تهديد ميكنه و من از خارج از كشور احيانا هيچ كاري هم نمي تونستم بكنم مگر وي مشخصا به من ميگفت چي مي خواهد كه اين كارو بكن و من ميتونستم بكنم حتما بايد ميكردم ولي روزي كه كاري از دستم بر نمي اومد عاقلانه اين بود كه بايد نه جواب اون خواهر رو ميدادم و نه اون پدر و حتي تلفن خودم رو هم بايد عوض ميكردم البته عمل كردنش خيلي خيلي مشكله. و درست اين بود چون من فقط به خودم در اين مواقع رنج ميدم و كاري هم نميتونم بكنم

ما جور ديگه اي در زندگي عمل ميكنيم و وقتي مي بينيم از اون ور دنيا هم مادر و خانواده مشكل داره ما هم رنج ميبريم و شب و صبح نداريم

چون ما توي اين دنيا نيومدم و بزرگ نشديم و حتي منطقي نيست كه يكي بياد بگه من بيچاره و بدبختم و درمونده هستم و من هم بيام بيچاره و درمونه و بدبخت بشم مثل اينكه ما وارد يك مهموني مي شيم ميبينيم يكي لباسش كثيفه ما هم لباسمونو كثيف ميكنيم يا ببينيم صورت پدرم زخمي هست منم چاقو بردارم صورتمو زخمي كنم گرفتاري روحي و رواني ما هميشه اينه كه فكر ميكنند من يا شما بايد ديگران رو كمك و كمكشون كنيم كه نميرند و از دست نرند در صورتيكه اونها و آدمها حاضر نبودند و نيستند به خودشون كمك كنند و ما بايد قبول كنيم فقط زماني مفيد هستيم كه دوا و دكتريم و الا غير اين نه براي اونها مفيديم نه برا خودمون

من جدا اگر بدونم كاري براي كسي نمي تونم بكنم همون جاي مي ايستم و تكون نمي خورم و هر چي هم مي خواد بشه بزار بشه چون وقتي من كاري نميتونم بكنم چرا من خودمو اذيت كنم ؟و چرا يك آدم درمونده ديگر رو به اون آدمهاي درمونده و وامونده اضافه كنم؟ واسه همين شايد به من ميگويند بي عاطفه هستي و از عاطفه بو نبردي اما اينطور نيست چون روزي كه من اونجا نشستم و ميبينيم كاري براي پدرم در منزل نمي تونم بكنم و اي بسا موضوع مشكل درست ميكنه تازه تهديدهاي نزديكان كه بيشتر بازي بود براي رسيدن به خيلي اهداف ،همان بهتر كه من از هيچي خبر نداشتم و نمي دونستم

بعلاوه ما بعضيها مون اينقدر مهربون هم هستيم كه من ميگم اگر روشون بديد مي خواهد 8 ميليار آدم بدبخت رو كمك كنند در صورتيكه ميبينيم از عهده زندگي خودمون بر نمي آئيم

ما همش مواظب زندگي ديگران هستيم در صورتيكه نگاه ميكنيم ميبينيم خودمون زندگي نداريم ولي روزيكه من براي خودم يك، بايد، درست كردم كه از پدرم و خواهر و مادرم ،بايد، نگهداري كنم ميبينيم كه تبديل به بيماري ميشه و اونها رو هم بيمار و گرفتارتر ميكنيم چون به اونها هم فرصت زندگي رو هم نميديم چرا بايد پدر يا مادر افسرده شوند كه فاميل محترم را نميبينند و مي خواهد با آنها باشد و دلش هم تنگ ميشه .خوب بشه ،تنگ هم شده كه شده ،چون ما خودمونو به عنوان يك پدر از پا در مياريم چون فلاني رو نديديم و با نمي آيد ديدنم ما كه بخاطر يك چاي و قهوه نبايد سر كسي رو ببريم يا چاقو به يكي بزنيم هر چيزي يك حدي داره

من بهتر از هر كسي ميدونم كه توي تمام تاريخ ما همش به هم چسبيديم تا اينكه از پا در اومديم من مي خواستم برم درس بخونم مي گفتند كجا ميري ما دلمون تنگ ميشه و ما تنها تو رو داريم بايد اگر گوش ميكردم مي شستم هنوز يك گوشه بيسواد( كه البته هنوز هم زياد فرقي نكرد نوشتار انگليسم خوب شد فارسي افتضاح)و بعدش بايد بخاطر همون بيسوادي باز آويزون يكي ميشدم به طور احمقانه و 4 تا بچه ديوانه هم بايد بزرگ كنم بعدش ميريم اونجا تو شهر ديگه كار ميكنيم ميبينيم مامان بابا ميگن بيا همين مشهد كار كن ما دلمون تنگه خوب ميبينيم به حرفشون گوش كنم باز از كارم مي افتم بعد ميبيني مهربون هم ميشن ميان توي زندگي من اونهم به هم ميزنند كه از من حمايت كنند

تو رو خدا بيايد يك واقعيت رو قبول كنيم هر كس قراره زندگي خودشو بكنه

ما همين رو هم قبول نميخواهيم بكنيم خود من همون هزينه اي كه اينجا و اونجا اگر من از دست ميداديم و براي پدر و مادرمون پرستار ميگرفتيم همه هزينه هاش كمتر ميشد نه به قيمت 10 برابر همون هزينه كنيم

ما هيچكدوم نمي خواهيم هيچ زمان توي صحبت و اندرز هم مسائل رو حل كنيم ولي همه دوست داريم ببينيم چطوري مسائل خراب شده و از بين رفته چيزي كه هميشه تمرين ميكردم و ميكنم ياد بگيرم در مورد عزيزانم حل كنم نه بپرسم چگونه اين مشكل برات پيش اومده و تازه رو همش دوست داريم در مورد گذشته اين وضع را هم ادامه ميدهيم

جالبه ما خودمونو نميتونيم با بيماري روزمره بكشيم پس روزي از پا در مي آئيم نتيجه ولي اينكه من از پا در بيايم چيه؟آسيب به افرادي كه منو دوست دارند كه به خودشون و ديگران نيز آسيب ميزنند بعدش ميبينيم همه اين حرفها بخاطر پدر و مادريه كه دلش براي ما تنگ ميشه و هي ميگه بابا بيا يا مادر بيا

كي گفته در زندگي بايد همه چيز فراهم باشه همش يك بازي وابستگي و اعتياده و همش اين داستان كه فاميل و نزديكان خوبند و وظيفه دارند هر چه از ما نسبش دور تر مي شود بدند و بي توجه

هيچ وقت ولي سوال نكرديم و نميكنم چرا اين پدر و مادر من دوست ندارند؟ و يا ارتباط داشته باشند؟آره اون ارتباط رو ندارند كه در عوض اون مي آيند بچه ها و نوه هار رو خفه كنند ؟چراي كسي پاسخي براي اين پرسشها نداره ؟چون من دوست دارم و تو دوست داريم به موضوعها اينطور نگاه كنم.

من بايد بعنوان خواهر و مادري و نوه بودن دمار از روزگار هم در بياريم چون رابطه مادري و پسري و نوهاي و فرزندي داريم

ما خودمونو از پا بندازيم براي اون فرد هم مفيد نباشيم آخه بگيم چطوري ميشه فاميل رو نديد ؟خوب نبينيم .آخه مردم ديگري كه فاميل خوب و محترم ما رو نميبينند خيلي بدبخت و بيچاره هستند؟

جز اينكه ما يك پدر و مادر و دوست پسر و دختر و شوهر بسته اي داريم كه نه خودمشو دوست داره نه با كسي دوستيه نه ما رو دوست دارند و در نتيجه ميمانيم با يك سري افراد قديمي كه حوادث قديمو هي تكرار كنيم .

و استاد محترم بدانيد روزي كه شما ياد نداريد نه بگوئيد به هر كسي چه شاگرد و چه پدر و مادر اين است كه مي گوئيد و اين پيام را ميدهيد كه من تحفه اي نيستم و دوما آدمها بدند و اگر ما، نه، بگيم به ما آسيب ميزنند آخه به اين اعتقاد نگاه كنيد ببينيد چقدر بده من يك آدم سالم و درست به يكي ميگم، نه، 5 ثانيه بد هم كه يادش بياد حالش بده آخه ما كه نميتونيم به درخواست نامشروع ديگري نه،نگيم توجه كنيد خواسته نامشروع باز دانش آموز و دانشجو خود را مثال نزنيد و بازي در نياوريد كه رفت آب بخوره افتاد و دندونش شكست.

اشكال نه و بله نيست چون ما بعضي وقتها با نه و بله به ديگري هم آسيب ميزنيم چرا ما بعضي وقتها پدر و مادر ما فلج و توي جا هستند چون هيچ وقت فكر نكردند كه روزي بايد روي پاي خودشون بياستند پدري كه با خودش ميگه من تا روزي كه راه ميرم راه ميرم روزي هم كه نتونستم يكي هست منو اينور اونور ببره آخه به چه هزينه؟ شما نميدونيد پدري چون من مثلا فشاربچه اش بالاست نگرانه و ميگه اينقدر كار نكن و خودتو براي ما نگه دار!!!!!!!

ما مشكل داريم دور نريم ببينيد خودم را مي گويم تازه من روي خودم و جرات خودم هستم كه به زبون ميارم يكي همين وابستگيهاي اينطوريه ما بدنيا مي آئيم تا روي پاي خودمون باستيم پسر و دختر بايد ازدواج كنند و تا آخر عمر روي پاي خودشون با ايستند ،ما نميتونيم بگيم من پسر و دختر ميارم حالا شما بيائيد از من مراقبت كنيد و حالا شما بيائيد رفع نيازهاي رواني منو بكنيد چون حالا نياز فيزيكي ميشه فهميد مثلا مالي و پولي مشكلي نيست من بيشتر كار ميكنم پول ميدم به اطرافيان مهم نيست البته اگر ندارند كه باز سوال است چرا ندارند؟

پدر و مادري كه دوست ندارند با كسي نيستند و برخورد ندارند حالا مي خواهند با بچه و پسر و دختر خود باشند خوب معلومه كه اونها رو هم افسرده و مريض ميكنند و نتيجه اثر رو پسر و دختر چيه اونها هم ميرند بچه و شوهر و كس ديگر رو از پا در مياورند

چون كسي به من نگفته و نفهميدم كه بايد مراقب و زندگي خودم باشم

مي دانيد كاش ميتوانستم بنويسم و جرات داشتيم بنويسيم و استعفا دهيم كه

بدينوسيله من قبول ميكنيم پسر خوبي نيست ،يا شوهر خوبي نيست ،يا دختر خوبي نيستم ،يا نوه خوبي نيستم و يا نويسنده و وبلاگ نويس خوبي نيستم در انتها انسان خوبي نيستم،لطفا مرا به بدترين شكل ممكن تصور كنيد ولي دست از سرم برداريد و براي هيچ كس جر كاري كه درسته و صحيح هست و خوبه و خودم درست و خوب ميدونم و لازم و واجب است كاري نمي كنم هر كسي هم مي خواهد اذيت بشه، بشه، و هر كي ناراحت هم ميشه بشود. مسئوليتش با خودتان به من مربوط نيست .

خانم و آقاي كه نوشته هاي منو ميخوني همه خطوطش و در پشت سر به من توهين ميكني بدان و آگاه باش من توي اين دنيا نيومدم كه كسي رو خوشحال كنم و يا براي زندگي و مطابق سليقه شما كاري بكنم.

من آدمي هم نيستم خودمو آتيش بزنم كه شما گرم شويد و به زندگي گرم و سالم برگرديد وقتي ميدونم براي سرما خوردگي و سرماي اطراف خودم كاري توي زندگيم نكردم من چرا بايد خودم رو عمري آتيش بزنم چرا؟من فقط به كسي كه دوست دارم همون طور كه گفتم محبت ميكنم و دايره و حد نداشت و نداره تنها به فردي كه دوست دارم

ما با دوستي پدر و مادرمون ما رو ميكنند توي جعبه و توي اين جو و محيط من چطوري خوب و خوش باشم به من نگيد چرا نكردم وقتي نميدانيد كه من توي زندگيم شايد يك دوچرخه هستم ولي بار يك كاميون رو روم گذاشتند

چون مردم توي زندگي ميبينند كاميون چرخ داره خوب منم دارم ميگن بزارين اين بارو رويش ولي بنشينيد و ببيند من دو تا چرخ داشتم و بار يك كاميون رو تا امروز از اونور دنيا تا اينجا كشيدم و خوب خودم هم كشيدم و بردم و هيچ زمان نه درد نشون دادم ونه شايد كسي فهميد كه من تخت شدم و له كسي هم منو از روي زمين بلند نكرد و شايد من خوشم نمي آيد كسي براي دلسوزي يا همدردي كنه

من اصلا مشكل ندارم هر كسي پزشك و دواي كس ديگه بشه دقت كنيد

ولي بازي به هم دوختگي و وابستگي بايد جاي خودش باشه شما از پدر و مادري كه مال ماست وقتي مي ري خونه ميبيني پدر و مادري كه چشمش به در دوخته و تا تو بيايي خونه و وقتي چنين صحنه رو ميبيني كه نميتوني خوشحال و شاد باشي چي از توش در مي آيد خوب ميرسي ميبيني يك خبر بد و خوب هم ميدهند شارژت تمومه چكار ميتوانيد بكنيد؟

من دوا و پزشك هر كسي هستم ميتونم باشم ولي جدا حوصله همدردي با كسي نه دارم نه خواهم داشت توي زندگيم هم نكردم چون مشكلي رو حل نميكنه ما فكر ميكنيم دردو دل كنيم مشكل حل ميشه خانمها 10 برابر مردها درد دل ميكنند و 10 برابر چرا پس افسرده ترند؟و دو برابر مضطرب.

دنيا به ميل من نيست و نخواهد بود دو ميليارد مردم دنيا نميدونند هفته ديگه غذايي هست يا نه دنيا دنياي بديه و دلمون واسه عفت خانم و جواد آقا پر ميزنه وقتي هم همو ميبينيم بعد از پنج دقيقه ميبينيم حوصله همو نداريم فقط بازي كودكي خودمونو به بزرگي آورديم

17 comments:

Anonymous said...

من هیچوقت خودم رو مقید به این روابط نکردم و نمیکنم منظورم رفت وآمدهای اجباری با فامیل و .. هست. درسته هیچ اجباری نیست و ما اگر تمایلی نداشتیم و باعث آزار ما شد و یا وقتش رو نداشتیم و دنبالش نرفتیم هیچ مشکلی پیش نمیاد.چون بقول تو من موقعیت خودم رو دارم و نیاز به تائید کسی ندارم. اما وقتی کسی رو دوست داشته باشم و از بودن در کنارش لذت ببرم تمام سعی خودم رو میکنم که با تمام گرفتاریهام بازم لحظه ای در کنارش باشم. و از کمک کردن بهش البته همونطور که گفتی در صورتیکه در توانم باشه همیشه لذت میبرم اما برای مردم دیگه حالا چه نسبتی باهم داشته باشیم و چه نه, فقط به شرط انسانیتم اگر کاری بتونم میکنم اما خودم رو مقید
به اینکار نمیکنم که باعث آزارم بشه
ممنون آرش جان

جادو

شبنم said...

اي بابا ما غافل بوديم
چرا نيگي عزيز پست نوشتي پر كار شدي
عاليه ولي كمي بعضي وقتها خيلي خودخواهانه نوشته هات به چشم مياد بايد بيشتر بشكافي

Anonymous said...

سلام
وقتي ادم ازدواج مي كنه و بچه مي اورد واقعا توي اين فكر نيست كه يك روزي همسرش يا بچه هاش بخواهند براي ان كاري بكنند يا از ان مراقبت كنند فكر تمام ادمها سالم وغير سالم اين است كه خدا سلامتي بده كه بتوانند خدمتي به ديگران بكنند و محتاج كسي نباشند چون تنها خداست كه از بنده هاش هميشه و در همه حال حمايت مي كنه ونياز هاشون رو رفع مي كنه اما اگر روزي ادم نيازمند شد به ادمهاي مثل خودش نيازمند هر كس به نوعي چه همسر جه بچه انوقت مي فهمي انتظار يك محبت ساده داشتن حتي يك لبخند و يك دست محبت و يك نوازش هم يك اشتباه است ان هم وقتي كه هيچ اميدي توي زندگي ات برات نمانده و عزيز ترين افراد زندگي ات جلوي چشمت پر پر زدن وقتي توان جسمي ات تحليل رفته پسر ما دوست داشته توي خارج درس بخوانه زندگي خوبي هم داشته حالا هر روز پدر مريضي رو مي بينه كه شايد خود ان پدر را مقصر مريضي اش مي دونه ولي چيزي كه اينحا مهم است كسي كه مقصر است نيست چون هستند افرادي كه انقدر نظر بلندي دارندكه به غريبه ها خدمت مي كنند هر كسي كه خسته شده از نگهداري پدر و مادرش من مي گم رها كنه بره و ببينه ايا خدا هم انها را رها مي كنه من با شما شرط مي بندم چيزي كه هست راز اش در اين است اين يك فرصت است براي همه ما تا بتوانيم كمي احساساتمون موزون بشه حس همدردي و كمك و تمام محبت هاي ما به ديگران باعث رشد ما خواهد شد اين يك انتخاب اگاهانه است مخصوصا براي افرادي كه هميشه نيازها و خواسته هاي خودشون در راس بوده كه از كودكي شون در بيان شايد وقتش شده كمي بزرگ شويم

Anonymous said...

When things go wrong…
When sadness fills your heart…
when tears flow in your eyes…
always remember 3 things
1) I’m with you …
2) Still with you …
3) Will ALWAYS with you…

Anonymous said...

چه وقت خانواده ما مي تواند با
مهر بونيشون زندگي ما رو خراب كنند؟!جز اين است كه ما وقتي زندگيمون خراب مي شه كه خودمون قدرت تشخيص و مديريت درست نداشتيم ما اگر براي زندگيمون ارزش قايل باشيم با چنگ و دندان ان و نگه مي داريم پس چرا وقتي معمولا خانواده ها با ازدواج ما موافق نيستند ما كار خودمون را مي كنيم كه نظر انها حالا براي تداوم زندگي ما مي شه تعيين كننده و خراب كننده من مي خواهم از مادري كه نيست و خواهري كه نيست دفاع كنم مادري كه ذره ذره از وجودشو مي ذاره و سرطان مي گيره و خواهري كه جوان مر گ مي شه و طفلكي كه برادرش كس اش بوده و مشكلاتي را كه مطرح كرده و حالا كه انها نيستند كه نور بدهند 2 نفر مرد كه بايد هواي هم را داشته باشند كه يكي كه جوانتر است از همه چيز استفا مي دهد... بعد شما مي گيد كه خانمها 10 برابر اقايون درد دل مي كنند پس اقايي كه توي وبلاگش مشكلاتش را مطرح مي كنه داره چيكار مي كنه خيلي زشت است كه 1000 نفر مسايل زندگي ما را بدانند اشتباهات خودتون را قبول كنيد و گردن ديگران نندازيد اگر متوجه نباشيد همين طورادامه مي دهيد چرا نور زندگي شما بايد جدا از نور زندگي پدرتان باشه؟ مگر خوردي فراموش كردي كه درشتي مي كني

Anonymous said...

با اون نظرچهارم موافقم نمیدونم چرا همیشه آرش دلیل ایران موندنش رو اینطور توجیه و بیان میکنه. واقعا بی انصافیه. ولی امیدوارم آرش واقعا قلبا منظورش این نبوده باشه چراکه خود آرش هم میدونه خارج موندن و درس خوندن همچین آش دهن سوزی نیست که بخاطر برگشتنش بخواد عزیزانش رو سرزنش کنه.ما توی زندگی خیلی چیزهای با ارزش تر از مدرکهای قاب شده داریم

جادو

غزل said...

بابا اينجا يك مشت خل و ديوانه هم هستند نظر ميزارند
آخه شما عقلتون از كجاست كه اينطور ميگوئيد چرا وقتي آرش براي شما از خودش مثال ميزند شما مي پريد توي زندگي شخصي وي و ميخواهيد ثابت كنيد كه مادرش و خواهرش فلان
آخه شما نمي دانيد چي مي نويسد بند ميكنيد به خودش شما نظر بدهيد شما قراره نوشته وي را تحليل كنيد نه وي را
بابا خودش گفته من وبلاگ نويس بدي هستم و استعفا ميدهم و شما هم هر چه ميخواهيد تصور كنييد خوبه جلوتر از شما توي دهنتون زده اما شما چون مغزتان قدر مغز فيل است نياز داريد كه حتما متن وي را بخوانيد آنهم چند بار

Anonymous said...

وقی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم , دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی.
.
.
.
چه خوش گفت: زالی به فرزند خویش

چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن

گر از خردیت یاد آمدی

که بیچاره بودی در آغوش من

نکردی در این روز بر من جفا

که تو شیر مردی و من پیرزن......

Anonymous said...

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پيغام‌
كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌

هركجا بيندم‌ از دور كند
چهره‌ پرچين‌ و جبين‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند
بر دل‌ نازك‌ من‌ تيري‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ يكدل‌ و يكرنگ‌ ترا
تا نسازي‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهي‌ به‌ وصالم‌ برسي‌
بايد اين‌ ساعت‌ بي‌ خوف‌ و درنگ‌

روي‌ و سينه‌ تنگش‌ بدري‌
دل‌ برون‌ آري‌ از آن‌ سينه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونين‌ به‌ منش‌ باز آري‌
تا برد زاينه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بي‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بي‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادري‌ از ياد ببرد
خيره‌ از باده‌ و ديوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌
سينه‌ بدريد و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمين‌
و اندكي‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از كف‌ آن‌ بي‌ فرهنگ‌

از زمين‌ باز چو برخاست‌ نمود
پي‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

ديد كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آيد آهسته‌ برون‌ اين‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ يافت‌ خراش‌
آه‌ پاي‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ....



آره جناب آرش خان وقتي در كمال خودخواهي پستي مي نويسي و شخصيت خود محور و سنگ دلتو به نمايش مي زاري ياد اين متون و اشعار بيافت كه درس خوندنت تو خارج همون معشوقه است و به خاطرش حاضري همه عزيزانتو اگه بهت رو بدن تير بارون كني
فقط به خواسته ات برسي همين برات مهمه و تمام دو رو بريهات بميرن تا تو به ارزوهاي دورو درازت برسي كه هيچ وقت تمومي نداره
تو مي دوني از كدوم ادمها خواهي بود
از اون ادمهايي كه در زماني كه مي ميرن جسدشون توي خونه يك هفته بوي گند مي گيره و كسي نمي دونه كه تو فوت كردي به خاطر اينكه اينقدر كه همه رو از خودت روندي
برات متاسفم

فرزاد said...

بابا جان باز اين الاغه كيه كه اومده شعر ايرج ميرزا رو مينويسه
آخه الاغ عقلتو به كار بنداز تا من اينجا فاتحه هيكلتو نخونم اصلا دليلي كه آرش ايرانه واسه نگهداري از پدرشه تو چي ميدوني كه اون چي رو از دست داد كه اونجا با امثال تو الاغ سر كله بزنه اگر مثال ميزنه چون نمي خواهد از كسي ديگه مثال بزند ميگه پدر من يا مادر من خواهر من مثال هست نه چيز ديگه
اينكه ايشون بميره كسان تو مردن بوي عطر و گلاب كردن كه وي بميره بو گند ميكنه؟
آرش به همه آرزوهاش رسيده ازش بپرسيد ميگه اضافه بر سازمان داشتم ميرسيدم
شايد يك مشت دختر آويزون رو از خودش رونده تو نگران نباش ما كنارش هستيم

Anonymous said...

هر كسي را مي شه از همنشينش اش شناخت

شبنم said...

ببين خانم يا آقا همنشينهاي ايشون اسمشون شغلشون كارشون راما ليست ميكنيم براي شناخت ايشون شما هم كمي زحمت بكشيد شمانيز اسم و شغل و تحصيلات همنشينانتان را ليست كنيد ما نيز شما را بشناسيم

Anonymous said...

از فهم و شعور شما همين بس كه ملاك تون براي انسانيت شغل و تحصيلاتتون است نيازي به معرفي نيست

Anonymous said...

اگه هم نشين هاي اين اقا ارش امثالي مثل فرزاد و غزل و شبنم و ... هستند معلومه كه خود اين اقا ارشه چه اش دهن سوزيه
چون از قرار معلوم اين سه نخاله فقط طرفدار پرو پاقرص ارش هستند كه از كامنت هايي كه مي زارن معلومه چقدر ادب و شخصيت و كلاس اجتماعي و خانواده دارند
برين كاسه كوزتونو جمع كنين بابا
اگه همه تحصيل كرده ها مثل شماها باشند ايران به گه كشيده مي شه

Anonymous said...

آخه ما بيسواد بي زحمت خودتو معرفي كن

Anonymous said...

هميشه زندگي يكجور نيست زندگي يك رودي است كه در جريان است هر لحظه
لحظه هاي تلخ لحظه هاي شيرين اره اين درست است كه سختي ها با هم مي ايند و خوشي ها با هم تمام اين زندگي يك ازمايش است پسري كه امروز وقت گذاشته و از پدرش مراقبت مي كنه اين كار با ارزش ان جاي دوري نمي ره چون يك روزي ان پسر خودش پدر مي شه ويا هست امروز به اين دست مي دهيم فردا خدا يك جوري توي زندگي از ما دست گيري مي كنه اصلا توي كار خوب كردن و محبت كردن ما بايد بدانيم درست است كه ما در ظاهر به نظر مي رسه به ديگران داريم خدمت مي كنيم امادر واقع ما داريم به خودمان خدمت مي كنيم پس منتي نيست در مورد پدر و مادر كه ما هر كاري بكنيم محال ممكن است به پاي محبتي كه انها به ما كردن يك ميليونمش برسيم چون ما هر كسي كه هستيم پدر ومادر ما واسط وجودي ما بودن كه ما هستيم يادمون باشه
بني ادم اعضاي يكديگر ند كه در افرينش ز يك گوهرند
چو عضوي بدرد اورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند ادمي
خانم ها و اقاياني كه لطف مي كنند و اينجا به ديگران فحش مي دهند وبعد از مقام و رتبه وشغل شون و پولشون ميان صحبت مي كنند دست همتون درد نكند و اقايي كه بنده خدا زندگي خوبي داشته به خاطر پدرش ول كرده امده اينجا و بهش سخت مي گذره خوب حق هم داره كار سادهاي نيست شايد مني كه الان دارم سخنراني مي كنم توي موقعيت ايشون قرار بگيرم كم بيارم اينها همه درست امادوستان ايشون بايد بداننددوست داشتن اگر پايه درستي داشته باشه همش اين نيست كه يكي را همش حوا حوا كنيد چون اين حوا خيلي وقت ها ترش بوده بعضي وقت ها تلخ بوده و گاهي هم بي مزه ما اگر پاي خانوادمون نمانيم جدا پاي چه كسي خواهيم ماند؟بين كار درست و غلط مگر چقدر راه است؟پس اگر دوستاني امدن و هشدار دادند نگران كار غلط بودن اما انهايي كه امدن فحش دادند نگران چي بودن؟

Anonymous said...

تو هر نفس که میخوام بگم که خیلی تنهام
تو قطره های اشکام چشام تورو می بینه
تو اوج عشق و احساس دلم که خیلی تنهاست
وقتی که یادت اینجاست چشام تورو میبینه
هرطرف که میرم چشام تورومیبینه
از دلم شنیدم عاشق شدن همینه
وای اگه نباشی بدون تو می میرم
من دوباره میخوام که از تو جون بگیرم
تو اون چشای مهربون کنارخاطراتمون
هرجا دلم میگه بمون چشام تورو میبینه
یاد تو همراه منه این خود عاشق شدنه
هر شب که بارون میزنه
چشام تورو میبینه