Monday, February 13, 2012

رابطه اشتباه نزديك آدم

مادري بيان ميكرد فرزند من تحصيلكرده است ولي براي سالهاي سال با مردي سپري ميكرد كه هيچ حسني نداشت بلكه بد بود و بدتر هم عمل ميكرد

و الان نيز درگير رابطه اي شده است كه ابدا مورد تائيد هيچ فردي نيست ايشان ساعتها از هوش و استعداد و نمره هاي و هنرهاي دختر خويش تعريف ميكرد ولي به اصرار مي خواست بداند انساني به اين فهميده اي و زرنگي چگونه مي شود كه در روابط با جنس مخالف و زندگي وانتخاب خويش دچار مشكل ميشود و مادر بي نهايت علاقمند بود بداند كه چطور وقتي به انتخاب و زندگي ميرسد چرا دختر آنها ناتوان است و مشكل دار
چرابايد ما تصور داشته باشيم كه فردي كه با هوش و تحصيلكرده هست بايد حتما روابط وي مطابق ديگر موارد وي عمل كند سوال ساده است يا اون قسمت مربوط به مغز ما درست كار نميكند و يا ما در مورد روابط ميتوانيم يك دختر يا پسر سه ساله باشيم نه چهل ساله يا سي ساله
چون ما بر اثر علاقه و سوال و استعداد در يك مورد جلو ميريم و پيشرفت ميكنيم و در يك چهارچوب پيشرفت ميكنيم ولي دكتر شدن اصلا ملاك روابط عاطفي و خانوادگي و موارد مربوط به روابط زناشويي و رابطه جنسي و تربيت بچه نيست
ابدا ملاك نيست همانطور كه ما نميتوانيم بگيم چون پزشك خوبيه بايد موسيقي و گيتار هم خوب بزنه يا احتمالا چرا فوتبال نميدونه چون شايد درست باشه كه دانستن موسيقي ارتباط داره به توانايي ولي يك دكتر بهتر از زماني هست كه ديپلم بوده در مقايسه با خودش. پس نتيجه گيري نميشه كرد همه چيز رو بدونه
روابط عاطفي ما و تربيتي مربوط به كم داني و ناداني ميباشد و ما با صحبت كردن با دختر و خواهرمان نيز نميتوانيم مشكل وي را حل كنيم مانند اين ميباشد كه من فكر ميكنم زبان انگليسي بي نهايت چيز به درد بخوري است و با سخنراني مشكل كم داني شما را در مورد زبان خارجي حل كنم
راه درست اين است بشينيد به خواهر خود بگوئيد عزيز من بيا منو خاطر جمع كن كه تو حداقل ها رامي داني و هر تصميمي كه ميگيري كه توش حتي اين مفهموم هست كه من ديگه فلان سن سنم شده ثابت كه كه ديگه ميفهمم و ميدوني و همچنين كاري نميكني كه به ضرر و زيانت تمام شود و من هم بعنوان مادر يا خواهر برم دنبال كارم
چون ما واقعا نه حرفامون فايده داره نه كارامون تنها بايدبخواهيم يك آدم ديگه به اين روابط نگاه كنه و اگر مشكل و بلوغي هست اون به اين مسئله نظر بيفكند و در نتيجه اگر ما داريم اشتباه ميكنيم و تفكر اشتباه داريم و بيخود ميگيم ما رو خوشحال و آسوده كنه خطري نيست
ما هر حرفي رو زدن بعضي وقتها مانند اين ميباشد بگيد من ميرم يكماه كار ميكنم اسكناس ميكنم و بعد ميريزم تو بخاري تا گرم بشم يك بعدش اين مسئله كه گرم بشوم ولي ميشه نتيجه هم گرفت پس من هم ايرادي دارم كه پولامو تبديل به اسكناس ميكنم تا گرم بشم ما بايد فردي كه كمي ميدونه با اين دختر و خواهر مرتبط كنيم تا بتونه بفهمه و توجيح درست داشته باشيم و تشخيص از پيش خود داشته باشيد پس شما كاري نمي توانيد بكنيد كه بعنوان مثال بگوئيد دماغ من كه داره خون مياد يك بيماري است يا يك خونريزي معمولي.
ما وقتي نميدانيم مريضي طرف چيست چطوري درمان رو ميخواهيم پيدا كنيم و بگوئيد كدوم دارو رو بردارم بهش بدم مگر اينكه علم دارو را بدانيم و بيماري را بدانيم
ما بايد بدانيم نياز اگر لباس هست لباس بدهيم غذا ميخواهيم غذا بدهيم نه گرسنه هست لباس بدهيم يعني بايد بدانيم مشكل چيست

و بعلاوه اين نيز به نظر من خيلي مهم است كه ما فرق بين اعتماد به نفس و حرمت نفس را بدانيم

اعتماد به نفس يا اعتماد به خود معنيش اين است من در زمينه انجام كارها ميدانم و ميتوانم يعني اعتماد به نفس مثبت يعني ميدانم و ميتوانم و كسي كه اعتماد به نفس منفي داره مي گويد من نميدونم و نميتونم و شايد با وجوديكه ميدونم نميتونم مهم هم در اساس اين مسئله در هر دو توانايي انجام كارهاست

يعني وظايف و انجام مسئوليتها و كارهاست براي رسيدن به هدف پس همه انسانها اعتماد به نفس دارند منتها مثبت و منفي داره و كلا اساس ان هم در چهارده ماه اول زندگي است و ريخته ميشود.

ولي حرمت نفس موضوع ديگري است بسيار پيچيده و باري از تقدس دارد و چگونه ميتوان حرمت نفس داشت يا آن را افزايش داد پس شما بايد اول قبول كنيد كه من، من هستم و تو، تو هستي اين قدم اولين است تا ما وجود ديگري را با جهانبيني و نظر ديگر نپذيريم ما گير هستيم و شايد بعضي اين من بودن را باور ندارند و ميخواهند بگويند من تو هستم و وارد حريم خصوصي تو ميشوم.

اما ملاكهاي مهم دوم قبول كردن داشتم پوست رواني مجزا مهمترين مسئله حرمت نفس است پذيرفتن مالكيت و پذيرفتن مسئوليت است

بارها ديديم كه مادري و خواهري و پدري افتخار ميكند كه من حس و احساسم با پسرم يكي است يا يكي بايد باشه من بايد يك كاري بكنم يا اون يك كاري براي من بكنه و اگر نشد من ناراحت هستم كه جدا هست و تازه ميخواهند نشان دهند كه وي ناراحت هست من ناراحتم و وقتي وي خوشحاله من خوشحالم

فهميدن سر درد فرد مورد علاقه ناراحت كننده هست ولي كسي كه سرش درد ميكند دليل ندارد ما سر خويش را به ديوار بزنيم كه هم دردي كنيم

وقتي همدردي پيش مي آيد راه حلي ارائه نمي شود و كارمشكل ميشود ما يا مطلع ميشويم كاري ميكنيم يا ميرويم پي كارمان

با نشستن فقط غصه خوردن كار خراب ميشود و دست و پا گير هم ميشويم

اما تصوراشتباه ديگرما اين است كه مفهوم احساس عشق و علاقه دخالت كامل در همه چيز وي است كار درست ناراحتي بخاطر ناراحتي و شاد بودن بخاطر شادي ديگري راه حل است.

راه ديگر قبولي حرمت نفس داشتن و قبول كردن تقدس و مقدس بودن انسان است انسان پاك است وهمين ولي اگر ما قبول كنيم انسان بد مريض و فاسد است داستان مشخصه .

ملاك ديگر برابر بودن مهم است

ملاك ديگر اينكه ما يكسانيم يعني ما جسد انساني داريم و همه حقوقي داريم كه كسي نميتواند از ما بگيرد مانند آزادي و انتخاب

من داري ارزشم همانطور كه ديگران هستيند كار و وقت ما مهم است مانند هم.

همه نتايج بايد ما در حس به اين برسيم و عمل و ذهن من كه نه از تو بهتر و پايين تر هستم و مهم نيست و ملاك نيست ما كجا

مي شينيم و كي دنيا اومديم حتي سن و بلد بودن كار ربطي به حرمت انساني ندارد





1 comment:

Anonymous said...

مرسي شما خيلي خوب مينويسي ولي اشكالي كه به شما در نوشته ها وارد مي شود كه شايد بسيار به علت و فرم شخصيت شما باشد كه در خارج زندگي كرديد بسيار تاكيد داريد ما فقط تنها بايد خودمون را در نظر بگيريم
در واقع نوشته هاي شما براي ما كمي نا منصفانه به نظر مي ايد ولي اگر از لحاظ علمي ومنطقي بخواهيم نوشته شما را بررسي كنيم خدا رو دست شما نيافريده خوشم مي ايد خيلي جالب مينويسيد