Wednesday, May 16, 2012

عزيز از دست رفته

در ايران مسئله همدردي توي خون ما هست بعلاوه رنج و دردش براي ما ايرانيان واسه همين است و وقتي كه كسي ميميرد خودشان را ميزنند و خودشونو ميخواهند بكشند و ميدانيد كه چرا ميروند سر خاك مردها و گريه ميكنند؟ شايد براي ما اين كار مردم طبيعي است چون ما نيز بيمارگونه ميرويم و ميگرديم كه به اين صورت همدردي كنيم شايد بتونم درد وي را احساس و لمس كنيم.

براي همين ميبينيد كسي طوريش ميشه مثلا پدر و مادر توي سر خودشون ميزنند گاهي زمينه هاي احساسي و تند دارد و گاهي فرهنگي و گاهي بيماري براي من اگر بچه ام دلش درد ميكند دليل ندارد من هم دلم درد بگيرم كه ثابت كنم همدردم و مثلا حتي ما در مكالمات عاشقانه ميبينيم كه ما به طرف ميگويند تو بميري من هم ميميرم و حتي شايد واقعا اقدامي هم بكنند

آدمها وقتي اشتباه ميكنند در هر صورت اشتباه آنها اشتباه است و شكي نيست روزي كه كسي توي ايران عزيزما ميميره همين بازمانده ميداند كه مردم ازش توقع دارند كه وي گريه كند و توي سرش بزند اين مسئله باعث ميشود كه باري روي شونه من پدر و مادر از دست داده بدهد كه اينطوري و يا بدتر عمل كنيم در صورتيكه اگر بدانيم مردم توقع گريه از ما ندارند بي ترديد ما شايد گريه نكنيم توي سرزمين بد خارج از ايران من توي هزار تا عزاداري كه ميرفتم شايد ده تاي اون نميديدم كسي گريه اي شديد بكنه ولي توي جامعه ايراني ميبينيد توي هزارتا هر هزار تاش گريه ميكنند جالبه كساني هم گريه ميكنند كه حتي اون فرد رو شايد نميشناختند چه قبل چه بعد و بودن و نبودن طرف مهم هم نبود ولي غريبه ها هم گريه ميكنند .

به نظر من ما صد در صد تمام اين كارها رو آگاهانه انجام ميدهيم يعني فكر ميكنم درسته و مورد انتظاره پس عمل ميكنم به همين جهت ما ميتونيم اينها را پيدا كنيم و آگاهانه يا ناآگاهانه در صورتيكه حتي به خودتون تلقين نميكنيد اين كار رو بكنيم

از من سوال ميكنند بهترين كاري كه ميتواني به زندگي عادي بر گردي بعد از فوت عزيزت چيه و چطوريه؟ انسان چه راهي بايد داشته باشند وقتي شخص شبانه روززندگيش در گير آدمهايي و عزيزاني هست كه از دست رفتنده اند؟

من توصيه اي بعنوان كسي كه لا اقل در رابطه با عزيزان و نبودنشان تجربه دارم اين است كه ما بايد بدانيم ترديدي نيست كه ما در جهاني زندگي ميكنيم كه قراره يك نظام ذهني داشته باشيم كه با واقعيت بخونه مثلا اگر من ميدونم ساعت هشت تا پنج عصر بايد كار كنم اگر ساعت سه نصف شب بخوام برم بيرون و سر كار خوب كمي شكلش غير واقعي مي شود.

يا اينكه من بيام آدمي باشم كه اعتياد به فكر كردن و خيال كردن دارم كه اين اعتياد بدترينه مثلا در رابطه با عزيزي كه فوت كرده و مراسم پارسال و بستي خوران پارسال ولي آيا به نظر شما اين فكر و اين نوع فكر كردن غير از فكر فرار از امروز نيست و مثل كسي باشه كه بخواهيد وظيفه رو امروز رو انجام ندهند؟خوب تو فكرتون مياد باشه بهش فكر كنيد باهش حتي صحبت كنيد تموم كه شد تموم شده دفعه ديگه حرفي نيست

ما قرار نيست موضوعها رو ببريم و بيارم و بعد هم بهش معتاد بشيم بدترين اعتياد اول اعتياد به فكر و خياله و دوم به خوردن و با عرض تاسف سوم مواد مخدره چون آسيبيكه ما از يكي اولي ميبينيم به مراتب آسيبش بيشتر از مواد مخدره

پس پاي ما بايد هميشه روي واقعيت باشه و بعد از شش ماه بايد بازي مرگ عزيز رو ترك كرد و حالا توي فرهنگ ما ميگيم داغ ديديم كه بايد ديگه يكسال بيشتر نباشه اگر باشه ديگه اسمش هست بازي و فرار از مسئوليتهايي كه فرد داره

مثلا من بجاي نگهداري از بچه ام بگم ميخوام برم سر خاك پدرم خوب نه معني محبته نه عشق و نه مهرباني

فردي ديديم بعد از ده سال براي مرگ مادر خودش را تكه پاره ميكرد همه ميگفتند بميرم چه وفاداري و عشقي و من گفتم چه بيماري و مرضي.

بايد واقع بينانه باشم ما در جهاني هستيم آدمها ميميرند ولي بعضي هم در سنش كه بايد ميميرند كه بايد بميرند و دير يا زود افراد ميميرند فراقه و غمگين كننده است ولي نبايد زندگي آدم فلج بشه ما هم به اين دنيا نيامده ايم ببينيم كي ميميره كي نميميره سال قبل هشتادو يك ميليون مردند چه كنيم؟ پس زندگي اگه مهمه كه اونها رفتند چرا همش زندگي امروز رو به تباهي ميكشيم.

به افرادي كه خودكشي ميكنند هم ميشود گفت اگه زندگي كلش مهمه پس چرا خودكشي ميكنيد؟اگر هم كلش مهم نيست پس جزء و بخشش چه اهميتي داره حالا يك جزء آن خراب شده بشه آدم خودشو ميكشه؟

تضاد و تعارضات رو بايد داشته باشم گرفتاريهاي ما اينه هميشه فكر ميكنيم يكي بيادهميشه ما رو راحت كنه خوب من نبايد پامو بزارم روي سيخ و ميخ كه خون بايد بعد بگم بيا پانسمان كن

يكي سرشو ميزد به ديوار و داد ميزد يكي گفت چرا اينكارو ميكني؟ گفت آخه نميدوني نميزنم كيف داره. ما بعضي وقتها غم و درد رو دوست داريم بارها از من سوال ميكنند ما چكار كنيم با اين مسئله كنار بيائيم من هم هميشه ميگم نميدونم چون بايد ببينيد گيرتون كجاست من وقتي ميرم تعميرگاه ميگم ماشينم خرابه ميگن كجاش؟ولي نميگم ماشينم خرابه تو نديديه درستش كن بايد ريشه رو در آورد

من روزي كه پدرم مرد چرا ناراحت شدم ؟چون پدر من زندگي رو ترك كرده .خوب من كه نبايد بيام خود زندگي رو خراب كنم چون اون تركش كرده پس من بيام بخاطر چيزي كه اصل هست و ناراحت كننده هست بيام از بين ببرمش بايد ببينيم اين فردي كه سينه چاك ميدهند بازي و هدفش چيه مثلا كسي كه بسكتبال بازي ميكنه نميتونه بگه ما يك توپ ميگيريم سرش دعوا ميكنيم و هدفي نيست

بعضي وقتها هم شده ما مسئله اي داريم با فرد مرده مثلا به شخص عزيزش نرسيده مرده و بعنوان تنبيه براي احساس گناه خودمو توي اذيت و ناراحت مي اندازم كه مسئله حل بشه

و بعضي وقتها شخص مورد نظر ما تنهاست و ما با وي زندگي ميكنيم اطرافيان فرد كاري نميكنند و شخص مي آيد بار ديگران رو ميكشد و اين افراد يك اصول خاصي خانوادگي رو رعايت نكردند و فرد مي آيد تمام كار را ميكند

بعضي وقتها پدر يا مادر بعلت ويژگيهاي رواني يكي رو قلاب ميكند و نگهش ميدار اين فرد ميشه سنگ صبور و هميشه يك خشم و قهري نسبت به ديگران دارد چون تنها چيزي كه ميشنوه از بي مهري و بيوفايي است و بي مهري و بيوفايي بار اين آدم را سنگين ميكند و ميگه پس كسي نميكنه من بايد بكنم.و شايد فكر ميكنيم پدر مظلوم و تنها بوده و بيخودي مورد ظلم قرار گرفت ولي شايد شما نيز رسيديد به اين كه احساس ظلم و تجاوز ميكنيد

ولي خلاصه مطلب اينكه بعضيهاي مي گويند اين غمه غصه بدون اراده و نا خود اگاه ماست ولي باز دليل نميشود ما نقشي در مسائل خود اگاه نداريم مثلا من ميخواهم از زندگي بگريزم مي آيم نبودن و فرد عزيزي كه رخ داده بهانه ميكنم ميرم بيرون ولي علت اينه كه من ميخوام از زندگيم فرار كنم و بعدش بهانه ميكنيم

و حتي ميبيند يك پدر و مادر نميزارند بچه ازدواج كند و شرايط رو نا خود آگاه بوجود مي آورند

مسئله رابايد عميقتر ديد و چون نقش براي فرد اين مسئله با فردي عزيز از دست رفته شايد حتي ما مشكل داشته باشيم ولي رفتن فرد بعنوان يك مسئله ناتمام ميماند كه فكر ما رو مشغول ميكند.

ولي كلا بعد از يكسال فرد سالم از دست رفته نبايد اصلا مسئله زندگي ما باشد بلكه به اين مسئله بايد همانند نگاه كردن به يك موضوع فقط نگاه كرد مانند كفشتان كه ميخواهيد بپوشيد است به فكرش مي افتيد ولي وقتي شما تمام فكر و خيالتون كفشتون باشد نشانه بيماري و گرفتاريه معلومه كه طبيعي نيست ما قرار نيست مرگ عزيزانمو هميشه اينور و اونور ببريم علما توجه فرمائيد ميگويم بعد از يكسال نه بعد از ده روز

چون اگر فرض اين است زندگي مهم است چرا خرابش ميكنيم اگر هم زندگي مهم نيست كه اون فرد هم كه مرد بهتر مرد راحت شد چون ما تكليف خودمون را بايد از لحاظ ذهني مشخص كنيم و به اين جهت است.

Tuesday, May 01, 2012

گير رابطه قديم در جديد



در مكاني بدون هيچ گونه غرض و مرضي داشتم به گفته هاي دو خانم گوش ميكردم يكي ميگفت من از وقتي كه از اون آدم عوضي جدا شدم همش و همش فكر و ذهنم اينه كه ديگري مثل فلاني نباشه و اصلا دوست ندارم شباهتي به اون آدم داشته باشه


يعني تمام تلاشم اينه كه باز مثل دفعه قبل توي تور چنين آدمي نيفتم


يك نگاه تند كردم و با خودم گفتم واقعا حرف درستيه ولي چرا ما اينطوري هستيم معمولا هم اين حس و ديدگاه هاي مشابه چرا اينطوره ولي اين ديدگاه ما به دو چيز مربوط ميشه:


اول :اينكه سطح آگاهي و روابطه و برخورد ما بي نهايت محدود ميباشد و مانند اين ميباشد شما غذاي چيني و ژاپني رو نميشناسد و با اولين غذايي كه خوب نبوده ميل فرموديد باز ميگيد باز همون طعم و مزه مانند خاطره من در خارج از اين مملكت يكبار دوستم ميرفت فروشگاه بهش گفتم بي زحمت براي من سه تا كلينكس(كه يك برند هستش مثل كوكا) بخر دو تاش پاف(كه اون هم برند هست پپسي) باشه غافل از اين بود كه چون تو ايران كلينكس كه يك برند هست اول اومده مردم اسم دستمال كاغذي رو كلينكس ميگويند ولي من اون كلينكس مشناختم چون برند نام شده بود و دوست من از خنده دلش را گرفته بود


نتيجه اين مشكل بر ميگشت به سطح كم آگاهي من از برندها و هچنين در رابطه فردي كه اينطور هست دقيقا همينطوره ودال بر سطح كم اگاهي ميتونه باشه كه براي شخص مدل شده


دومين دليل اين است كه من يا ما با اون آدم قديمي به صورت مثبت و يا منفي همچنان گير هستيم و مسئله داريم و پرونده فرد رو نبستيم كه البته نميتونم بگم خيلي غير عادي هست ولي شدت مسئله خود مسئله هست ماننداين كه بگيم اسمش يا مثل اونه مدركش و ماشينش اينه كه باز كمي ميشه فهميد


ولي اينكه بشه موضوع ذهن ما كه همه چي و حالتهاش مثل اونه ما قرار نيست طوري به طرف افراد حركت كنيم كه انگاريك الگويي هميشه همراه داريم كه اون فرد نباشه


نتيجتا اگر ديدي چنين فردي روبروي شماست و چنين صحبت ميكنه زياد خودتان را اذيت نكنيد چون طرف دارد دنبال بازي و كلك و بهانه ميگردد مثلا فردي به من ميگفت من در اولين برخورد ميتوانم تشخيص دهم اين فرد كي و چي هست و هر چه برداشت كرديد همونه ولي بدانيد همش كلمات كلك بازي است چون مانند اين ميباشد من بگم من يك كليد دارم دنبال يك قفل هستم كه به كليد من بخوره. مضحكه. نه چون يك بازيه و حرف بازي براي افرادي كه نميتوانند ازدواج كنند و ميخواهند بهانه هم بتراشند من كلا اين مسئله را واقعيت نميبينم


چون اين طرز تفكر من اين است كه اگر مثلا يك موتور و يا يك سيستم كار نكرد بعدش بگم هيچ سيستم و مدلي هم كار نميكنه ولي من نويسنده اولا وقتي سيستمي كار نكرد دنبال اشكال و مشكل سيستم در همون جا ميگردم نه جاي و شكل ديگه.


مشكل اينه كه ما وقتي فاكتورهايي ذهني ما مثل علوم تجربي به چهار يا پنج فاكتور ميرسد همينطور ميشويم


و با عرض هزار تاسف ما نميتوانيم با مسائل به آن شكل برخورد كنيم ولي من اگر كسي از من نظري مانند اون خانم و راه حل مشكل از من بپرسد من ميگويم آيا شما بعنوان يك فرد پرونده و رابطه رو بستيد يا نه؟ خواهش ميكنم به عرض من تمام منتقدين من توجه كنند ما بايد پرونده يك فرد و رابطه را در خودش ببنديم نه در رابطه و مقايسه ديگران


ما بايد ببينيم پرونده به شكلي كه من ميگويم و به ان اشاره كردم بسته شده يا هنوز ما مشكل و درگيري داريم


اين قبيل افراد بارها ديديم ميگويند ما در اوايل خيلي حركات طرف مقابل برامون عادي بوده ولي امروز برامون خيلي بد شده كه البته ما بايد بدونيم اوايل كه ما نزديك و صميمي نيستيم خيلي مسائل برامون عاديه مانند اينكه در ميان دوستانمون يكي بد غذا ميخوره ما در اول بعنوان يك فرد عادي چشم پوشي ميكنيم ولي بعنوان شوهر نه. ما بايد بدونيم هر چي كه بده قرار نيست در اوايل رابطه ما رو ناراحت كنه چون ما نزديك نيستيم ولي چيز بد قرار نيست خوب بشه بد خواهد ماند


ولي يك چيز هم توي انتخابهاي ما شايد خيلي طبيعي باشه اينكه مثلا من پنج غذاي خارجي رو جلوم ميزارند تشخيص ميدهم دو تاش بد نيست دو تاش خوبه و يكيش مزخرفه


براي مثال توي سوشي ميشه اين حس و احساس آزمايش و توصيه كنيم


يك توصيه ميكنم كه از يك رابطه قبلي ابدا قرار نيست ما يك قاعده بسازيم و براي انتخاب و بهانه اي براي فكر كردن به اون آدم و حس و احساس مربوط به اون آدم ولو اينكه مدتش بيشتر از هفت سال كمتر يا بيشتر باشه.


اگر ما گيري اين چنين داريم ما بايد به كمك يك روانشناس اين گذشته رو خاك كنيم ما ميتوانيم از يك رابطه يك شناخت از خودمون به دست بياوريم نه تجربه براي تعميم به يك نوع خاص و همانند سازي كنيم مثلا من به اين نتيجه برسم با آدمي كه زود قهر ميكنه و دائم و هر چهار ماه يكبار قهر ميكنه و ميكرد نميتوانم زندگي كنم و رابطه تموم بشه من بايد خودمو بشناسم و من واقعا من چنين كاري ميكنم


ما توي شناخت خودمون از رابطه قبلي اشكالي نميبينم خود من خوشبختي خودمو وقتي امروز نگاه ميكنم بيشتر مواقع مديون همين ديدگاه خودم هستم كه نگاه دقيق بايد يك برداشت درست باشه ولي اين رابطه وقتي آزار دهنده زماني هست كه فردي دائم در حال مقايسه باشد و هيچ فردي توي رابطه خوشش نمي آيد كه حرف و كارشو با ديگري مقايسه كنند و من چقدر متنفر هستم از اين نوع افراد


همه چيز ما بايد تنها در ارتباط با فردي باشد كه الان هست پشت تلفن هست و با من داره راه ميره نه با ديگري و فرد ديگر كه نه الان هست و در زندگي من وجود داره و نه ميدانم كجاست


حتي فراموش نكنيد در رابطه وحرف و حتي اشاره به دوست پسر و دختر سابق يا همسر سابق در رابطه با فرديكه امروزبا من است ولو هيچ عكس العملي نباشد ولي در چند دقيقه بعد حس و احساسي در طرف بوجود مياورد كه بسيار گفتار و حس را خود آگاه و نا خود آگاه به سوي و سمتي سوق ميدهد كه شما دوست نداريد تنها كافي است بگوئيد اون قبلي هم اين كار رو ميكرد يا نميكرد و شما ميبينيد باور كنيد ميبيند ده دقيقه بعد كاري ميكند كه اصلا بهش نميخوره و نميكرده علت هم تنها خشمي است و حسي كه فرد از طرح نام و فرد ديگر در اين رابطه پيدا ميكنه


يعني بايد پرونده بسته شود و تموم ولي نتيجه گيري بايد سر جاي خودش باشه اين كه تجربه داشته باشيد بله شايد غذايي كه خورديد ولو پنچ سال قبل هنوز توي بدن شما اثراتش باشه ولي من نويسنده هميشه از روابطم تنها آموختم ولي خودم را هيچ زمان به هيچكدوم نياويختم


من براي انداختن ديگران از مغزم زياد نيز سعي نميكنم چون به همون نسبت كه تلاش كنم بيشتر كارمو مشكل ميكنم


موضوع تو انتخاب اين است تفاوتهاي مزاحم را بايد تشخيص داد نه مكملها خويش را مثلا من اگر از بوي بدن كسي بدم مياد نبايد بگم مهم نيست چون من هم ايرادات ديگر دارم پس اينو تحمل ميكنم نخير اين مسائل خيلي جدي ميتوانند باشند


ما قراره با هم توي يك رابطه به هم بخوريم قرار نيست اين استدلال رو هم داشته باشيم كه من هم ايراداتي دارم پس دو تا ايراد اونو تحمل ميكنم


جمله مگه من كي هستم و ما كي هستيم اين داستان هم الكي و مسخره است


روزي فردي به من گفت اوه تو سنت رفته بالا دنبال ايده ال ميگردي و آيده آليست هستي براي و رابطه و ازدواج گفتم نه من


آيده المو نميخوام اين افراد سابقوو من دوست نداشتم طرز برخورد و كنار من بود و مواجه شدنشون با مسائل رو مسئله ايده ال با دوست نداشتن دو تاست من اگر توي زن و دخترها 80درصد موافق من نبودند خوب من آنچه كه دوست دارم از توي دوست داشتنيهايم در ميارم چرا برم اونجا


اينها ربطي به من كي هستم و تو كي هستي نيستي انتخاب من بر اساس چيزي هست كه مادام باشه و ربطي به من كي هستم اون كي هست اصلا نداره نه پسنديدم و نمي پسندم هفت سال توي رابط ماندن و تحمل كردن فقط ضربه و در انتها آسيب خوردنه ولي من نميگم فرصت از دست دادن ولي آسيب خوردنه