Sunday, January 09, 2011

گذشته طرف مقابل

مدتهاي درازي بود كه من در رابطه با گذشته پارتنر آدم و حساسيتي كه در ما مردها بوجودداره سالهاست علت تاخير اين بود كه بسيار جستجو كردم كه شايد بتوانم چيزي و موردي و مقاله اي براي اين مسئله كه مثلا اگر در گذشته دوست دختر و پسر يا همسر فرد با كسي رابطه داشته چطوري كنار بيائيم و چه جوري بتوانيم از اين افكار براي هر روز بجاي به مسلخ بردن فردي كه همسر ماست يا دوست دختر يا نامزد به جهت آروم كردن رابطه امروز بهره ببريم بارها و شايد صدها هزار بار ديديم كه مردها و زنها رابطه هاي قبلي چه جنسي و چه برخوردي رو بارها به رخ ميكشيدند

البته من منكر اين نميشوم كه ما وقتي بقول آمريكايي ها اگر پشت يكي سوار ميشويم كه در گذشته وي چه گذشت و هر روز به رخش ميكشيم بي ترديد بيماريهاي ما نيز در آن دخيل هستند بيماري كه بر اساس باورهاي ما يا اعتقادات ماست بياد دارم و ديديم فردي نامزدش را تحت فشار ميگذاشت كه از اينكه چطوري با دوست پسرت رابطه جنسي داشتي براي من تعريف كن تا من بهت نق نزنم.يا به من بگو در چه حدي بوده؟بدبختي اين بود وقتي طرف آنچه سالها پيش گذشته را ميگفت وي كلي سوالات ديگر توي آستين داشت كه خوب حالا شكلش و نوعشو بگو وقتي طرف از ترس ميگفت توي گوشش ميخورد و در آخر زندگي وي بهم خورد.

خانمي تنها و تنها رابطه اش با نامزدش و شوهرش به اين علت بهم خورد كه گقته من دوست پسر داشتم و وي يكبار منو بوسيده خوب ما دوروبرمان بي نهايت ديديم و ميبينيم و كلي براي همه ما درد آوره وقتي ميدانيم طرف ما قبل از ما دوست پسر و دختري داشته و چقدر زجر آوره وقتي حس كني با وي رابطه جسمي و جنسي نيز داشته البته براي مردها بي نهايت آزاردهنده تر مي باشد ولي براي خانمها بعنوان يك مسئله عادي تلقي مي شود

من بارها خواستم اين حس رو تعريف كنم ولي بزاريد ببينيم با انچه از ديگران برداشت كردم از پس تعريف اين احساس بر

مي آيم يا نه اميدوارم موفق بشم ببينيد وقتي ما پي ميبريم كه فرد مورد علاقه ما كسي را قبل از ما دوست داشته و با وي رابطه داشته و ما عاشق وي هستيم به ما اين احساس دست ميدهد كه به ما خيانت شده اين احساس به ما دست ميدهد كه چيزي از ما دزديده شده كه تنها متعلق به من بوده ما دچار اين حس هستيم كه انگار ما اين فرد را حتي امروز نيزبا شخص ديگر قسمت ميكنيم ولو اينكه اين مسئله به سالهاي دور مربوط باشد و نا خود اگاه حس حساسيت شديدي و عدم اعتماد در انتهاي وجود ما لانه ميكند و خواهد كرد جالبه اگر وي بگه بابا من با 4 نفر توي زندگيم خوابيدم يا با يكي شما اين سوال براتون پيش مي آيد مطمئن هستي تنها با چهار نفر بوده؟آيا وي بهتر از من بوده ؟ هر جور طرف چه راست بگه چه مسائل را كوچك و بزرگ كند شما مشكل داريد و وي را دروغگو خطاب ميكنيد.

ما براي دوست داشتن به شناخت نياز داريم ما قراره كي را بشناسيم نه سينه وي را بشكافيم و روزي و هر چند وقت يكبار به سرش بكوبيم بهتره تركش كنيد بزاريد برود اگر واقعا نميتوانيد تحمل داشته باشيد ولي عشق بدون شرط تنها با نگاه و قبول گذشته طرف ممكن است

ولي خوب اگر چنين مشكلي داريد چه بكنيم بزاريد كمي با هم سر جمع كنيم ببينيم مي شود چيزي از آن در بياوريم و به اين احساس به طريقي غلبه كنيم چون چيزي زيادي در كتب روانشناسي نبود اگر كسي منبعي نيز دارد به من بدهد يا راهنمايي كند من خيلي خوشحال مي شوم ولي آنچه كه ميتوانيم براي حل اين احساس انجام دهيم به نظر اين بنده سر . پا تقصير اينهاست:

بهتريم كار اينه كه اول به گذشته خود يك نگاهي بياندازيم فكر ميكنيد واقعا اين حق را داريد به گذشته طرف مقابلتان در موردش دست به قضاوت بزنيد؟

اينكه ما قادر نيستيم گذشته طرف مقابلمان را از ذهن و خاطر بيرون كنيم و ببخشيم اين مشكل ماست شريك ما نه نقشي دارد نه گناهي در اين زمينه مرتكب شده پس كاري با ما نكرده و اينكه ما نمي خواهيم با اين مسئله روبرو شويم مشكل جدي ماست كه گذشته رو پشت سر نميزاريم

فراموش نكنيد دوست دختر ما روزي كه دنيا اومد دوست دختر ما نبود و با ما قرار نداشت و قرار نبود دوست دختر ما باشد پس فراموش نكنيد هيچ كس بدون هيچ اثر از رحم مادرش بيرون نمي آيد و معصوم نيست پس توقع نداشته باشيد فردي كه روبروي شماست اينطور باشد و جالبه معصوم بماند و بگويد من براي خودم پاك مي مانم نه براي تو!!!

پارتنر يا شريك زندگي در حال حاضر خود را با آنچه هست قبول كنيد چه بد و چه خوب اين قبولي را به وي بدهيد كه بتوانيد نسبت به هم بيشتر متعهد باشيد

اگر قراره گذشته معشوقه شما و يا خود شما را تعريف كند پس ترديد نكنيد كه شما بايد بيشتر با مارك يا ليبل بر خودتان يا ديگري سر كنيد تا با خود واقعي طرف مقابل در رابطه اي كه امروز داريد

اگر دائم ديديد به كرات طرف مقابل شما دارد سر كوفت ميزند و دارد در رابطه با گذشته شما قضاوت ميكند حرفي بزنيد كه من هميشه ميزنم و آن اين است " شكي نيست كه تومختاري به من اعتماد كني يا نكني اما انتقادي نميتوني دائم بكني و همش نق بزني اما در اينكه اعتماد كني يا نكني خودت ميدوني"

مسخره ترين كه اين بخش را بارها ديديم اينكه شخص بگويد نكن و چيزي نگو چون به من گفتند و كردند و من برايم تداعي

مي شود يا از اين چرنديات كه تنها حسن اين صحبتها اين است كه يك رابطه خوب را حتما خراب ميكنيد و در واقع رابطه روز و جاري شما را از بين ميبرد

براي رابطه خود و زمان حال خودتان بدون دخل و تصرف آدمهاي ديگر در گذشته استانداردهاي خويش را داشته باشيد به يكديگر متعهد باشيد،و برنامه هاي زندگي خويش را باهم داشته باشد

من قبول دارم هر دو طرف به نحوي ميتوانند رابطه امروز را خراب يا حتي توي رابطه امروز مشاركتي داشته باشند و حتي اطرافيان ولي ميشود بگوئيد و از خود سوال كنيد گذشته طرف مقابل چه نقشي ميتواند دائم با سر كوفت زدن به وي در اين رابطه نقشي داشته باشد؟

Thursday, January 06, 2011

خواب و خواب ديدن به تعريف علم

مسئله خواب دو تا جنبه دارد يكي چيزي كه بعنوان خود كار خواب است يا خوابيدن هست كه مانند هر پديده كه يك جنبه گردشي دارد و از يك جا شروع مي شود و مانند هر چيز اوجي ميگيرد و پايين مي آيد ما كلا توي ماركتينگ نيز قانوني داريم كه سيستمها با سكون و حركت ها كار ميكنند و اين قانون در رابطه با انسان به صورت خواب و استراحت جلوه گر است البته فراموش نكنيد ميزان خواب و استراحت بسته به اين است كه انسان چقدر احساس آرامش و امنيت ميكند



جالبه حيوانهايي كه ديگر حيوانات رو پاره ميكنند و ميخورند و قدرتمند هستند مانند شير پلنگ يوز پلنگ 15 و 16 ساعت مي خوابند اما موجوداتي كه دريده مي شوند و خورده مي شودند مانند آهو،گوزن و حيوانات بي دفاع و زرافه تنها دو ساعت مي خوابند و من فكر ميكنيم ميزان دفاع شخص از خودش و آرامش وي نقش مهمي در ميزان خواب وي دارد و انسان بين اين حيوانات دقيقا در وسط قرار ميگيره .


و اما ما وقتي ميخوابيم به اين معناست كه مغز انساني كه دائم داره كار ميكنه يك قسمت از آن كار خودش را كاهش ميدهد يعني نه تا مرز توقف ولي يك حركت بسيار كم و امواج مغزي و شميايي كمتر ميگيرد و بعضي نقاط هم فعالتر مي شوند.


و البته مسئله خواب ديدن رابايد بگم كه وقتي خواب از يك حد كه بگذره همه خواب ميبينيم يعني به طريقي مي توان گفت هيچ كس نيست كه خواب نبينه ولي از اونجايي كه خواب قرار هست بياد و بره بعد پنهان بشه پس اون كسي كه خواب سنگين دارد و از سلامت رواني مناسبي برخورداره يا حدا اقل حال خوبي داره صبح كه از خواب بيدار ميشه خوابها يادش نيست يعني فقط خواب رو ديديه اما به ياد نمي آورد


خواب ديدن براي يك انسان بزرگسال نود دقيقه نود دقيقه مي باشد و براي بچه ها 60 دقيقه به 60 دقيقه خواب ميبينند


ما وقتي مي خوابيم چندين عكس به صورت فلش ميزنه و شايد هم به صورت رويا خودش رو نشون بده كه با تخيل و تصور همراه هست كه كمي آگاه و نيمه آگاهي را نيز چاشني خويش دارد و ما بعد از 90 دقيقه اولين خواب خودمون رو كه حدود 5 يا 6 دقيقه است را ميبينيم خواب بعدي ما 90 دقيقه بعد مي آيد كه چيزي نزديك به 8 تا 10 دقيقه هست بعدي 12 دقيقه و 15 تا آخري 25 دقيقه طول ميكشد يعني كسي كه 8 ساعت بخوابد حدود 5 دفعه خواب ميبيند


و اين خوابها دنباله فعاليت مغزه كه ما در زمان بيداري هم داريم فقط با اين تفاوت كه از قسمتهاي كمي نا آگاه كه خاطرات گذشته در آنهاست كه بعلت اينكه ذهن درگير آنهاست و اون چيزهايي كه پرژكتور بزرگ گذشته كه درون مغز است بروي آنها نور افكنده ميشود و روي پرده ذهن ما نشان داده مي شوند و ما مانند نويسنده از اين چيزهايي كه در اختيارمون قرار ميگيره شروع ميكنيم به استفاده كردن و ما اونها رو به تركيبي در مي آوريم كه با زمينه ذهني ما سازگاري داره .


براي همين اگه دقت كنيد خواب هر كسي با خواب ديگري متفاوته امكان داره بعلت سابقه تاريخي كمي خوابها شبيه هم باشند اما آنچه تعبير خواب ميشوند اكثرا نادرست و بي پايه هستند به صورتيكه افرادي كه با اين تعبيرات نا آشنا هستند اون نوع خوابها رو هم نميبينند


مثلا اگر من خواب ببينيم دندانم افتاده نشانه آن است كه من عزيزي رو از دست ميدهم و وقتي من نگرانم و انتظار دارم يا به هر حال احتمال ميده كه كسي ميميره من مغزم اين پيام رو در موقع خواب به صورت افتادن دندان ميدهد خارج از اينكه اين اتفاق بيافته يا نيافته ولي در جامعه اي كه چنين تعبيري ندارند مردم چنين خوابي را نيز نميبينند علت آن است مانند يك لغت كه در زبان من و شما هست و در زبان ديگري نيست كه استفاده نميكنند نشان ميدهد كه خواب ديدن ميتواند تا چه حد فرهنگي باشد و شخصي


خواب ما جز زماني كه پريشان هستيم و در بقيه مواقع كه خواب پريشان ما مانند بچه اي كه مداد دستش دادي همه چيز را خط خطي ميكند تعبير و تقسير دارد اما نه تعبير تفسيري كه در كتابهاي تعبير خواب ديده مي شود و در كتب علمي اساس تعبير پنج عدد تئوري است كه از زمان فرويد تا الان گذاشته شده و تا امروز عمري حدود150 سال داره و دقيقا وقتي بيداريد همانطور كه ما فكر آينده ميكنيم و همانطور كه در مورد گذشته فكر ميكنيم در خواب هم همان روي ميدهد منتها فرقي كه دارد در بيداري ما يك كنترل و آگاهي داريم و در خواب ما نا اگاه و نسبت به آن بي توجه هستيم و ضمنا هم به صورت خودكار خودش خود به خود عمل ميكند دقيقا مانند پدر و مادري كه از خونه ميرند بيرون حالا بچه ها هر كار دلشون بخواد ميكنند و فكر ميكنند ميتوانند بكنند ميكنند و در بيداري اون قسمت اگاه كه كنترل و ارزيابي داره وقتي از كار مي افته و از صحنه خارج ميشه كار خودشو ميكنه اما بيشتر خاطراتي هستند كه حل نشدند و تمام نشدند و انرژي دارند و به حساب توي صف مي ايستند و به نوبت مي آيند براي همين خواب اول مربوط مي شود به حوادث آخير و خواب دوم اگر چيزي از حوادث اخير مونده باشه مياره و خواب سوم و چهارم به سي سال قبل شايد بگرده ولي باز مواد امروز رو داره يعني اگه نگراني دارم خوابي دارم كه مثلا در مدرسه هستم و مثلا دير رسيدم يا سوالات رو نمي فهمم يا خودكار و كاغذ ندارم و اين مهمه كه من گذشته خودمو چقدر دروني كردم و معني دار كردم حالا خوابهاي به اون شكل به من ظاهر ميشود مثلا افرادي كه كنترل را از دست دادن هي خواب ميبينند هر چه ترمز ميكنند ماشين نمي ايستد و هر چه فرمان را ميچرخانند نمي چرخه برخي هم شرايط مخالف ميلشان است دنده عقب ميره و معمولا هيچ اتفاق بدي و برخوردي اتفاق نمي افته مثلا تصادفي به اون شكل كه به جايي برخورد كند يا اون مرگ براي ما رخ نميدهد چون بدن ما توانايي پيامد بد رو و اون جايي كه تصادف كرده نداره . در صورتيكه در گذشته هاي قديم مردم خواب ميديدند اسبشون رم كرده و كنترل ندارند ولي ما به اون فكر نميكنيم مگر الان تصور كنيم خر داريم و اسب دوره كودكي و تجربه اسب سواري و شب خوابشو ببينيم


خواب دنباله فعاليت صبح است منتها شكل خودشو داره در صورتيكه از هر تعداد خوابي كه من آمارشو در هر شب دادم يكيش به واقعيت نميرسه و تعبير نداره مثلا در مورد آينده اگر ده هزارتاش باشه همونيه كه من در حالت بيداري دارم در مورد افراد اگر من استرس مرگ هميشه دارم در مورد ديگران خواب و مردن هر كسي رو ميبينيم و شايد هم درست در بياد ولي شكلش همونيه كه در بيداري دارم ولي با ادبيات و شكل خاص خودش


نگراني از خراب شدن رابطه و مريضي اطرافيان خوب مربوط به آينده هستند و خودشو نشون ميده ولي با شكل خودش ولي بيشتر احتمالات آينده رو نشون ميدهند دقيقاهمانند بيداري ما با همون احتمالات زندگي ميكنيم مثلا كسي مريضه يا معتاده ما احتمال مرگ براش ميدهيم خوب ميميره ديگه همان است كه دقيقا در بيداري فكرشو كرده بوديم ولي كمتر خواب ميبينيم يم آدم بي نهايت سالم فردا ميميره


البته نوشته هاي بالا تعريف علمي از خواب بود و خواب ديدين لطفا اين مسائل را پس با داستانهاي ديگر قاطي نكنيد

Tuesday, January 04, 2011

شغل به هر قيمتي

ديشب در رابطه با عالمي صحبت ميكرديم كه مدعي بود آدم ميتونه با مزاياي زن بودن و همسر بودن امتيازاتي را بخرد در هر جايي كه باشد ديديم موضوع جالبه گفتم براش بنويسم.



يك معزل و يك مشكل هميشه شايد در همه جا ي دنيا ديده ام و خوب وجود داره و خيلي جالبه اينكه اين مسئله مرتبط با كارو شغل است و مسخره كه شايد به چشم شماهم بياد گاهي حتي از طرف بعضي افراد تبليغ هم مي شود كه فلاني سختي كشيد بعدش يكي را پيدا كرد و در فلان شركت رفت و استخدام فلان جا شد البته يكبار با طرف بود بعدش حالا تا آخر عمر تامين شده. و هميشه حيرون و انگشت به دهان مي مانم چرا و چطور؟ البته بعنوان يك خانم شايد براي شما پيش آمده باشد كه مثلا آقايي با سن بالا و موقعيت خوب پيشنهادي كار يا پولي را با كار ميدهد كه بي نهايت اغوا كننده است شايد هم تنها يك فرصت تا آخر عمر تلقي شود اما خوب كاردرست چيست؟ اشتباه كجاست؟ فراموش نميكنم زمانيكه دانشجو بودم يك خانم 50 ساله در اوجي كه من واقعا برايم يك دلار يك دلار بود به من پيشنهاد دادكه تمام هزينه تحصيل من را پرداخت ميكند و حتي به من قول داد و جلوي خودم نيزصحبت كرد كه در دانشگاهي كه من دوست داشتم كار به من بدهند ولي در عوض اين كار به قول اونطرفي ها اسكورت وي باشم يعني همه جا كنار اين خانم باشم البته معني سكس نداشت ولي عملا در انتها داشت چندين و چند بار شرايط خودم رو مرور كردم چون در خارج از كشور نه كسي خبردار مي شد و نه دليلي داشت به كسي بگم و براي ديگران هم تعجبي نداشت كه يك پسر 30 ساله با يك زن 50 ساله همنشين باشد و خونه اش رفت و آمد كند تازه از اينها  گذشته من مرد بودم براي مرد كه مطابق اعتقاد و باور ما بد نيست براي زنه خيلي بد بود اما تمام مدت به حرفهايش گوش ميكردم چون ميدانستم خودم معصوم كه نبودم و كلا وقتي ميديدم اكثر مردهاي عرب و پاكستاني هندي و حتي ايراني با مردهاي زن نما زندگي خود را به مراتب بهتر از وضعيت من مي گذرانند و هيچ اتفاقي هم نمي افتد سكوتم سنگينتر ميشد ولي من تا آخر عمر جمله اي به آن خانم گفتم كه باعث افتخارم هست افرادي هستند كه اينجا نظر ميگذارند در اونجا با من بودند و شاهد جمله من بودند مي توانند راي به درستي مطلب بدهند چون هر روز ميبينم توي قسمت نظر خواهيها مي نويسند چون همون خانم براي همين همكلاسيهايم نقل قول كرد و جمله اي كه تا ميميرم برايم باعث سربلنديه هنوز هم وقتي فكر ميكنم خوشم مي آيد و اون اينكه من پول هيج جاي بدنمو تا به حال نخوردم و نميخورم و من آدمي نيستم كه بيام تنمو بفروشم كه پيراهن بخرم و يا پامو بفروشم كه كفش داشته باشم و جالبه خيلي افراد كه از اون واقعه خبردار مي شوند ميگويند اي خر هم يك حال بود هم پول، كي ميخواست بفهمه؟.جالبه!!ولي نظر من در اين موارد واقعا چه اونروز و امروز ؟


ما در زندگي و كار و درس و عشق قرار نيست مسائل را با هم قاطي كنيم هر چيزي جاي خودش را داره چون من ميتونم هدفها و آرزوهايي داشته باشم ولي هميشه هزينه اينها مطرح هست يعني براي هر چيزي هزينه اي است ولي از همه مهمتر بعضي مواقع موضوع انساني من نيز مطرح است كه يك هزينه اي داره كه نبايد اصلا به اون فكر كرد و نزديكش شد و حتي از اون گذشت.


براي مثال مانند اين ميماند من و شما از يك مهموني بيرون بيائيم و من بگم از ماشينم اصلا راضي نيستم پس بيا يك ماشين بدزديم و بريم ولي اصلا به ذهن ما نمي آيد كه ماشيني بدزدم چون از اتومبيلم راضي نيستم چرا؟چون كار من جواب


" نه "مشخص و قطعي داره


چه برسه به كارهايي كه هزينه فيزيكي و جنسي و جسمي داره اين موضوع و اينگونه كارهايي كه براي يك كار تن به يك كارهاي ديگر هم تن دادن موضوعي است كه ميتواند كاملا هر كسي را بهم بريزد و متاسفانه يك جمله خيلي دهشتناك هم وجود داره كه به كار هم گرفته مي شود كه آره "هدف وسيله را توجيه ميكند" يعني روزي كه هدفي دارم هر كاري بايد براي اون بكنم و هر كاري مجازه و موجه كه اصلا نخواهد بود و قابل توجيه نيست


روزي كه فردي بعلت سن و پول در سطحي كه نيست توقعي از كسي و خانمي داشته باشه واقعا يك آدم پررو و پر مدعي و طلبكاريست و يا مرحله اي از خودشيفتگي دارد و تصورشان به اين است كه من بهترينم و هر چيزي هم رو ميتونم داشته باشم و در ادبيات جهان هم نيز هم موجوده كه مثلا مردي هفتاد ساله وقتي عاشق دختري زيبا در شهر ديگر ميشه ميخواد بره جلو و حكايت عشق پيري دارد .ولي جز يك آدم ديوانه نيست كه فكر ميكنه من ملاك خلقتم و زيبايي رو و جواني رو ميتونم داشته باشم


نكته مهم اينه كه اگر كسي اينگونه هست اين آدمها خطرناك هم هست و اگر هم اين افراد شماحس ميكنيد قدرتمند هستند در حد همون محيط كاري هستند نه بيرون و جاي ديگر.


ما كلا در دنيا چيزي در ارتباطات به نام قدرت نداريم تنها چيزي كه داريم ضعف داريم پس همه اگر ضعف نداشته باشند ما آدم قدرتمند نداريم آدم قدرتمند دنيا اگر ما نگيم ضعيف نيستيم اونها هم قوي نيستند.


ولي وقتي من بعلت شرايط زندگيم و نيازم احساس ضعف ميكنم خوب اين احساس قدرت به آنها دست ميدهد كه ميتوانند هر پيشنهادي به من بدهند ولي روزي كه من از طرق قانوني و اخلاقي و درست نتونم به خواسته هايم برسم خوب با خودم ميام تن ميدهم به اين شرايط چون من قراره براي اين كار هزينه بدهم مي ايستم و قبول نميكنم چون در اكثر موارد اين كارها ميتونه خطرناك هم باشه چون اين نوع آدمها بعنوان كارفرما يا هر كسي خطري هستند چون دست به يك مانورهايي ميزنند از همه تا هيچ. يعني بعضي مواقع چنان حقير و كوچك و به پاي التماس ميرسند و گاهي توطئه ميكنند به همه چيز و هر جايي ميرسانند ولي در انتها و آخر داستان بعنوان يك دستمال كاغذي و كاغد مچاله با آدم برخورد ميكنند


براي من توي زندگيم يك چيز مهم بود اينكه به اينجا نرسم كه مانند دستمال كاغذي با من برخورد كنند دوم اينكه من زمانيكه جلوي اون خانم بودم براي خودم درسم هدف نبود بلكه براي من هزينه هاي رسيدن به درس بايد قابل توجيه مي بود و مخصوصا ما نميتونيم روي اصول اخلاقي و انساني پاي بگذاريم كه دكتر يا حقوق بگير شويم يا توي پر قو بخوابيم.


اطرافيان ما ديدند من هيچ زمان آرامشم را با وام و قسط نميفروشم كه سقفي بخرم و زير اون سقف هر شب بخاطر پول و وآرامش وخوابمو بفروشم


بسياري از مردم بدن را ميفروشند تا لباس بخرند و پا رو ميفروشند كه كفش داشته باشند كه چي من پامو بفروشم تنمو بفروشم كه باز بتونم با اون پول و لباس افراد ديگر رو جلب كنم كه بدنم رو به قيمت بالاتر بفروشم براي لباس بيشتر .


مردي در خارج از كشور من ديديم با دختر پولداري دوست بود براي نگهداري اون دختر شب و صبح پسره ميرفت با اين مرد و اون مرد ميخوابيد كه لباس بخره و خوش تيپ باشه تا بتونه اون دختر رو با شيك پوشي خويش نگه داره و من هميشه ميگفتم تو چه مرضي به اين دختر منتقل ميكني و مدعي هستي عاشقش هستي


چيزهايي هست كه ديگه خط قرمزه و نميشه از اونها گذشت من نميتونم يك بار با سرعت با جهت مخالف با سرعت توي خيابون شلوغ رانندگي كنم بگم دانشگاهم دير شده و اگه نرسم امروز زندگيم خراب ميشه نه هزينه پرداخت شده من قابل توجيه نيست و خطري درست نمي شود


ما بايد يك كاري بكنيم كه خودمون بپذيريم و بتونيم به خودمون توضيح دهيم تن دادن براي گرفتن نمره يا كار به هر چيزي موارد توضيح نادادني هست و در اينجا خطر آدمهايي كه ميخواهند پيش بروند نميدانند فرق بين پيروزي هست و بردن وموفقيت


من بارها شده گفتم من كار ميكردم و درس ميخوندم و براي من ماهي پنجاه دلار خيلي مهم بود يا همه زندگيم بود چون من داشتم موفقيتي به دست مي اوردم كه بر طبق سلامت فيزيكي و روحي خودم جلو ميرم و براي همين من معده خودمو سوراخ نميكنم كه موفق بشم و خودمو بر باد نميدم كه عزيز رئيس بشم چون ابلهانه است تازه عزيز رئيس هم شدن ميبينيد دردو رنج فراون خريدم ولي هيچي هم در عمل نشدم .


من قراره موفق بشم نه برنده اونهم با هزينه و قيمت مربوطه


مسئله كار و تحصيل هزينه هاي كم و خاص خودش رو داره براي همين همه قبول ميكردند من شب و صبح كار كنم و درس بخوانم ولي كسي قبول نداشت من براي درس خوندن روي مسائل اخلاقي و خودم پا بزارم و خودمو مچاله كنم تا روي خودم واستم كه قدم بلندتر بشه و به ديگران بگم ببينيد من قدم از شما بلندتره بريد ببينيد زير پاي من چيست خودم مچاله شده و زخمي

Monday, January 03, 2011

اضطراب شبانه

نوشته هاي ذيل رو تقديم ميكنم به عزيزترين موجود زندگيم به فردي كه براي من مانند نفس كشيدن هست مانند نفس منو به آزادي رسوند كه حتي انتخاب كنم نفس بكشم يا نكشم  بود و هست دوستت دارم

بارها و بارها در برابر افرادي مي نشينيم كه اين افراد وقتي از من سوال ميكنند ببينيد من يك اضطراب دارم و يك اضطرابي كه بيشتر براي خودمان درست ميكنم و واقعي هم شايد واقعا نباشند مثلا در رابطه با افراد وقتي در سفر و دور هستند ما مياييم بدترين داستانها رو شب موقع خواب ميسازم و همش به يك بحران د رابطه با ديگران فكر ميكنم و ناگهاني مضطرب مي شويم و حتي خواب ما همراه با خستگي است و حتي با خستگي هم بيدار ميشويم و خوابهاي بد هم ميبينيم ولي واقعا بايد چكار كرد؟

 

جواب كاملا ميتونه مشخص باشه چون مانند اين ميباشد كه يكي بياد بگه 20 يا سي ساله پاي منو شكستن يا سه و يا چهار تا ميخ توش كوبيدن و بنابراين من ميلنگم چكار كنم؟

شما بايد بدانيد و ميدانيد كه يك دنياي خيالي و واهي براي خود درست كرديد و معمولا با حالات و رفتار خودتون ديگران را هم رنج ميدهيد و شايد علت هم اين ميباشد كه هيچ زمان نخواستيم به صورت جدي باهش برخورد كنيم و چون شايد فكر ميكنيم و با رفع و فرار از مسئوليت تنها ميگوئيم" خوب اين من هستم "و انگار چيزي به نام من وجود دارد در صورتيكه "من" حاصل يك سري واكنشهاي دورو بر و فرهنگهاي ما مي باشد و اين بيماري اسمش براي شما اضطراب است

ولي جالبه بدانيد كه اضطراب با ترس چه فرقي داره؟

ترس خطري واقعي و حقيقي را ميگويند ترس مانند اينكه ما در يك تصادف قرار ميگيريم و كرديم و حال اون موقع واقعيت چون خارجي و واقعي است ترس ناميده ميشه اما وقتي من فكر كنم تصادف ميكنم و يا ديگري شايد تصادف بكنه نه واقعي است نه حقيقي بلكه دروني و ذهني است و اسمش اضطراب ميباشد

آنچه كه ترس است مفيد است و بدن براي آن آمادگي دارد و طي ميليونها سال سيستم گردش خون و قلب طوري تكامل پيدا كرده كه در هنگام ترس به كمك ما بيايد كه موقع ترس تمركز بده و ما رو آماده هر نوع واكنش فرار و حيات بكند و بدن كاملا مانوس و آمادگي برخورد با اين چيز مفيد را دارد و در انسان و حيوان نيز مشترك است به طوري كه انساني يك روز اگر نترسد ميميرد چون واقعي و خارجي است ولي روزي كه ما از اين واقعه خارجي و واقعي بياييم تخيل بسازيم يعني من از يك حادثه تصادف كه شنيدم و ديديم و برخورد داشتم بيايم اينو منتقل كنم به پسر و دخترم و افرادي كه من دوستشان دارم اين زمان من فردي هستم كه داستان ساختم چرايي كارمان را هم ميدانيم و با عرض تاسف شديد كه بشه بيماري و گرفتاريست و اين اضطراب باعث افسردگي ميشود دلايلش را اكثرا ميدانيم كه از كجا مي آيد و قراره در موردش يك كاري بكنيم نوعي كه من در بالا بهش اشاره كردم كه شب به سراغ ما بيهوده مي آيد و ما رو در مورد ديگران نگران ميكند بيهوده يكي از انواع بسيار بد اضطراب ميباشد

افرادي رو ديديم در اين مواقع سعي ميكنند درس بخوانند و حتي سرشون را به يك چيز ديگر و فعاليت ديگر بند كنند ولي آيا واقعا در رابطه با اين مسئله موثر است؟جوابي كه من پيدا كردم متاسفانه نه ميباشد

چون اين راه حل مانند اين ميباشد كه من بگويم من كاري كه ميكنم ناخود اگاه وقتي ظرف ميشكنم روزي در عوض روزي سه ساعت بيشتر كار ميكنم تا پول بيشتري براي خريد ظرف داشته باشم

ولي شما هرگز فكر كرديد من چرا بايد چنين فكرهايي داشته باشم ؟ببينيد وقتي ما فرضمون توي اين مسائل اينه كه اين فكرها در اختيار من نيست و اين فكرها دست من نيست و يك دفعه همينطوري توي فكرم مي آيد و اينها خودش توي سر و مغز من مي آيد

پس حالا روش شما اينه حالا كه من كاري براش نميتونم بكنم برم شبها درس بخونم كه از اين افكار خلاص شم و فكرم مشغول شه تا بخوابم همانند مثال شكستن ظروف چون از پسش بر نمي آيم يك جوري مسئله رو براي خودم حل ميكنم !خوب آخه شما مشكل خود را هيچ زمان حل نكرديد و فراموش نكنيد اگر درستش نكنيد به مرور زمان بدتر هم مي شود و اضطراب مي شود افسردگي

ريشه اين مسئله رو هم خودتان دنبال نگرديد اگر واقعا نميدانيد بايد يك نفر وارد به اين امر بدنبالش بگردد

ببينيد علت و مسئله به چه صورتي است دلايل و تعريف داره و ديگر راه حلهاي اين بيماري رواني وجود دارد و طريقه معالجه هم مشخص است

و چرا اين نوع يك نوع بد اضطراب هست؟ من ساعتها نشستم همه چيز رو زيرو رو كردم تا بيابم علت و ريشه ها رو شايد بتونم به يك انسان كمك كوچكي با نظر خودم شايد كمك كنم و ريشه آن و علت آن را پيدا كنم كه به آن به
"neurotic anxiety" صورت علمي ميگويند"
 يا اضطراب عصبي من تمام اين روزها و شبها بيدار ماندم تا بتوانم يك چيزي
 جمع كنم كه امروز بفهمم و علت اضطراب عصبي چيست مخصوصا براي افرادي كه در شب بيشتر به آن مبتلا هستند و ريشه آن در چند سال اول زندگي در كودكي مي باشد كه مفهوم مهر و محبت و خشم و تنفر در ما مخلوط شده و در ذهن ما گره خورده و ما در حاليكه همه چيزو ميتونيم دوست داشته باشيم آماده هم هستيم اونو دوست نداشته باشيم و يا ازش متنفر باشيم بطور مثال مادري كه به بچه هي ميگه بخور، عزيزم، بخور فدات شم، بخور دخترم بخور ميزنم تو سرت گوساله و داد ميزنيم بخور ديگه خسته شدم

و يا به فردي كه ميگيم اين كار و بكن وقتي ميبينيم نميكنه توي دل شروع ميكنيم به هر حرف زشت را به وي زدن يا حتي بلند و ميگيم تو مثلا كي هستي چه ارزشي داري مگه تو چه كاره اي باورت شده بدبخت فكر كردي چي هستي

و اين يك گرفتاري جدي انساني ميشه و نوع اضطراب از اين قبيل كه ريشه و آسيب آن فقط در كودكي ميباشد سبب مي شود

ببينيد ما وقتي در خانه كسي رو داريم بعنوان پدر و يا مادر كه براي ما در كودكي خداست سمبل همه چيز براي ماست وي در حاليكه بعنوان پدر همه كار براي من ميكنه و همه چيز فراهم ميكنه و شما حتي گواهي ميدهيد كه زحمات فراوان كشيده و ديدي رنج فراواني برده و شما هم شاهد آن بوديد و حس ميكرديد اين پدر در زندگي صبوري هم ميكرده ولي وقتي اين فرد با همه اين حسها وقتي عصباني ميشده شما ميديد تبديل مي شده به يك غول و يك ديو و شمايي كه وي را در ارتباط در شبهاي كه شما به وي نياز داشتيد و در جمع و همه جا وي را در دل ستايش ميكرديد در يم قسمت ديگر هم بعضي وقتها وي را نكوهش ميكرديد

و ميشد زماني كه وي را دوست داشتيد و زماني از وي بدتان مي آمد و از خشمش وحشت ميكرديد واين جمله كه بابات بياد بهش ميگم و وحشت از با پدر روبرو شدن بعلت حدس به خشمي كه كه ميدانيد دارد از جلوي چشم وي فرار ميكرديد كه باعث مي شود شما در رابطه با بچه و اطرافيان خود دچار يك اضطرابي باشيد كه از آن دوران كودكي مي آيد و اين مسئله سخت توي وجود فرد لانه ميكند يعني اين اضطراب ريشه آن در خشم و تنفر هست و بيشتر نيز در افرادي مي آيد كه حس تنفر از پدر و مادر بعلت كرده آنها بعنوان نيروي فشار و سركوب براي ما از كودكي گره خورده و گره داره

ببينيد مسئله اضطراب عصبي كلا در هشت سال اول زندگي ما ريشه اش اونجاست باز هم تاكيد ميكنم پدر و مادري كه محبت و دوستي رو در من بوجود مياره ولي من از خشمش ميترسم و اضطراب از خشم پدر در من ريشه داره در هر سني هستم

از سن هشت كه ميگذرم من نا خود آگاه متوجه مي شوم من موجودي نيازمند هستم و همش اين استرس با من هست از سن هشت سالگي به طور جدي كه اگر اين پدر و مادر بد ، روزي نباشند چه به سر من خواهد آمد؟ بنا براين بايد يك كاري بكنم و اون اينه كه تموم اون كينه و تنفري كه من نسبت به يكي از اين دو و ترسي كه دارم از آنها پنهان كنم و اين اضطرابي در من مياره كه اين كينه و تنفر يك دفعه بزنه بالا و خودشو نشون بده و به مرور زمان كه ما بزرگتر ميشم ما چند مكانيزم رو ياد ميگيرم كه من خودم ديديم افراد به طور خودكار انجام ميدهند يكي اينكه براي فرار از جنجال و دعوا از آدمها دور مي شوند و بعضي وقتها ازدواج براي فرار از خانه براي بعضي دخترها همين حكم رو داره يعني در اون محيطي كه مادر بعنوان مادر براي من بايد عشق باشه ولي حكم تنفر و عشق رو در من بوجود مياره كه من نميدونم چكار بكنم يا پدري كه من از خشمش مي ترسم ولي دوستش دارم چون خوبيهاي نيز داره ولي من از خشمش چون مي ترسم ولي بايد دوستش داشته باشم چون شاهد بوده ام و سختيهايش را ديده ايم و اين دو گانگي مغزي منو از پا در مياره .

و اين آسيب در من در مورد همسرم نيز مي ماند چطور؟بعنوان مثال من از خشم همسرم ميترسم چرا چون وي الگوي يك مرده و از خشم پدرم ميترسيدم و اگر پسر داشته باشم اين مسئله در مورد فرزندم به نوعي حالت پدر رو در من زنده ميكنه البته دخترم كمي امن تر ميباشد و در نتيجه ميدانيد چه مي شود ما در اين شرايط نيز دست به مانورهايي خواهيم زد

بچه هاي من كارهايي ميكنند كه من با پدرم ميكردم به اين صورت بچه هاي من نيز بعلت اين نگراني من و مانورهاي من درست است كه هيچ زمان از لحاظ فيزيكي از من دور نمي شوند اما از لحاظ رواني از من دور مي شوند همانطور كه من از لحاظ فيزيكي در خانه بودم ولي از لحاظ رواني بهيچوجه با مادر و پدرم نبودم و نسبت به حرفهاي من فرزندانم بي اعتنا هستند يعني من توي خونه اگر اضطراب عصبي داشتم وقتي مادرم و پدرم شروع ميكردند به موعظه عملا من ياد داشتم كر بشم يعني هم شروع مي شد من سيستم رو خاموش ميكردم و كر ميشدم و بچه هاي من نيز چنين ميكنند و مثلا اگر بپرسيم يا مي پرسيدند خوب چي ميگي ميبيني لال هم شدند و لال هم مي شديم و ما همانطور كه آسيب خورديم چون هيچ زمان نتونستيم آزادانه عمل كنيم بچه من نيز با اين اضطراب من آسيب خواهد خورد و مانند خود من كجا آزادانه عمل ميكردم و بچه هاي من كجا آزادانه عمل ميكنند در رابطه با دوستان،و دوست دخترم و همسرم و حتي بچه هايم اما نه پدر و مادرم و در نتيجه اون سم و زهري كه از كودكي در شيريني پيچيده شده بود همچنان من از اين نسل به اون نسل منتقل ميكنم

و اين بيماري اضطراب عصبي در جامعه هايي مانند ما كه بيشتر بايد تظاهر كنيم يا تعارف كنيم،واقعيتها رو حس نكنيم و در جامعه هاي كه پدر با خشم و ترس مي خواستند موقعيت را كنترل كنند باعث ميشه كه دنيا براي ما تيره و تار بشود و حتي نگران كننده

اين اضطراب و نگراني باعث ميشه كه من حتي بعضي وقتها از موفقيتهاي خودم هم خوشحال نباشم يعني همانطور كه از دست انها ناراحتم از دست خودم هم نگران و ناراحت باشم چون مادر و پدري كه در زندگي من بعد از چندين سال نيستند چون توي مغز من هستند اون كارهايي كه اونا الان به سر من نميارند من بعضي وقتها سر خودم ميارم يعني عدم رضايت از انچه كه بهش رسيدم به اين صورت اگر كاري بايد باشه كه نكنم همون شلاقهاي كه پدرم از لحاظ رواني به من ميزده خودم به خودم ميزنم چون ما اين پدر و مادر رو كه بيرون نمكنيم ميبريم توي مغزمون ميشونيم و به مقداري كه اونها قويتر و زورگوتر و نامردتر بودند توي مغز ما جاي بزرگتري دارند و به حريم و حقوق ما به راحتي تجاوز ميكنند و ما رو مستعد مي كنند كه هميشه در رابطه با هر چيزي چه كرده و نكرده عذاب وجدان داشته باشيم چرا كسي براي كرده اشتباه خودشو ميكشه چون توي ذهنش اينه اگر ديگران بدانند ميبرند منو ميكشند اون ديگران در مغز من هستند پس من خودم خودم رو ميكشم و من هميشه ميتونم نارضايتي داشته باشم اينكه وقتي به خودم نگاه ميكنم كه خوب نيستم چون پدر و مادر اين پيام رو توي مغز من نشونده اند

ولي بايد با اين همه اضطراب و شب اضطرابيها چه كرد من خيلي خوندم تا بتونم چيزي در جواب حل اين مسئله پيدا كنم و آن اينكه من وقتي سنم از سي گذشته و اين اضطراب را دارم حالا نبايد بيايم به مسئله از ديد آن چه در كودكي گذشت و من سه سال يا هشت ساله بودم نگاه كنم چون من تا الان داشتم در رابطه با بيماري اگاهي ميدادم ولي الان بايد من بعنوان يك زن و فرد عاقل و بالغ براي اينكه اون برداشتها و دريافتها و نتيجه هاي كودكي اصلا الان با واقعيتها نمي خونه

چون تمام اون تصميمها تصميم يك بچه هفت ساله بعد از آزار و اذيت مادرش يا داد و فرياد پدر بوده است كه بعلت رابطه مرگ و انسان بوده كه اون تصميم را گرفته

و از اونجايي كه تمام شخصيت ما در هشت سال اول كودكي شكل ميگيره ميشوم من و 80% چيزي كه دارم دارم مگر برم عوض بشم و شخصي بايد باشه منو ببره به كودكي يا كمك بگيرم يا شخصي كمك كنه اون باورها و نتيجه گيريهاي دوران كودكي عوض بشه يعني فرض بگيريد وقتي به اين فكر ميكنيد كه فلاني الان بدبخت شد يا مرد يا چي شد يا بچه هام رفت الن زنده بود يا مرد شخصي يا چيري بايد باشه كه اونجا منو نگه بداره كه خوب واقعيت چيه ؟و اون اينكه از هزار عدد فكر بد و نگران كننده من يكيش هم اتفاق نمي افتد و بايد با خودم بگم بر فرض محال كه اتفاق بيافتد من توانايي مهار و مقابله با اون را دارم و در خونه اخر در فرض اينكه توان مقابله ندارم من اونو مي پذيرم دقيقا كاري كه من در مدت بيماري مادرم انجام ميدادم و فكر ميكردم و اشكال من فرد وديگران مضطرب در اينه كه شما صد هزار بار ده هزار بار مي ائيد رنج چيزي را مي بريد كه اگر اتفاق بيافته نيز همين رنج و درد را دقيقا ميبريم بنابراين من بايد متوقفش كنم و بهش بگم برو گمشو وقت ندارم

و بايد اين كمك روبه تدريج به خودتون بكنيد بگيد من دليل نداره نگران باشم چرا باشم؟

فرض كنيد من فرزندم در شهري زندگي ميكنه با تمام احتمالات خطر ولي من قرار نيست نگران او باشم مگر دلايل مشخص و معين داشته باشم كه اتفاق افتاده وقتي من ميبينيم و خوندم از هر چهار صد بچه كه دير ميكنند خونه بيايند يكي تنها تصادف كرده پس جاي نگراني نيست كه من بگم دير كرد تصادف كرد مرد خوب اين كه با واقعيت نميخونه در صورتيكه سقف خونه خراب بشه در دراز مدت خيلي احتمالش بيشتره تا اينكه براي كس ديگه اتفاقي بيافته پس چرا ما هنوز راه ميريم و چرا زير سقف قرار ميگيريم؟چرا يك سپر آهني روي سرمون نمي گذاريم؟چرا نمي كنيد؟ باور كنيد احتمال خرابي سقف به مراتب از مرگ فرزند در حال سفر من بيشتره ولي ميدانيد چرا چنين نميكنيم؟ بذاريد بگم چون ما در دنيايي هستيم كه جهان را براي خودمون ميسازيم و براي همينه كه اضطرابي كه خر منو ميگيره و خر همه رو اضطراب نادانيه

دراضطراب ناداني اندازه موضوعها رو يا درصد اونها رو ما درست و نميدانيم كه درصد موضوعهااست كه خيلي اهميت داره.

مثلا چيزي كه احتمالش يك درصد هست ومثلا يك چيزي كه احتمالش يك در ميليون هستش را ما كه نميتوانيم بر حسب سليقه و ميل خويش اعداد رو عوض كنيم اونهم در شب توي رختخواب!!براي مثال مانند اينكه يكي به شما يك تومن بدهكاره بريد بگيد به من دويست و پنجاه هزارم رو بده چقدر مسخره و بچه گانه است ما با مغز خودمون اين كارو ميكنيم هر روز و بعضي شبها يا من برم تو مغازه نه تومن خريد كنم ده تومن بدم بعد بگم دويست و هفتاد هزار تومن بقيه رو بده بعدش بگه من يك تومن بايد بدم بگيد فرقش چيه؟يك تومن و صدوهفتاد هر دو پوله چه فرقي داره شما چنين حرفي ميتوانيد بزنيد؟ولي جالبه چطور وقتي ميرسيد به احتمال اينكه پسر و مادر من تصادف كرده يا كاري كرده كه شايد بميره براحتي يك رو ميكنيد صدو پنجاه؟تعجبه

علت مردم اينه كه با اين دنياي شلوغ و درهم اما جهان يك جهان واقعيت است و جهان جهاني درصد است براي همين شركت بيمه با در صد كار ميكنند و نونشون نيزتوي مرگ وتصادف و بيماريه ولي باز هم با درصد اين اتفاقات كار ميكنند

چون حساب ميكنند و ميدانند حتي مرگ و تصادف نظم دارند و بانك صد هزار نفر مشتري داره ولي پنج نفر صندوقدار داره چون بانك ميدونه چند درصد به بانك مراجعه ميكنند و نمياين بگن دويست نفر صندوقدارباشند چون شايد يك روز همه مشتريها ريختند توي بانك چه خاكي اون روز تو سرمون بكنيم

مسائل فردي جنبه اندازه دارند و مسائل جمعي جنبه درصد دارند و حتي جهان مرگ و تصادف و بيماري جهان اعداده و شركتهاي بيمه اعداد دارند با وجوديكه با مرگ و زلزله و بيماري كار ميكنند ولي پولشون رو دارند و در آمد هم دارند و ميدانند از چه سن چقدر پول بيمه عمر بگيرند

علت اينه كه من ميگم اين جهان رو جهان غير عددي نبينيد و رابطه است بين دو و سه هست حالا وقتي به پسر و خواهر من و پدر و مادر من ميرسه كه در امتحان قبول بشه تصادف كرده يا نكرده مريض شده يا نشده بايد بدانيم قواعدي داره همينطوري كه نميشه

ما هستيم كه براي خريد نگراني مي آيم و وقايع را صد برابر يا ده برابر ميكنيم تا براي اضطرابمان دليل داشته باشيم

هميشه من ميگويم فرزند من هر وقت بخواد ميتونه بياد خوه نه چون از من عاقلتر و مراقبتره و بايم با نگراني خودم اونها رو نگراني بكنم كه درصد خطا و تصادف آنها بيشتر بشه

وقتي مادري بچه رو ميبنده به باد تلفن وپشت سر هم زنگ ميزنه و اون هم جواب نميده و بعد از مدتي خشمگين و عصباني ميشه و تازه دوستاش هم مسخره اش ميكنند و زمانيكه همه توي مهموني هستند مجبوره راه بيافته و آنقدر عصباني و ناراحته خوب اون وقت هست كه هول ميكنه و تصادف ميكنه.

بنابراين ما حتي اين نگراني و اضطراب ما باعث ميشه احتمال تصادف وي رو دويست و سيصد برابر كنيم در حاليكه مسئله ما مسئله شخصي ماست و اونها نميدانند بعنوان فرزند ما چه كار بكنند

ببينيد وقتي شما مرگ را ديديد و حتي كسي را در مرز مرگ ديديد شايد بگيد مار گزيده هست كه از ريسمان سفيد و سياه ميترسه من مثلا ديديم مادرم به حال مرگ رفته پس حق دارم نگران باشم من قبول دارم مار گزيده از ريسمون سياه و سفيد ميترسه درسته اما مار گزيده عاقل از ريسمون سايه و سفيد نميترسه ما تمام موضوع عقلمون اين است كه بعد از اينكه يك بار اتفاق افتاد همچنان اون اتفاق را در همون احتمال اون بدانيم نه اينكه در قطعيت اون بدانيم ما قرار نيست از يك چيز به يك چيز ديگه بريم احتمال رو بايد در حد احتمال خودش چند در هزار خودش بزاريم پس قطعيت نبايد به اون بدهيم

ما در دنياي اعداد هستيم و اشكال كار اضطراب و نگراني اينه كه اين درصدها قوانين را به هم ميزنه ببينيد آمار ميگه پنجاه بچه در دنيا در مدرسه و بيرون ميميرند اما پنجاه هزار بچه در خانه ميميرند جالبه نه؟ يعني ميزاني هزار برابر اما شما كمتر كسي را پيدا ميكنيد كه نگران خونه هست تا مدرسه همه فكرشون توي مدرسه و فاصله خانه و مدرسه هستند كه علت ناداني اضطراب را بوجود مي آورد.

يعني بايد توي خونه بيشتر مواظب بچه ها بود تا بيرون كه نيستند

ما اگر بعنوان پدر و مادر اين قانون رو بزاريم كه در خونه كسي حق نداره دست روي كسي دراز كنه بي ترديد جلوي پنجاه هزار مرگ رو ميگيرم ولي ناداني نگراني رو ميبره بيرون خونه و نگراني بيرون خونه
مسئله پس اين است من بايد موضوعها رو آنچنان كه هست ببينيم و با درايت پيشگيري و جلوگيري كنم كه اتفاقي كه نبايد بيافته نيفته

و اين اضطرابه كه آتيش درون من درست ميكنه واسه همين ميشنويم مي گويند مثل سير و سركه دلم مي جوشه كه اتفاقي بيافته و هيچ زمان دليل خاصي هم نداره و به حساب هر چند يك بار يك سيخي دارم كه به خودم ميزنم كه موجب درد و ناراحتي من بشه بدون هيچگونه ضرورتي و حتي مواجه شدن با هيچگونه واقعيتي.

ولي كاملا قابل كنترل و درمان و مداواست

Saturday, January 01, 2011

مصيبت فرزند بودن

بارها ديديم كه ما در محيط خونه مادر و پدري داريم كه وي وقتي براي چند روز هم كه از يك سفر طولاني پهلوي آنها مياييم ميبينيم كه چند روز با اين خانواده خوب و خوش هستيم ولي بعد از چند روز گاهي اوقات شرايط توي اعصاب ما ميرود بي ترديد ما بعد از چند روز كلا پشيمان ميشويم و جالبه اين پدر و مادر در نبود ما هميشه نگران زندگي من رفتارهاي من پول من و غذاي من نيز هستند ولي واقعا اصل داستان چطوريه؟ و چه جوري ؟اما داستان كاملا مشخصه و آنكه معمولا وجود يك پدر و مادر مضطرب اين دنياي رو براي ما خلق مي كند جالبه بعضي وقتها مثلا با خودمان و شايد با خودتان هم احساس گناه هم بكنيد كه خوب فردا شايد اگه زياد نيامدم كه مادرم رو ببينيم پدرم را ببينيم روزي ميميرندوعذاب وجدان خواهم گرفت خوب واقعا مطالعات و كارشناسان در رابطه با اين پدر و مادرها چه نظري دارند اين پدر و مادر كه معمولا خيلي نگران هم هر لحظه بچه ها هستند و شما بي ترديد فكر ميكنيد كه چقدر به فرزندان خود وابسته هستند

اولا به بچه ها بايد گفت اصلا براي چنين مادر يا پدري حرص نخوريد و ناراحت و عصباني هم نبايد شد چون اگر من خونه شما اومدم و گفتم پام شكسته و نميتونم برم چايي بريزم و كاري بكنم شما نبايد از من عصباني بشويد چون مادر من موجود مضطرب و افسرده كه هر روز يك بازي در مياره اين اهميت نداره مهم اينه افرادي كه در اطراف وي هستند كه ميدانند وي مضطرب و افسرده است به گونه اي اولا بايد كوشش كنند خودشون در اولين قدم اذيت نشوند. در قدم بعد اگر بتوانند براي اين مادر و پدر كاري بكنند بعنوان فرزندي و مقام فرزندي خودشان، ولي قرار نيست ما احساس بدي داشته باشيم البته درسته كه افسرده افسرده كند دل انجمني را و صحيح است كه اثر ميزاره اما ما اگر به ديد يك بيمار بهش نگاه كنيد ديگر نبايد ناراحت شد كه وي مريضه دو مهم اينه كه شما چه واكنشي را نشان ميدهيد

فراموش هم نكنيد نماندن پهلوي يك چنين مادري اصلا روي خودخواهي و بدي بچه نيست ما قرار نيست بر اثر درد و رنج بيهوده ديگران درد و رنج بيهوده بكشيم اين خيلي مهمه بارها هم گفتم .شايد كمي بايد رعايتشون را كرد ولي اگر اونها قرار نباشه قدمي بردارند ما نبايد براشون قدمها برداريم ولي واقعيت اينه كه اينها تنها بازي اكثر مادرهاست كه بلد هستند درست مانند اينكه من يك بوكسور خوب هستم بلند شم و اينو برخ ديگران بكشم و اگر ميگوئيد ورزش ميگيم بوكس يا زبان و فوتبال و بستكتبال نه

اينو بايد قبول كرد كه اين يك بازيه. واقعا يك بازي زندگيه و يك مكانيزم دفاعي هست و يك نوع سياه بازي و حقه بازيه و اينقدر اين بازي عادي ميشه كه شما بايد بدانيد اگر زياد به مادر نزديك بشويد تازه بايد منتظر غم و غصه خواهر يا خطري كه برادر شايد تهديد بكند را هم از وي شنيد و پيام ايشان اين است به من توجه كنيد ،بزاريد من همش تصميم بگيرم، كاري به كار من نداشته باشيد ،مسئوليتي هم انجام ندادم مهم نيست، خوشحال و شاد منو نميبينيد مهم نيست. رشدي هم نميكنم اصلا مهم نيست .شما هم بايد در خدمت من باشيد و كسي هم حرفي نزنه ،كسي زور نگه، به حريم من اصلا كسي تجاوز نكنه، اينها و اين پيامهاي اين بازيهايست در زندگي آدمهاي ضعيف چه زن چه مرد و اينها از كودكي ياد ميگيرند كه ديگران را خفه كنند براي همينه در كنار اين مادر بودن هر زمان نقشي در جهت مثبت و يا حتي يك ورزش و فعاليت و حتي توي جمعي اگر بخواي بري اين فرصتها رو به شما نميده

اينگونه مادرها طبق مطالعات از اين طريق دوست دارند موجودي باشند بتوانند توجه را بگيرند و به ياد داشته باشيد بدين طريق مي خواهند از آسيب ديگران در امان باشند. يعني مادر كاري ميكنه كه از نظر خودش براي خودش فايده داره و در نتيجه باعث ميشه درد و رنج كمتري ببره چون اين بازي يك كاركرد و فايده داره .دقيقا اينطوره كه شما سالها ميري سر كار يا مغازه خودتو باز ميكني چون فايده و نون توش داره مادر نيز با جملاتي مانند من دلم براي بچه هايم تنگ شده من نگرانشون هستم كي ميايد و كجا هستيد در حقيقت داره خودشو از مسئوليتهاي متاسفانه انساني و حتي مادرانه خودش دور ميكنه و حالا ما بايد چكار كنيم؟

ما اگر ميتوانيم و تاثير داريم ميتوانيم وي را به يك دكتر تحويل بدهيم كه وي بقيه راه را كمكش كنه مانند آدم كه آدرس ميده ولي فراموش نكنيد در همين حد غصه بخوريد چون بقيه راه را نميتوانيد وي را كول كنيد به ان آدرس ببريد ولي اگر ما چنين مادري كنارش نميمونيم اصلا نشانه خودخواهي ما نيست چون ما قرار نيست اگر كسي رنج ميبره باستيم كه من هم رنج ببرم چون متاسفانه بعضي وقتها با موندن و بيشتر بليط اين افراد را خريدن فرد عادت ميكنه و كار رو خرابتر ميكنه چون پدر و مادر وقتي توقع و انتظارشون رو كم ميكنند هم خودشون راحتترند و هم اطرافيان و وقتي توقع و انتظارشون رو بالا ميبرند هم كار رو براي خودشون مشكل ميكنند هم براي ما بنابراين توازن رعايت آن خيلي مهمه. بعنوان يك مادر و يك انسان ميشه به وي توجه و نظري داشت و كوتاهي هم نكرد ولي نه اينكه خودمو فدا كنم چون نميشه كسي بگه مثلا من سردمه خوتو آتيش بزن من گرم بشم بعضي وقتها نظرات و گوش فرا دادن به مادر و افراد متصل به وي دقيقا آتش زدن خودمونه آخه بعضي وقتها ميبينيد علت سرماي طرف اينه كه لباس نپوشيده. خوب لباس بپوش چرا من خودمو آتيش بزنم من اگر بگم من سردمه لباش يا خودتو آتيش بزن ميتوانيد محكم بگيد به همه و اطرافيان نخير من اصلا اين كارو نميكنم تو برو لباستو بپوش چون تو لباستو اگر بپوشي سردت نخواهد بود و راه حل درست اينه ما كه نبايد بازيچه دست ديگران باشيم براي اين بايد حد و حدود را بايد دانست منو ببخشيد توي ايران اينه حتي من خودم ديشب جدا با اين مسئله مشكل پيدا كردم اينكه اگر كسي جلوي من دست به بازي يا سياه بازي و حقه بازي زد حالا اطرافيان بايد از من توقع داشته باشند و قراره تنها بر اساس ظاهر مسئله رفتاري داشته باشم كه ديگران صلاح ميدانند هر چند اين رفتار بد باشه مضر و غلط باشه و حتي دردآور و رنج آور باشه و حتي اجازه اين بازي به خود فرد ميبيني آسيب زده و شما هم حس خوبي نداريد نه عزيزان من خودم تحمل چنين سياه بازيهاي ندارم چون من مانند ديشب در اين موارد مانند يك مريض كه پهلوي دكتر ميره وقتي نظرمو سوال ميكنند من ميگم عزيز اين مشكل و بيماري شماست و اين كار رو نبايد بكني و بايد اين كار رو بكني ولي توقع كه حالا تو يك جور و يك كارهاي ديگه و شكل ديگه رو بگو و انجام بده من قرار نيست به درخواست وي توجه كنم و پاسخي بدم ابدا چون من قرار نيست و با كسي نميشينم كه بزارم كار بد حرف غلط بزنه ومنو طفل فرض كنه وديگران رو كودن فرض كنه ومن بعلت اينكه پدر و مادر و قوم و خويش هست و قراره باهشون زندگي كنم و دوست و حتي انسان هستند رنج بكشم من با كسي نميشينم و به دنيا نيومدم كه از رنج ديگران رنج بكشم بلكه من تصورم اينه ما به اين دنيا اومديم كه با توجه به اينكه انسان يك موجود نيازمند هست و براي نبودن اين نيازهاي خودش كه درد ميكشه كمك كنيم هم به خودمون و هم به ديگران كه درد نكشيم و نميريم ولي كسي كه حاضر نيست قدمي براي خودش برداره منم بر نميدارم .

ولي خوب من ميترسم كه اگه امروز كاري از دستم براي مادرم و مادر بزرگم انجام ندم فردا ميميرند و من برام پشيموني داشته باشه و متاسف بشم كه چرا واسش فلان كار را نكردم . بزاريد جواب اين جمله رو من براي اكثر افراد به اين صورت بدم كاملا به عرضم توجه كنيد

من بعنوان فرزند و نوه و پدر بايد هميشه بهترين كارم را بكنم و بعدا هم اگر ديديم اشتباه بوده اشتباه بوده ولي نبايد خودمو اذيت كنم فرض كنيد من مادرم از اين بازيها در بياره و بعد من بهش توجه نكنم بعدش در يك حادثه از بين بره خوب منكه قرار نيست حالا پشيمون بشم چرا در اون موقع كار غلطي كردم ما اگر كار درست و خوب و مناسب رو انجام ميدهيم اينكه آدمها يك روز بعدش خوب بشوند يا بد بشوند زنده باشند و مرده باشند به ما و من اصلا مرتبط نيست. اين واقعا شايد صد ها هزار بار در برخورد با ديگران ديديم گرفتاري عمده ما ايرانيان است انهم توي اين معادلات است كه واقعا اشتباه ميكنيم و آن هم اين است كه پس آينده چي؟

بارها به من گفتند چرا واسه فلان فرد توي زندگيت فلان كار را انجام ميدي بيست سال ديگه بزرگ ميشه و فلا ن حرفو به تو ميزنه من هم ميگم جواب من به وي بيست سال بعد بعنوان پدر برادر كاملا مشخصه و جواب من به اون فرد اينه كه بيست سال قبل كه من اون كار رو كردم درستش اون بود و من فكر ميكردم درستش اون بود برو دنبال كارت.

پس يعني به طور درست اينه كه واقعيت امروز رو با احتمال نا مرتبط آينده نبايد مخلوط كرد و بعد بگيم خوب حالا كار درست رو نميكنم اين واقعا جواب سوال كساني هست كه همش درگير مرگ ديگران هستند كه روزي بميرند و خودشان و ديگرام بخاطر مرگ مادرش و خواهرش شماتت و سرزنش كنند.

جمله اينكه تو كه ادعاي روانكاوي يا روانشناسي ميكني بايد اينطور ميگفتي و ميكردي بي ترديد كمي درست نيست من هميشه امروز كار درست و مناسب خودم رو ميكنم و در حدي كه ممكنه و علم ،عقل و مشورتم رو هم به كار مي گيرم كه واقعيت داشته باشه و عاقلانه باشه و تا حد ممكن كاري بكنم كه درسته و مطمئن باشيد از 10 تا 9 تاي آنها غلط نيست.

و اگر هم كارم غلطه و غلط بوده بعلت اين است واسه چيزهايي بود كه من نميدونستم يا بعدا اتفاق افتاد و جواب چون ما امروز نمي توانيم ولي ميكنيم چون شايد در آينده يك مطلب تازه اي مطرح بشه يا در آينده در برابر اين سوال قرار بگيرم كه بعدش پشيمون بشم واز حالا بيام كار رو غلط بكنم.

من توي زندگيم براي روزم هيچ ملاكي جز كار درست ندارم من بايد با توجه به مريضيم دواي كه خوبه و دكتر با توجه به علمش داده بايد بخورم من هيچ زمان نميام دوايي كه فكر ميكنم پنجاه سال آينده امكان داره بگويند مضر بود نخورم كه داستان ديگري است هر كار ديگر و فكر ديگر متاسفانه اسمش بازي مغز منه كه دلش ميخواد با دنيا ذهن و خيال و تصورات و توهمات زندگي كنند من فقط كار درست خودم رو در مورد اطرافيانم انجام ميدم بيشتر از اين هم نه درسته و نه اخلاقي و نه انساني و بعد هم معلوم شد فلان و بهمان من نميتونم مثلا دوستم رو نميخوام خونم دعوت كنم و نكنم وبعد وي در تصادف بميره نمي شه كه من بگم واي عذاب وجدان كه اگر من چنين و چنان ميكردم چنين مي شد چون ما كه مسئول مرگ و تصادف كسي نيستيم در حاليكه اگر وي خونه ما اون ساعت بود شايد وي نميمرد اما خوب من كه علت و سبب مرگ وي نيستم و هيچ گناه و وجدان دردي هم نبايد داشته باشم و فراموش نبايد كرد كه مسائل نبايد با هم مخلوط شوند چون استدالات از اين قبيل مسائل درست امروز با احتمالات آينده چنان بر هم ريختگي در ذهن ما ايجاد ميكنه كه كسي نميتونه هيچ راه حلي براي آن پيدا كند