Wednesday, March 31, 2010

حد مرزي

من  تمام نوشته هاي زير نه به شخصي مربوط مي باشد نه منظورم شخص خاصي است من يك معلم هستم و من اين حق رو به خودم مي دم اگرچيزي مي دانم براي خودم بنويسم و به صورت يك مقاله و يادداشت داشته باشم من برايم ابدا جنسيت خواننده مهم نيست و برايم نه مهم است افراد چه نظري دارند و چه فكر ميكنند

ما در زندگي بعضي وقتها بايد دقت كنيم كه در اطرافمان شخصيتهاي مي بينيم كه به اينهاي بوردر لاين
Borderline disorder personality 
ما چطور تشخيص دهيم و چگونه تعريف كنيم اين افراد چه شخصيتي هستند 
اين گروه افرادي هستند كه از يك طرف خودشان را اذيت مي كنند و از يك طرف ديگر ديگران را يا از يك طرف خودشان را از پا در مي آورند از يك طرف ديگر ديگران را ما بايد اگر چنين فردي در خانواده داريم به شدت و نوع آن دقت كنيم چون با شدت و ضعف همراه است.
با اين بيماري اكثرا دو قطبي بودن و افسردگي رو هم شامل مي شود يعني پشت سرش ميآيد اين بيماريهاي كه پشت سر اين مرض مي آيد اكثرا كار و شرايط رو بهم مي ريزد و واقعا نياز به يك معالجه دراز مدت داره و معمولا در معالجات گروهي بهتر جواب مي دهند ولي اگر شدت ان بسيار باشد بي ترديد بيماري نياز به دارو هم دارد
ولي دوره معالجه نمي تونه مشخص باشد چون ما در رابطه با يك زخم نمي توانيم نسخه زماني بپيچيم
شما خدا هم باشيد در رابطه با اين افراد دست و بال شما كاملا بسته است چون ما با كسي روبرو هستيم كه همش داره موج مي زنه ببينيد براي اين افراد يكباره يك شخصيت زيبا و خوب است بعد از مدتي ناگهان يك دنيا و شخصيت بي نهايت وحشتناك و غير قابل تامل برايش تبديل مي شود مثلا يك بار دنيا براش اينقدر زيباست كه تمام مرده ها هم بايد در اين زيبايي شريك شوند و يك بار هم بقدري وحشتناك است كه بهتره همه بميرند منظور من از اين مثال تفاوت وتضادهاست در  تعريفهاي فرد و ديدگاهش به شرايط و دنياست در زمانهاي مختلف
اين افراد يك روز خواسته شان ناگهان احتياجشان مي شود و بعد هر چيزي رو حق خودش مي كنه مثلا اگر من دوست دارم اين ماشين رو داشته باشم كه متعلق به خواهر منه بعد از مدتي اين ماشين مال منه و تجاوزي كه شخص به حقوق خودش و ديگران مي كنه آزار دهنده هست و ضمنا افسردگي و اضطراب همراهش هست بسيار به سرعت حالاتش عوض مي شه اين افراد تمايل دارند كه ديگران را شديد در دست بگيرند و داشته باشند و يك هنري هم كه امكان داره از خودش نشون بده خودكشي است و يا حتي مي تونه تهديد به خودكشي و اقدام به خودكشي باشه و بسيار توي اين شخصيتها شما خودكشي درون انها مي بينيد
ببينيد من سعي كردم پيدا كنم كه اين مسائل به مسائل مغزي مربوط نمي شه اما نشد، اما اختلالات شخصيتي و افسردگي و اضطراب را كاملا مي شود در انها ديد احساس ظلم و سو استفاده و حتي گناه رو شما در اين افراد
 مي توانيد ببينيد
اصلا چرا بهش مي گن بردر لاين چون شما نمي توانيد شخصيتش را پيدا كنيد مثل بخار توي هواست و در حد و مرز بيماري روانيست اين افراد دچار مشكلي مي شوند كه ارتباطشان با واقعيت اصلا از دست مي ره و دچارتوهم مي شوند فرد دچار افكار و استدلالات باطل است شما شايد به اين افراد مدتي خوب نباشيد بعد از 5 دقيقه مي بيند با شما كنار مي آيد هيچ روانكاو عاقلي معمولا با اين مريضها نمي تواند كار كند چون از عهده اونها بر نمي آيند
مسئله اينه كه اخر سر حتي خود روانكاو رو متهم به خيلي مسائل مي كنند مثلا بايد با اين فرد بعد از هر مدتي كه بوديد و حتي سعي كرديد كه با وي كنار بيايد بعد از 20 جلسه مي آيد و مي گه ببين تو منو ديونه تر كردي و بدتر هم شدم البته راست هم مي گويند من با چشم خودم با اين افراد چند جلسه اي صحبت كردم ابدا راه به جايي
نمي بريد سواد و حتي هر چيزي را هم به باد توهين و ناسزا مي گيرند جالبه هر توجه و حتي مهرباني رو اين افراد بعضي وقتها به اينكه به من نظر دارد تفسير مي كنند خود من اصلا و ابدا با كسي كه چنين بيماري داره مخصوصا از جنس مخالف با وي هم صحبت نمي شوم ولي شدت و ضعف داره زياد تند در هر فردي نيست كمي تاب مي زنند اما نه زياد اينها درس خون و حتي مي توانند خيلي هم كار كن باشند ربطي ندارد
چطور تشخيص چنين شخصيتي رو بدهيد يك بار اين افراد مثل ژله هستند كه شل و نرم هستند
يك دفعه مثل آب تو كاسه كمي تند تكون مي خورند
و متاسفانه بعضي وقتها مثل بخارند قشنگ دقت كنيد يعني هر زمان شما مي آيئد اين افراد را پيدا كنيد مي بينيد يك كس ديگر شده و اون آدم قبلي نيست هر زمان و لحظه يك جوره دقيقا مثلا شما يك بار با يك فردي هستيد بسيار مهربون و ناز نازي يك بار ديگه با همون ذهنيت كه جلو مي رويد مي بينيد فردي است پرخا شگر و بي منطق است اين مسئله مانند اضطراب وافسردگي معمولا نيست كه ارثي باشد اين مربوط با اختلالات شخصيتي در افرادي مي باشد كه معمولا مربوط به 8 سال اول زندگي است البته اين اشتباه است كه ما در اين مورد فكر كنيم تنها مسئله ارث از طريق خانواده ملاك است نه بعضي وقتها حالات و رفتار پدر مادر اين شخصيت را خرابتر
 مي كند
ما توي خانواده حالا ارث وسواس و نگراني رو به ارث مي بريم و حالا فكر كنيم با افرادي باشيم اين مشكل را دارند و از دستشان هم در مي رود چه مي شود خوب من چوبي خشك هستم كه مي شكنم
خوب حالا پدر و مادر در كودكي مرا بخاطر درس تنبيه هم بكنند فشار روم بيارند و تهديد بكنند من ديگر مشخصه بر سر من چي مي آيد
ما ازدواج مي كنيم اينقدر نحيف و شكننده هستيم كه تصور كنيد پاي من استخونش يك تار موست و يك نفر هم لگد هم بزند
اين افراد توي بچگي از دردهايي مي نالند كه شما خندتان مي گيرد مثلا مي گه من ابروم درد مي كنه موژه هايم درد مي كنه
مثلا مي گه آب بده بعد مي گه چرا خنديدي ؟ يك دفعه ليوان رو پرت مي كنه.يا مي گن اون شيرني رو بده شمايكي كه شكسته است بهش مي دهيد مي گه چرا شكسته يا نصفه مي دي بهم؟ مي گي اين شكسته بود مي گه من از اونا مي خوام
يعني با كسي روبرو هستيد كه هم از كودكي لجبازي مي كند تا بهش چيزي كه مي خواهد نمي دهيد سرش رو به ديوار مي زند خودشو مي زنه اينها همه علائم و زمينه هاي خشم و اضطراب هست
ما علم به نشانه هاي بيماري توسط پدر و مادر  نداريم و هر چيزي كه غير عادي از حتي يك بچه مي بينيم اصلا عادي نيست دنيا قانون داره و قاعده داره

ما بايد دقت كنيم كه افراد را تنها و تنها بر اساس واقعيت بايد با افراد زندگي كنيم ما اگر جلويمان درخت است بايد قبول كنيم درخته در رابطه با موضوعها و افراد هم نمي شود هر طور كه مي خواهيم فكر كنيم درست نيست و تا زمانيكه ديگر افراد بعنوان يك انسان در مورد يك فردبه يك نتيجه نميرسند ما با واقعيت طرف بر خورد نداريم يعني اگر 100 نفر اومدند و گفتند اينجا درخته و من هم مسئله را درخت مي ديديم پس مشكلي نيست ولي اگر من تنها در مورد يك انسان به اين نتيجه برسم كه فلان ايراد را دارد من بايد قبول كنم حالم خوب نيست و بده پس ملاك ما فقط چك كردن واقعيته من هزار رو يك بار گفتم من واقعيت را چك مي كنم و به نتيجه مي رسم من افراد را با افكار و احساساتشون كاري ندارم  بارها شايد توي يك مهموني بودم فردي به من گفتند يك ساعت قبل مي خواسته زنشو خفه كنه خوب وقتي آروم نشسته من هم قرار نيست بدانم در ذهن افراد چي مي گذرد  براي همين شما نمي توانيد يك نفر را دادگاه ببريد بگيد اين فرد فكر بد كرده مي خواسته منو خفه كنه و من از ايشون شكايت دارم بلكه شما بايد در عمل و رفتار ثابت كنيد وي مي خواسته شما را بكشد پس آنچه در مورد دوست دختر و پسر ما ملاك ماست رفتاره ما بايد حتي به تفكر ديگران هم كاري نداشته باشيم آخر ما نبايد توي دنياز ذهنمون هر جور كه دلمان مي خواهد فكر كنيم و حالا كرديم چه فرقي مي كند
تمام داستان بدبين بودن خوش بين بودن از همين جاست ما مي آيئم چراغ آسمون خورشيد رو مي خواهيم خاموش كنيم بگيم تاريكه به درو ديوار هم بخورم و بعد تعجب كنيم ديگران چرا مشكل ندارند بايد به جنگ واقعيت بريم ما از باطن افراد تنها و تنها بر اساس حكم خودمان نمي توانيم بگيم غيب مي دانيم
مادام كه طرف يك اصول و آداب را رعايت كرد ما مشكلي نداريم اما روزي هم كه امد حرفي را زد كه اصلا پايه ندارد من بر اساس آن حرف مي توانم تصميم بگيرم كه بايد برخوردم چه باشه البته نه اينكه من تنها بر اساس برداشتهاي فكري خود حكم اعدام بدهم من قرار نيست ببينيم در ذهنش طرف دارد در مورد من چه فكر مي كند بزار فكر كنه من اصلا كي هستم كه اون به من فكر كنه و هر چي مي خواد ببنده اصلا حالا فكر كنه و ببنده اون گيره به من چه ما هيچ دسترسي به ذهن و فكر ديگران نداريم
من قبول دارم در دنياي زندگي ميكنيم كه خوب بده، شخصي شايد كسي رو بكشه اما خوب من تا كسي بهم مي گه سلام بگم نه منظورش از اين سلام آرزوي مرگ منه؟بعدش هم به خودش و ديگران اصرار كنم تو منظورت اينه
اگر كردم ديونه ام ،مثل اين مي مونه من به فردي بگم من از سرعت راه رفتنت فهميدم مي خواي منو زير بگيري بعد پليس هم بياريم ببينيم آقا اصلا ماشين نداره بعد معلومه من گيرم ما نمي توانيم با ذهن خودم به جنگ مردم برم واقعيت چيزيست كه محسوسه و مي شه ديد و لمس كرد و بايد دست از اين بازي برداريم و ما بايد مانند پليس رفتار كنيم كه منتظره كسي خطايي انجام بده تا بگيرش و جرم يك عمل است نه تصورو تخيل.
اگر ما جلوي اين گونه رفتارها را نگيريم اضطراب بعدش تبديل مي شه به بدبيني و متاسفانه مي رسونه ما رو به وسواس و بعدش خشم را به همرام مياره منتها اينها قابل حله مانند يك آدم كه لباس كثيف داره و مي تونه در بياره تميز بپوشه

چيزي كه من خيلي جالب توي مملكت خودم ديديم كه با ديگر كشورها فرق داشت اين بود كه افراد زنها و مرده نه روشنفكر هستند نه تحصيلكرده و نه هنرمند و نه سالم بلكه دو پديده و وسيله جنسي هستند كه ولشون كنيد مي افتند روي هم يا اگر مدتي با آنها بودي تنها چنين فكري كردي، اين مشكلي كه من ديديم توي ذهن زنان عزيز ما بعضي وقتها نشسته
و ديگري كه مردها دردسر همشون درست مي كنند كه البته من نمي توانم مخالف اين يكي كاملا باشم يعني اگر نزديك شد و درگير شدي كلي مسئله داره تازه اوني هم كه باهش به سرانجام برسي بعدش چي مي شه داستان ديگريست تازه شايد هم بگوئيد 60% ازدواجها به طلاق مي كشه خوب مردها هم حيوانند پس ما كلا با آتيش بازي ميكنيم ما تو سرمون اين تراشه را مي زاريم مثلا مرد اول يك فرديه كه يك تفنگ هميشه داره و ما بايد مواظب باشيم كه علائم شليك رو كه ببينيم ما بكشيمش يا شليك كنيم. ما اما در خارج از اين مملكت وقتي با من صحبت
 مي كردند با يك انسان صحبت مي كردند هيچ زمان انگي به من نچسبوندند
من صد افسوس مي خورم چرا توي اين مملكت با كسي حتي مهربوني كني فكر مي كنند تو مانند آدمي هستي كه حالا پاتو گذاشتي توي مغازه و اگر ولت كنند تمام كالاهاي مغازه را
 مي خواهي بخري يعني من اينقدر احمق به نظر
 مي آيم يا ديگران اشتباه فكر ميكنند من نيازي ندارم وارد يك مغازه بشم همه چيشو بخرم من يك نگاه ميكنم اگر دلم خواست مي خرم اگر فروشنده نفروشه كه من نمي توتن بخرم به زور
چرا ما توي اين مملكت دختران و پسرهايي هستند كه با ليبل زدن داستان مي سازند براي هم بارها شده البته توي اس ام اس بيشتر اين مسئله با دوستانم شده پيغامي دادم بعدش دعوا شده كه منظور تو اين بوده و  جالب اينجاست همش در ذهن است و غير واقع بينانه يعني فرد براي خودش يك دنياي خيالي درست كرده و ماجراي اين ذهن اين است كه حكايت زن و مرد حكايت مار و خفه كردن ماست كدوم مار، كدوم خفه كردن ،و تازه بايد مواظب باشيم كه تازه طرف شايد فرصت نكرده ما رو گير بياره خفه كنه و نفس را از ما بگيره بعدش هم تهديد كنيم مي شه رفت كسي رو گير اورد كه بهتر از تو باشه خوب بهتر است چنين فردي كه بدنبال چنين تفكريه كه در كنار توي نوعي اين حرف را مي زند بهتره بره اون كه معلومه نيومده منو پيدا كنه و ما همو اصلا پيدا نكرديم كه بخواهيم از مقايسه ها و افراد ديگر چگونه بودند صحبت كنيم خوب اگر هم كسي رو ما مي خواهيم كه در دسترس باشه و ما هر چه به او بستيم قبول كنه خوب بهتره بره و نباشه
ما بايد بعضي وقتها يك تجديد نظري در رابطه با مرد زن و رابطه داشته باشيم اينكه من تو را اينگونه ديديم پس تو اين هستي عزيز گرفتاريه جالب اينجاست همش مي گويم شما را هزار بار شكر كه دادستان نشديد و الا تمام افراد و نيمي بيشتر شهر را دار مي زديد
ما بايد بعضي وقتها قبول كنيم بابا جان هر كي اس داد من بيرون خونه هستم دليل اين نيست كه من مي خوام بيام خونتون دزدي يا هر كي رد شد مي خواهد خونتونو بخره؟
اگر اينطور باشه ما نگاهمان به زن به مرد به خطر به ازدواج و رابطه اصلا واقع بينانه نيست ما نمي تونيم تا چيزي در دليل واضع و روشن نداشته باشيم گردن كسي را بخاطر تصور خودمان قطع كنيم
ما وقتي فرد مسئله اي را ما حس مي كنيم و فكر ميكنيم و حتي حدس مي زنيم باهش صحبت مي كنيم اگر طرف نفي كرد و گفت نكردم و منظورم اين نيست بايد تا ابد رهايش كرد و ديگر به اين فكر و مشابه ان تا تائيد طرف مقابلمان را نگرفتيم كه من چه برداشتي دارم نباشيم رابطه با يك نفر كه درونش هستي مانند رانندگي هستش ما بايد هم مواظب باشيم و هم طرف چپ و راست را نگاه كنيم نمي شه كه هر كي سوي بالا زد بپريم بالا بكيم هدفت اين بود ديد منو كور كني شما همتون كثافتيد و قصر مردم آزاري داريد اين جور رانندگي و كلا رابطه چيزي نيست كه مردم از قبل برنامه اش رو ريخته باشند مهم توي اين رابطه اينه كه ما نظرمون آسوده باشه و ديدگاه ما در مورد خودمان و ديگري با واقعيت مطابقت داشته باشد و مسئولانه است و اصول اخلاقي هم هست
تازه گيزم بعضي وقتها ما بگيم شما درست فكر كرديد هر جور دوست داريد در مورد ديگران فكر كنيد خوب چي مي شه كسي چيزي گفته من مي تونم براش اهميت قائل بشم يا نشوم مگر اينكه من يك شخصيت نگران باشم كه بخوام ولو اين مسئله فكريم در مورد افراد واقعي باشه نبايد بهم بريزم
ببينيد من روزي كه كه توي ذهنم تصور اينو داشته باشم كه خوب نيستم و ديگران به من شك دارند كه من خوبم يا نه و بگي من خواستني و دوست داشتني هستم،و من شايد ديگران عيب و ايراد دارند البته اين صفاتي هست كه شامل يك فرد خجالتي مي شه و صفاتي هست كه اصلا صحيح نيست كه نه به خودمون بديم نه ديگران ما صفاتي داريم كه در حد خودمون خوبه ما هيچ زمان نمي تونيم بگيم سن خوب چه سني هست 4 ساله يا 24 ساله ما اصلا سن خوب نداريم در اي چهار چوب هم در مورد خودمان خوب و بد نداريم اين تويي اين منم تمام شد رفت
تو 7 هستي من 34 هستم من نمي توم به كسي بگم تو مدركت پايين تر از منه من نمي تونم با تو را برم چون مردم توقع دارند من با كسي راه برم كه كم كم فوق ليسانس خودشو از يك دانشگاه معتبر گرفته باشه و تازه به زبان انگليسي هم كاملا مسلط باشه من روزي كه چنين فكر كنم گرفتارم من و تو در حد خودمون يك صفاتي داريم قابل پرستش و يك خصوصياتي كه من و شما رو كنار هم گذاشته تمام
پس اگر من 7 هستم بايد برم كلاس اول دبستان و تويي كه 34 هستي بايد بري دنبال كار در نتيجه كسي كه منو دوست داره من 7 هستم و تو اوني. پس  با این سن شاید يك عروسك مي خواهند شايد به دردش بخوري يا نه  خوب شايد خوب نيستي يك كارمند مي خواهد من شايد  با سن34 خوب باشم يا نباشم فكر ازدواج دارم شايد به درد بخوريم يا نخوريم دوست مي خواهم به درد دوستي مي خوره يا نه اينها همه سوالاتي هست كه کاملا بازه مهم و مهم اينه كه من خودم بپذيرم خودمو آنگونه كه هستم همين.
اگر با چيزي يا كسي در برابر مردم من روزي خجالت بكشم نتیجه آسيب بين 14 تا 36 ماهگي و در دبستان بين 6 تا 12 سالگي که مهر قطعيت به فرد و اعصابش خورده و يك عقايد ثابت دارم كه غير واقعي است نسبت به افراد و نظر ديگران نسبت به من و اطرافيانم من اگر فردي كه با من در تماس نزديك واقعا نباشه و اين مشكل رو داشته باشه و من بتوانم هپنوتيزمش كنم دقيقا اين آسيب رو مي تونم براي شما با دليل و مدرك هم نشون بدهم و هم صداشو ضبط كنم براي خودش بزارم  چرا من هيچ زمان از شكل و قيافه پدرم از مادرم و از گذشته ام و افرادي كه با من راه مي روند توي عمرم خجالت نكشيدم؟چرا؟
من نه خودمو آزار مي دهم و نه ديگران رو ,و  مي دونم اين مسائل فايده هم نداره به نظر من راه مبارزه با اين مشكلات خوندن كمي كتابه كه ما با واقعيتها آشنا بشيم تا بتوانيد مثل من بقول خودتان سخنوري كنيد ولو به آن نه عمل كنيد ولی بزاريد 
لا اقل چيزي زيبا براي ادعا كردن داشته باشيم تا هر گفته ديگر
با یك روانشناس بگيم كمكم كن تا من بدانم خودم خوبم و ديگران هم خوبند بلكه هر كس سر جاي خودش واقعا خوبه آرش توي سمينار خوبه قبول كنيم يعني جاي خودش اما شما مي توانيد خوب باشيد من حق ندارم كسي را بي سواد كتاب نخون و نديده بدانم بلكه براي من چيزي خوبه و براي شما اصلا خوب نيست
عزيزان كليد ماشين من به ماشين من مي خوره و كليد ماشين تو به ماشين خودت نه اين عيبه كه كليد تو آنطوريه نه كليد من مشكل داره و اين ايراد نه تو كليده نه تو ماشينه نه توي من
ما بايدكتاب در زمينه اضطراب و حرمت نفس بخوانيم براي من هيچي بد نيست من توي زندگيم دوستي دارم كه شاهده من حرف و روي قول ايستادن رو از يك زن روسپي ياد گرفتم كه سرش رفت ولي حرفش نرفت دنيا تفاوت بود بين من و وي.
ما قرار هم نيست چون يك نفر در حق من بدي كرد تمام اون افراد بد باشند قرار نيست اگر يك ژاپني به من بد كرده من از همه ژاپنيهاي متنفر باشم من قرار نيست اگر يك اتومبيل تصادف كرد ديگر سوار  اتومبيل نشم و اينو تعميم بدم به ديگران آخر بايد ببينيم اين علماي كه به من بد كرده اند همانهايي نبودند من با تصوراتي كه مو لاي درزش امروز نمي ره من گره توي فكرم خورده بودم؟حتما خورده بودم من قرار نيست حتي اگر بشنوم رستوراني غذاش بد بوده تا ابد پس رستوران نرم؟يعني توي 40 ميليون دختر من بايد بگم همش بدند؟
ما نبايد حكم بديم  که همه همان هستند كه من مي شناسم و فكر ميكنم اين مشكل منو مي تونه از پا دربياره كه اسمش مي شه افسردگي و مقصر خودم هستم من نمي تونم قانون بسازم. شما مي گوئيد مردها  عادلانه برخورد نمي كنند قبول دارم اما من هر چيزي كه ازش متنفر و ناراحت باشم دقيقا آسيب به خودم مي زنم و اين دردو به خودم مي زنم من اگر از افرادي كه به من در گذشته به هر علت بد كردند وقتي ديگه نيستند اين خشم و مقايسه چيزي است كه منو مي خوره نه كس ديگر رو من زندگي نكردم اومدم بيرون ديگه من نبايد اگر هواي اطاقم خفه هست بيام بيرون همش از هواي داخل اتاق و مقايسه اون با اطاقم صحبت كنم
اين بيماريه كه من بهانه اي براي خشمگين بودن مي گردم اين طلبكار بودنه ضمنا ما كه ديگر با ان افراد برخوردي نداريم پس مشكل چيه شايد  بهانه است به ملا گفتند ملا طنابتو بده گفت روش ارزن خشك كردم گفتند كه روي طناب كي ارزن خشك ميكنه گفت اگر بهانه باشه چرا.
اگرديروز دل درد بوديم من رنجيديم نبايد با خودم كاري بكنم كه دعوا و حس دل درد ديروزو با خودم داشته باشم 

Monday, March 29, 2010

اگر من عاشقم پس تو چه هستي؟.

امشب در رابطه با عشق مي نويسم سعي كردم چندين جمع بندي از چند مطالعه براي انكه و آنان با توجه به آنچه كه فكر مي كنم و شنيدم و جمع بندي كه دارم بنويسم ببينيم چه كردم و امروز كجا هستم من مي گم عاشقم ايا هستم و يا نيستم من چه مي دانم و چه كردم چه نمره اي بايد به خودم بدهيم شما ببينيد چه نمره اي به خودتان ميدهيد

عشق برايم هميشه يك يكتاپرستي است يك يگانه پرستي يعني هيچ زمان امكان ندارد شما در رابطه با شخص ديگري فكر كنيد كه اي اين شخص و دختره هم امروز با من آشنا شد  بد نبود يا به من تمايل داشت يا غيره  و نشانه درست و صحيح آن همين است براي من هيچ زمان  در هيچ مرحله از زندگي خودم اين رو سوگند
 مي خورم وقتي كسي را دوست دارم افراد ديگر كه بعنوان يك زن هستند از لحاظ تيپ و ظاهر براي من مرده اند اصلا حس و رغبت به هيچ دختر و زني ندارم چون من يك فرد واحد را دوست دارم شما تنها و تنها روزي به اينجا مي رسيد كه 100% از يك سلامت رواني و پختگي  بر خوردار باشيد كه روزي معشوقه شما به اين اعتقاد رسيد كه شما بهچ وجه به وي خيانت نميكنيد و خودتان ولو وي قبول نداشت كه نمي كنيد اما عملا نكرديد بدانيد كه از يك سلامتي رواني بر خوردار هستيد

متاسفانه بعضي وقتها منو ببخشيد ما ميبينيم كه با افرادي هستيم كه بيمار وار مانند يك مريض عاشقند خواهش مي كنم مسئله عشق با بيماري عشقي  و اعتياد عشقي فرق مي كنه ما شايد بعضي وقتها بعلت اينكه توي محدوديتهاي شديد از طرف پدر و مادر در زندگي هستيم اگر ببينيم حتي طرف مقابل ما برادرش را دوست دارد آن را يك خيانت تعبير مي كنيم اين عشق نيست قبلا توي يك پستم به اين مسئله اشاره كردم به اينگونه افراد كه اينگونه بيماري را دارند مي دانيد چرا اين گونه افراد اينطور هستند چون هم از سنين كم هر فردي كه آنها را دوست داشته به نحوي اذيتشان كرده و عشق را با آزار و كتك و نق از پدر و مادر فداكار ديدند و حالا اين مشكل را دارند مثلا جالبه عموي من منو دوست داشت چون بچه تپلي بودم منو گاز مي گرفت البته اينها از مادر و يك پدر بيمار كه بچه ها را كتك مي زنند بي ترديد بوجود مي آيند يعني وقتي كساني كه ما را با عشق در محيط خونه شكنجه مي كنند ما بي ترديد دچار عشقي مي شويم انحصار طلب ،ما از كودكي ياد گرفتيم كه اگر كسي، كسي را دوست دارد بايد اذيتش كنيم چون مادرم دوستم داشت ولي منو مي زد پدرم منو كتك مي زد و من قبول دارم كه مادرم عاشق من بوده پس من تا سن 5 سالگي اينطور عشق را ياد گرفتم و بايدحالا شخصي راكه دوست دارم اذيتش كنم چرا نه؟اين تعليمات منه كه شكل گرفته من بسيار راحت مشكلات فرد را يا شما هم مي توانيد بفهميد اينها  همه اگاهي رفتار هست كه بايد ما  داشته باشيم ما توي ايران بي نهايت به شما قول مي دهم حدود 90% كساني كه ما مي بينيم بعلت گرفتاري فرهنگي اين مشكل را دارند نيايد بارها بگوئيد دم خونه ما ضعف مي رفت پس عاشق بود يا خودش را دار مي زد خودتان را فريب ندهيد نگوئيد به پايش افتاد به من اينها را نگوئيد من سكوت مي كنم وقتي اينها را مي گوئيد اما يك نگاهي كه مي كنم اين سوال را دنبال ميكنم چقدر فكر مي كنيد اين كار درسته؟
عزيزان من فراموش نكنيد كه باز مي گويم عشق تنها براي يك فرد و انسان كاملا آزاد بوجود مي آيد من به شما مي گويم عاشقم يعني مي تونم اينقدر خودم را كامل و بقدري در باطن خودم خودم را آزاد بدانم كه تمام مراحلي كه قبلا گفتم  طي كنم از تمام مرا حل براي من به معناي يك تفكر پايه بر عقل و ادراك من سعي مي كنم زندگي كنم.
براي من آنچه بعضي وقتها مي گذرد كافي بود اگر من خودم را بر پايه انچه احساسم بود مي بايست با شخصي كه بهش علاقه دارم بعلت مثلا  بحثهاي بي مرتبطي كه هر چند وقت يكبار امكان دارد نازل شود شايد بايد انچنان كه با همگان برخورد مي كنم برخورد كنم اما اين توان را دارم كه همانند هر چيزي كه در زندگيم ياد گرفتم با تمرين و راه و روش درست ياد بگيرم و تلاش كنم همانطور كه زبان را ياد گرفتم چگونه مي توانم عشق را در وجودم داشته باشم و با يك شكل صحيح خودش آن را ارائه بدهم براين اصلا مهم نيست قدر مي دانند يا نمي دانند من به كار درست خودم ادامه مي دهم اما من كار خودم را سالها قبل همانند آئين نامه رانندگي ياد گرفتم ولو ماشين مناسب را نديديم اما من همچنان روشهاي درست خودم را دنبال مي كنم ولو ماشين من مرا مورد كم لطفيهاي خود قرار دهد

عزيزان ما بايد  بدانيم كه شما زماني عاشق هستيد كه واقعا به خودتان اعتقاد داشته باشيد بدون اين شرايط شما هيچ زمان مفهوم عشق را با عقل و شعور خود درك نمي كنيم  ما در امنيت و آسايش و خود شناسي اگر به آمادگي رسيدي مي تواني بگويي كه حالا يك چيزي داري كه به فرد ديگر هديه كني بهيچ وجه براي ان شرط و علتي وجود ندارد اما بدانيد باز تاكيد مي كنم اين فرد به يك كمال و درجه اي از شعور بايد رسيده باشد كه اينقدر خودش را آرام و امن تصور كند كه چنين كاري ميكند و اين كارها در اوج صداقت انجام مي شود و اين مسئله اصلا دليل هم نمي شه طرف اگر برادر خودشو يا خواهرشو دوست داشت ديگر منو دوست نداره بلكه تو اگر فردي ديگري را دوست داشتي  مادرتو دوست داشتي نشون مي دهي كه ياد گرفتي دوست داشتن رو يعني ما بايد دقت كنيم گفتار و فهم عشقي رو ياد بگيريم بايد ما اگر هم ياد نگرفتيم همانطور كه براي ياد گرفتن يك زبان ساختمان بندي جملات را ياد گرفتيم و بايد اكنون ياد بگيرم اگر واقعا عشق را مفهومش را ياد نداريم بايد ان را ياد بگيريم آخر منو ببخشيد من وقتي با 99 درصد از دوستانم صحبت مي كنم مي بينيم كه اينها عاشق نيستند بلكه خلها و چلهايي هستند كه كه بيمارگونه يكي را دوست دارند اما قبلا هم گفتم بارها تاريخ را خواندم و حتي درست نگاه كردم به صحبتهاي ديگران ابدا توي طول تاريخ ما عاشق واقعي نداشتيم ما هنوز ياد نداريم عشق يعني چي؟شما در يك اعتقاد شخصي  خود وقتي به مرحله اي رسيدي كه بدون شرط تنها دهنده باشي و نه گيرنده تومي تواني بگي من كسي را دوست دارم .
 وقتي به انجا رسيدي كه از هر چيزي را بي پروا هديه به طرف مقابل بدهي و هراس نداشته باشي آنزمان
 مي شود گفت دوست داري چون همش حس مي كني هر چقدر از لحاظ شخصيتي مايه مي زاري بلافاصله به همان نسب جايگزيني درست را خواهي داشت پس مرا چه باك كه تهي يا خالي شوم؟ من ديديم افرادي كه فكر مي كردند آنچه را با معشوق خود از خود در ميان بگذارند ضعيفتر مي شوند من تا بحال از اين قسمت هراس نداشتم حتي اگر ديديم به من انچه در رابطه با زندگيم گفتم به نحوي يادآوري كردند كه تو در گذشته و چنان و چنين حسي داشتي نسبت به فلان فرد از خانوادت داشتي ؟ بارها در خانه اخر براي محكوم كردن من شنيدم عزيزان من تا استاد نشوي و آنچه را ياد گرفتي و مي داني بيان نكني  شما نمي تواني ادعاي يادگيري داشته باشي شما زماني كه ياد گرفتي و آموزش مي دهي حس ميكني چقدر داري ياد مي گيري من تمام و بيشترين يادگيريهاي زبانم را وقتي درس دادم ياد مي گيرفتم . حتي باور بفرمائيد هنوز وقتي افرادي كه تشويق به خواندن زبان مي كنم مي آيند به من درس مي دهند و ياد مي گيريم ما از آموزش به فرد ديگر است كه خودمان ياد
مي گيريم پس لطفا اس ام اس نزنيد و نگيد تو در گذشته چه بودي و چه كردي و چه حسي به ديگران داشتم و نتيجه بگيريد من بدم جز اين است از كسي جز خود من اين زندگي را مانند اشتباهات و احساساتم نشنيديد ؟ من اشتباهاتم را بيان كردم تا ياد بگيريم اما احساس تهي بودن نكردم و نمي كنم وقتي بيمار هستي فقط فكر مي كنيد دنياي ما همش پنهان كاري و فرد دروغگو است پس تو ميدوني  توي برخورد چطور عاشقي مي شويد ؟چون فكر ميكني من بعنوان يك پسر دزدم و شياد و لمپن!!! بعلت بيماري و گرفتاري شخصيتي با خودت پس تو با اين تفكر اين نوع عشق را داري كه به خودت هر روز با برخورد با كسي كه توي زندگيت هست مي گويي قبل از اينكه تو منو از پا در بياري من تو رو از پا در مي آورم
آنهايي كه فحش و توهين مي كنند به هم آنهم در رابطه عشقي  خود در روزهاي آخر همين گروه هستند من تو را ميزنم قبل از اينكه تو با نبودنت مرا له كني و من بدانم چقدر بدبختم من به تو فرصت نمي دهم كه پشت سر بشيني بگي فاتحه هيكل فلاني را خواندم بزاريد  مردم بگم  كه من تا امروز از وي چه مي دانم كه شما نمي دانيد!!.
اما خوب ما باز مي بينيم كساني هم هستند كه براي عشق خود همش گريه و زجر و ناراحتتند اينها  ديگر كه هستند بزاريد بگم اين گروه عشاق هم اصلا زندگي رو از كودكي محلي براي تحمل سختي و شكنجه مي بينند و با خود مي گويند من زجر مي كشم و شكنجه مي شم تا فردي را كه دوست دارم لذت ببره و بفهمه من عاشق واقعي هستم، البته ما ناراحتي در عشق رو داريم شك نكنيد واقعا داريم من خودم بعضي وقتها ميگم دلم تنگخ جوري كه دارم زايمان ميكنم  اما اصلا دليل نمي شود هر چقدر تو سري خورتري پس تو بهتري هر چقدر تو بيشتر توهين كني برو گمشو و من بمانم، دستت را ببوسم پس من عاشقترينم من اين خصلت را توي هنديها بارها ديدم چون توي مذهب و دين آنها رياضت نشانه برتري و عشق بوده براي من اين نوع عشق اصلا تعجب نداشت ما بايد فداكاري كنيم اما نه به شكل مريض گونه آن .ولي ببينيد چيزي كه مرا زجر مي دهد يك نوع افرادي هستند كه در رابطه عشقي خود بارها ديديد شرطي  و رقابتي عمل مي كنند يعني تو رفتي سفر ؟ پس من هم مي رم .
چند روز سفر رفتي منو بردي ؟ اه رفتي پارتي؟باشه من پس فردا مي رم پارتي!!.چرا؟ چون ما توي خانواده اي بزرگ مي شويم كه پدر و مادرم چون من خوبم امروز منو پارك مي برند و من چون امروز درسم رو خوندم به من محبت مي كنند اما نه چون مرا دوست دارند . خوب دنياي من كجاست؟ در ذهن من چي مي گذرد وقتي بگم اگر با موبايلت ببينيم با دختري صحبت كردي چون زشتي كارت را نشان بدهم من مشابه آن را مي كنم؟نزديكان من شنيدند من هميشه مي گويم اگر به من خيانت كنيد من مي رم ولي اصلا خيانت نمي كنم نگاه به دختري هم نمي كنم لا اقل تا سه ما تا 3 سال اين كار رو نمي كنم. چرا؟ توي ذهن اين افراد دنيا مكاني براي نمايش و معاملات هست خوبي در برابر خوبي. خيانت در برابر خيانت .بعد فكر مي كنند من هم مثل انها بيمارم كه چنين روشي را تحسين يا از ان بترسم؟يامن بشينيم مثلا ببينيم تو براي من چه مي كني كه من دوست ندارم؟ همان را بكنم تا تو متنبه شوي؟اگر تو اين كار را كردي من هم اين كارو ميكنم .قول مي دهيد بسيار ديديد افرادي كه از كودكي در محيط خانواده عشق براي انها به صورت يك روش تجاري تعريف شده ديدد طرف مي گه با دوستم ريخت رو هم من رفتم با دوستش خوابيدم بعد حتما منتظرند با خودم بگم واي چه ضربه اي پسره خورد اما من مي گم واي چه استفراغي كردي همه شخصيتت ريخت بيرون حالا من مي تونم بگم  نهارچي خوردي.!!
من خونه مادر تو نمي ايم اگر خونه مادرم نيايي .من پارتي تو نمي آيم اگر تو نياي.تو چون سفر رفتي به هر عنوان و پيشنهاد سفر من انجام نشده چون تو رفتي سفر من ميرم سفر .
جامعه ما بر اساس تجارت و متقابل نشان دادن رفتاره
 اما قربون اون همه ادعاي فهيمت بشم اين داستانش با داستان دوست داشتن كلا فرق داره و نمي خونه اسم اين چيست ؟ مثلا مانند اينكه بگم من بچه اي داشته باشم كه كه فردا عصاي دستم بشه و تنها نباشم آيا كلامي از دوست داشتن توي اين جمله هست؟يا چيزي است جز خودخواهي و خود پسندي؟ اما مطئن باشيد حرفي از دوست داشتن نيست و نه هدفي توش.
وقتي مي گم من تو رو خوشگلم دوست دارم چون من با تصميم  درست و كاملا قاطع هستم كه تو رو دوست داشته باشم من كاري انجام مي دهم كه هيچ توقع و هيچ انتظار و چشمي به جبران كارم نمي تونم داشته باشم.

 چون من تو رو دوست دارم ،زماني كه هر چيز ديگر اولويت كار من در زمان ورود به شهر و كشورم مورد نيت من قرار گرفت پس من تو رو دوست ندارم. من ياد ندارم دوست داشتن چيست به من نگوئيد من عاشق بودم نه شما مفهوم دوست داشتن رو به خدا نمي دونيد اگر مي دانستيد من امشب و امروز اين نوشته هاي را نمي نوشتم چون نديديم كه مي دانيد و اگاه هستيد همش اميدم اين است روزي ببينيم كه ياد گرفتيد ناراحت هم نشويد من بارها بهم گفتند نمي داني و نمي فهمي من قبول كردم چون مي دانم كم فهمم و نا دان بارها براي نوشتن و كساني كه مرا شناختند روزي نبود فحشي برايم ارسال نشه زماني كه قسمت نظر خواهي ها باز بود ديديد اما من اگر بخاطر فردي توي زندگيم كه برام عزيزترينه اگر نبود نمي بستمش مي گذاشتم مردم بگويند و بنويسند.
عشق را همانند معامله با من صحبت نكنيد نگيد رفتي مثلا خارج پس منم مي رم اونجا... چون شما نمي بينيد من بخاطر دوست داشتنم كجا كه نرفتم ؟ شما نمي دانيد من دوست داشتن درست  رو سعي مي كنم تمرين كنم چون شخصيت خودم رو مي سنجم نه تو را
 پختگي خودمو مي سنجم نه تو را من تنها به تو همه چيزم را هديه ميكنم چون دارم رشد مي كنم من دارم اون قسمت از مغزم كه هميشه بي حس و بيكار گذاشته بودم تمرينش مي دهم كه كار كنه و اصلا حس نميكنم تهي و خالي دارم مي شوم چون من مي دانم كسي كه كسي را دوست داره توي اولويت مي زارش
نخوانيد و نگيد پس چرا با مني؟ و چرا منو تحمل ميكني؟ من كه بدم !!
نه عزيزم من يك حسن دارم و اينكه مدتي كه خارج از كشور بودم به خودم ياد دادم و الان دارم در عملا تمرين ميكنم مانند راننده اي كه مي دونه آئين نامه چيست اما ماشين نداشت اما الان داره پس مي نشيند و رانندگي ميكنه قبول داريم دستش مي لرزه و دورهايش شايد درست و نرم نيست اما داره تمرين ميكنه كه بفهمه كه تو متفاوت از مني و لي من با همين بديهات و سهل انگاريهايت تو رو دوست دارم چون به من اين فرصت رو
 مي دي كه من زيبايي و تنوع تازه رو به انچه مي دانستم و مي خوندم
تو و من بايد توي آزادي عاشق هم باشيم رو تمرين كنم و اين فرصت منو سپاسگزاراز تو ميكنه كه به من نشون دادي من آزادم كه مي زارم بعضي وقتها از من بد بگي و حتي سرزنشم كني و هيچ زمان نه منتظر بودم از من خوب بگي و ستايشم كني شايد گفتم تو قدر منو نميداني آن هم از شناخت از خودم بوده از كنار بعضي چيزهاي هوس انگيزي بوده كه شايد در روز از كنارش گذشتم و وقتي مي ديديم نه برايم زن معني دارد و نه هيچ چيز ديگر از اينكه تو هستي و وجود داري خوشحال بودم من قبول دارم كه اساس آزادي در دوست داشتنه مي داني من چون دوست دارم تو را در قيد و بند هيچگاه نذاشتم و نمي زارم
 اگر هم هر سوال كليشه اي منو به حسادت و كنترل كردن خودت تفسير كردي منو ببخش اما اشتباه كردي فراموش نكن اين آزادي تو با من است كه به تو شادي ميدهد وقتي تماس نمي گيري وقتي مي رسي به من خبري نميدي من نمي گم و مانند تمام احمقها فكر نميكنم با كسي هم دم هستم كه  حتما سرش بنده
حتما مردي دور رو برشه حتما به كس ديگر سر و سيري دارد
 من به دوستانم اگر ميپرسند چرا جواب نداد و تماس نمي گيريه مي گم حتما زمان خوش و خوبي داره و اگر حتي مثلا رسيد به من خبر نداد بي ترديد گرفتار كار مهم و يا كاري هست كه درگيرش كرده دارم  و دارد از ان خلاص مي شه كه به آغئش من برگرده
من ياد مي گيرم كه تحمل اين دوريها هم برام يك حس جالب و با حاليه چون اون اينقدر فهميده هست و مي داند كه بايد اگر مثلا به شهر رسيد يا به خونه رسيد به من خبر بده كه رسيدم اگر اين كارو نكرد بي ترديد اينقدر از شرايط ديگر خوشحاله كه فرصت نكرده و نتونسه
تمام اينها توئ ذهنم  براي من تقويت اون بخش از شخصيتي عشقي منه كه ديگران شايد فكر ميكنند اينقدر نحيف شده كه مرده پس من از آن احمقها نيستم و يا تمرين ميكنم  نگم فردي باشم كه بگم چرا دو هفته پيش مثلا 3 تا اس ام اس ميدادي و حالا تنها يكي در روز يا چرا با من در عرض يك هفته دو بار تماس و دوبار هم دعوا كردي؟چه خبر بوده؟
پس من به جاي هر اينكه خودم را گناهكار بدانم پس فكر ميكنم به جاي هر چيز بايد ولو اينكه تو كاري ميكني من
نمي پسندم  اما چون يگانه هستي و من در مقابل تو مردي هستم كه مسئوليت وجود تو متوجه منه به اين تنها فكر كنم  پس تو اگر نيازي داري  من بايد مرتفع كنم ولو اگر از من دوري ولو از من سراغي نگرفتي كه همش چون تو شادي و خوشي مرا بس است .
ولي ميداني من مشتاقم كه تو دائم در نزديكي من باشي
من زماني در برابر تو فهمي از مسئوليت دارم كه تو را آنچنان كه هستي نگاه دارم و داشته باشم نه بعلت مسئوليت زياد انقدر بهت بچسبم كه خفه ات كنم يا انقدر شل باشم كه وقتي به من تكيه كردي بزمين بخوري تو ميداني من پشتت هستم پس من مسئولم در برابر تو. اما نه در رابطه با تو مالكيت دارم و در آنچه تو هستي نه كنترلت مي كنم كه الان كجا هستي ؟
 دختري رو يادم مي امد در جلسه اي من در كلاسي داشتم درس مي دادم مي ديدم با موبايلش ور ميرود بهش گفتم لطف كن موبايلتو خاموش كن يا از كلاس من بيرون برو ديديم باز موبايلش بازه و من گوشهايم تيزه وقتي بر گشته بودم روي وايت برد چيزي مي نوشتم ديديم داره به موبايل ميگه تو رو خدا!!!!
برگشتم گفتم برو بيرون و درس كه تمام شد ديديم پهلوي من اومده و با گريه كه من ببخشمش جواب ندادم گفتم من يك بار و تنها دوبار يك حرفي رو مي زنم و ديديم كه زد زير گريه كه دوست پسرم و كسي كه من دوستش دارم به من گفته سر كلاس كه فلاني و فلاني هستند چون تو ازشون تعريف ميكني بايد گوشيت باز باشه من تمام حرفهاشونو بشنوم ببينيم چي بين شماهاست و ايشون توي كلاسش چه مي گذره؟ . گفتم : تعريفش از اين كار چيه؟ گفت دوستم داره و احساس مسئوليت پذيري؟ اون دوست داره منو كنترل كنه و ديگران در تماس با من بايد آدم سالمي باشند . گفتم پدرش يا مادرش كدوم يكي بي نهايت سخت گير بوده و وي را مي زده گفت مادرش اصلا ديونه هست و غيره...
من اگر از تو روزي كوچكترين توقع رو داشتم  آنروز است كه من تو را دوست ندارم من با كسي كه دوست دارم گفتم بحث و جدل هم ميكنم اما اون سهمش اينه و حتي بيشتر از من حق داره كه بحث كنه .
ما اطمينان و امنيت  به طرفم دارم  روزي در جايي نشسته بودم من از فردي سوال كردم كه تو چند درصد اطمينان ميدهي طرف من اگر من برم خارج از كشور به من خيانت كند چون من پهلوي او نيستم و چند درصد خيانت نمي كنه گفت: 40% وفادار مي مونه و 60% پس بعد از 4 ماه خيانت ميكنه كس ديگري اونجا بود به من وقتي تنها شديم گفت تو چطوري كسي رو دوست داري كه تنها 40%  ضريب وفاداريش از ديد ديگران نيست باز تو دوستش داري گفتم چون 100% من اطمينان دارم و اگر هم وي به من خيانت كرد من اينقدر قوي و محكم هستم كه با آن در درون خودم روبرو بشوم من مي گم قبول دارم به هر دختري اطمينان كنم و كردم شايد صدها بار بدي ديديم و تاوان دادم اما 100% باز با اطمينان به شخص خودم و كسي كه دوست دارم زندگي ميكنم من محتاط نيستم روزي كسي گفت تو چرا فلان نكته چند روزه زندگي رو مي گي گفتم چون به خودم اطمينان دارم و به طرفم اطمينان ميكنم اگر به شما نمي گويم به شما مربوط نيست اما به فرد مربوطش مي گويم من نمي توانم شب و روز در فكر اين باشم كه از اطمينان من سو استفاده مي شود شما  به كسي اعتماد نكرديد كمتر آسيب ديدي اما من به شخصش كردم ولي در غم نبودن اينكه فردي نيست به وي اطمينان كندم نيز نماندم پس شما به وي نمره 40% بدهيد من 100% مي دهم من هميشه گفتم بگذاريد من يك جنتلمن گول خور باشم اما  نه يك شياد و لمپن گول زن و خيانت كن. بزار من هميشه همين بمانم اما من اوني نباشم كه ترديد به طرفم دارم .
من كسي كه دوست دارم بهش اطمينان دارم از بحث و جدال نمي هراسم روزي مي ترسم كه من نتوانم درست بحث كنم من با تو شخصي كه دوست دارم ا حساس امنيت مي كنم امنيت به فرد در درون  روح منه نه در اطراف من . اماهمه چيز توي اين دنيا ممكنه پس در انتخابم هم نگران نيستم بگذاريد به من خيانت شود من بد نيستم و اينكه من حس امنيت مي كنم بعدها هر چه شد گناه از من نيست من خوبم و دارم من هر كي بياد و بره من امكان زندگي دارم و بعدش زندگي ميكنم .

اما دلسور بودن  در عشق باعث شده از من يك انسان نرم و مهربان بسازه بعضي وقتها شده با خودم مي گويم اگر فلان حرفي كه به من كس ديگري بزند نمي دانم خودشان چه حالي دارند به قيافه جدي من نگاه كند من توي عشقم نگهداري از فردي كه دارم به عهده مي گيرم و با وي مهربونم همانند انچه بايد يك مادر و پدر با فرزندش باشد اما مي دانم من مستقل و نيازي ندارم براي كسي حركتي به نفع منافعي بكنم من نياز ندارم در مورد ديگران حتي در گذشته و سفر آنها بدانم چون ديدم از من سوال مي كنند و يا مي شود كه در رابطه قبلي در اين مورد چه مي كردي من مي دانم مي خواهند بدانند كه يا مرا آزار دهند يا خودشان را من نه مي دانم و نه مي خواهم بدانم

واي من حس ميكنم همش دارم مي نويسم و دارد كم كم كتاب مينويسم بزاريد تمامش كنم من اينگونه هست كه مي گويم عاشقم وعاشق نشدم شايد كمي سخت باشد چون شخصيت جدي و خشك من كمي دچار ناراحتي است اما من برايم مهمه كه آيا هنوز از عشقي كه به من ياد داده نشد و خودم آموزش ديديم و آئين نامه آن را ديديم و خوندم مي توانم باز وارد اين بازي جالب بشم و بدانم هنوز پاهايم و فكر و مغزم اينقدر توانمند هست كه دوست داشته باشه به من اصلا نگوئيد ئ نپرسيد وي براي من چه كرد اما ببينيد من چه ميكنم من خودمو رشد مي دهم واگر توانستم طرف خودم را اما من همچنان كار درستي كه كسي از من دوست ندارد انجام مي دهم

آرشت 

Saturday, March 27, 2010

مجردم

بعضي وقتها عده اي ولو نزديكترين كسان آدم مسائلي مطرح مي كنند كه خوب اصلا مهم نيست اما شايد براي شما حتي در مورد من بد بد هم بارها پيش آمده اصلا براي من اين گونه صحبتها زياد مطرح نيست چون من اگر ايرادي دارم نقصي دارم خودم بهتر از هر كسي مي دانم و از آن تا حدودي آگاه هستم
شخصي نامه اي بلند بالا نوشته كه خوب نظر من در مورد فردي كه 36 سالشه و هنوز چند سالي هست مجرده و با هيچ كسي در تماس نيست چيه چنين آدمي فلان و بهمان و اين روزها دخترها تنها براي مال و منال و پول آدم را مي خواهند و حساب بانكي چك مي كنند
من حس مي كنم و البته در چند مورد عزيزي مي خواسته مثل ديگران به من حالي كنه من بعنوان نگارنده اگر راست مي گم و شناخت دارم چرا تا به حال با كسي نبودم و ازدواج نكردم ؟

اولا تمام اين صحبتها نشون مي دهد كه ما هنوز توي مملكتي زندگي مي كنيم كه افراد چقدر بدون دليل و منطق و هميشه به همه چيز به ديده شك و ترديد نگاه مي كنند و دليل عمده من يا اصل من اگر تا به حال شما مرا در كوچه و خيابان با خانمي دست تو دست نديده بوديد (اين روزها اصلا اينطور نيست من با كسي بي ترديد راه مي رم دست تو دست) اين است كه من براي هر نوع ازدواج به آدمش نگاه مي كنم من مانند شما فكر نمي كنم كه همه مي خواهند بنحوي از من سو استفاده كنند من جور ديگر فكر كردم و مي كنم و اين عمومي كه شما مي گوئيد كه همه مي خواهند برند اونطرف و يا خبري هست من ابدا موافق نيستم من كسي و دختري در دوروبرم نشسته و دستشو تو دست من نذاشته كه اينطور فكر كنه  و اينكه به دورو برم نگاه كنم و فلان و فلان و شما بايد بدانيد كه  ما كلا يك قواعد كلي توي زندگي داريم مثلا ما اگر مي گيم مردها زور بيشتري از زنها دارند خوب من با شما موافقم چون يك قاعده كلي است اما شما وقتي به كسي برسيد توي يك جمع مي گيد ببينيم كي زورش بيشتره اون مرده است و اوني كه كمتر زنه؟ و مردو زن رو بدون در نظر گرفتن اينكه حالا يك زني زورش چربيد پس كل قواعد كلي از هم مي پاشد نيست و نخواهد بود
  تازه گيرم روزي هم يك زن پيدا شد كه زورش از يك مرد بيشتر هم باشه اون اصل كلي رو كه مردها از زنها زور بيشتري دارند رو به هم نمي زنه و اين مسئله هيچ ربطي با كساني كه توي زندگي من هستند نه دارد نه خواهد داشت قويتر بودن اين مسئله كه مردها قويتر هستند دليل نمي شه اگر كسي چون از كنار شماست كه زورش به مردي مي چربه اون قاعده به هم بخوره نه قواعد كلي شكل خودشو داره و همينطور زنها دنبال ماشين و پول و ثروت و خارج از كشور هستند خوب هستند اين قواعد كلي مرا براي داشتن يك نفر خوب در كنار منو كه نمي تونه به هم بزنه كه نه فلان و بهمان.
من طرفم رو مي شناسم كندو كاو مي كنم و جلوه هاي وي را نيز مي بينيم يا هستيم يا نيستيم اما من خوشبختم و احساس خوشبختي از داشتنش مي كنم

ما يك حكم عمومي براي هر چيز شايد داشته باشيم  ولي من بايد ببينيم كسي رو كه دارم كه هست و من چقدر بهش علاقه دارم من قرار نيست  با خودم بشينم بگم اي جان سنم شد 36 داره مي شه 37دير شد نه عزيز سن ازدواج براي هر فرد بين 25 تا 35 هستش و من قبول دارم چه براي زن چه براي هر مردي  اما حاضر نيستم بيام و بگم خوب ديگه دير شد  يكي رو بايد با خودم تو زندگيم ببرم و دست هر كس كه توي زندگيم اومده بود تو اين سالهامي گرفتم و مي بردم اما من مدتها حتي فكر رابطه رو هم نكردم و نمي كنم من از اون دراز گوشها نيستم كه اولا بخاطر مردم يا بخاطر نظر اونها بيام كاري بكنم  چون تحت فشار مي زارنم و بهم فلان و بهمان ميگن. خوب حالا خبر 
من با كسي هستم و كسي تو زندگيمه به شما بارها گفتم عاشق نشدم ولي عاشقم

ما براي ازدواج و يك رابطه سالم بارها اشاره كردم بايد در كليات با هم توافق داشته باشيم بعدهمديگر را دوست داشته باشيم

ازدواج براي من يك برنامه ذهني نيست كه من از قبل براي يك نفر داشته باشم و داشتم يا كسي در مورد من داشته باشه چون من اعتقاد دارم هر چي توي ذهن از قبل به وجود مي آيد هيچ زمان اصول اون با افرادي كه ما مي دانيم و بر خورد مي كنيم  جور در نمي آيد

براي تمامي شما كه اين حرف را مي زنيد ازدواج در قدم اول تجارتي است يعني من براي معامله كردن و مانند كالا خريدن بروم جلو و يكي را كه پدر و مادرم پسنديدند انتخاب كنم
دوم براي من ازدواج ابدا ابدا يك بايد نيست  كه بايد حتما ديگر دير مي شه خاله جان يا آرش جان فلاني هم بد نيست قربونت بشم هم نيست يا حتي بگيد داره سنت بالا مي ره و انتخابهاي خوبم كم مي شه ولي دقت كنيد و بدانيد

كه چرا تا اين سن سالهاست مجرد بودم كاملا گوش خود را باز كنيد و يا چشم خود را باز كنيد و بخوانيد به همان دليل كه ازدواج برام تجارت نبوده ازدواج براي من يك بايد هم نيست و نخواهد بود اگر براي شما هست براي من نيست و چون يك بايد نيست آدمش پيدا شد و دوستش داشتم مي كنم پيدا هم نشد نمي كنم من اصلا  قرار نيست ازدواج كنم اما قرار هست با يك آدم خوب ازدواج كنم من قراره ازدواج خوبي داشته باشم من قرار هست ويتامين مناسب رو بخورم من قراره غذاي كه مناسب من هست بخورم اما بايدي نيست مانند اينكه  چون گرسنه هستم بايد جورابمو بخورم  من تنهابايد يك ازدواج درست داشته باشم
ما يك فريم  يك قاب داريم بايد ببينيم آيا اين كليات فرد در فريمي كه من دارم مي گنجد يا نه ازدواج ديگر وسيله هست اين روزها  نه هدف من بايد  شايد براي كسي وسيله باشم مثلا بارها شده براي من روزي به دوستي با دختر و ازدواج اصلا توي هيچ برخوردي فكر هم نمي كردم  شايد طرفش هم نرفتم اما بعد از چند ماه مي بينيد تمام مسائل ديگر رو كنار گذاشتم و اولويت براي بودن من با يك فرد شد من بايد تشخيص بدم چقدر طرفم را دوست دارم و مي خواهم و فكر كنم اين رابطه متقابل هست يا نه ؟

اراجيف نبافيد اينكه بالاخره يكي مرا  يك روزگول مي زنند  بگذاريد بگويم متاسفم  چون بايد دق كنيد چون هميشه اين خطر وجود داره كه منو گول بزنند هر ثانيه و زمان  اصلا چه ربطي داره  من در گذشته يك بار آنچنان در اوج روشنفكري و غدي  زماني كه اينقدر داخل زندگي و روابط تحليلي دختر و پسرها بودم و حتي توي آمفي تاتر دانشگاه با زوجهايي كه نشسته بودند ومن زندگي افراد را تحليل و ياد اوري اشتباه گذشته آنها رو
 مي كردم كه چگونه نبايد گول نخورند و خود را گول نزنند  بعلاوه تازه  كلي از  دانشجوهاي اين رشته نيز بودند  و من كلي بحث و صحبت مي كردم  كه همه فكر مي كردند بقدري در تجزيه تحليل و زندگي زناشويي سياس هستم  كه  كسي قادر نيست اين پسر جدي و اخمو رو گول بزنه افرادي كه با من اونطرف بودند و اين خطوط را
مي خوانند مي دانند اصلا فكر نمي كردند كسي حس كنه مرا مي شود گول زد اما چنان  گول خوردم كه ساده تر از آن نمي شد كسي را فريب داد  اما اين چه ربطي داره كه من در هراس باشم كه گول نخورم و با شماي نوعي بشينم كه دختر يا خواهرت را پيشنهاد مي دهي اما با كسي كه دوست دارم نشينم ؟ آخه قربونت  تصادف زياد مي شه اما من قرار نيست پشت فرمون بشينم و با نيت تصادف وحركت كنم من با يك احتياط و قوانين صحيح سعي مي كنم رانندگي كنم و رعايت اصول را نيزمي كنم اما شايد همه اين كارها رو هم بكنم باز تصادف كنم  آيا كم شده به ديگري زدند پس بيايم ديگه پشت فرمون نشينم؟ من به اتفاقات گول زننده ابدا كاري ندارم مهم اينه من اصول را رعايت كنم و اصول و كليات خودم رو نه انچه شما براي من و شخصي كه دوست دارم مي پسنديد اون هم همينطور.

شما دوست داريد توي زندگيتون دست به كارهاي بزنيد كه هيچ نمي دانيد يا كم مي دانيد  اما من قرار نيست چون سالها تنها زندگي كردم پس حالا برم توي داروخونه و بگم خوب من مريضم و  اين چند قلم كه شكل و رنگش خوشگله بر مي دارم چون به نظرم زيبا مي آيد و بعد چند لحظه بعد بگم حالا بد نيست چند تا شربت هم بردارم چون مردم ميگن من مريضم بعد حالا بخورم ببينم چطور مي شه بخورم يك باراين مردم نگن مرد نبود يا مردم نگن كسي محلش نداد وداشت باد مي كرد بعد بگم نه حالا چطوره چند تا دوا هم جلوي مردم بردارم كه اونا تحسين بكنند و بگويند لامصب چه دواي داره مي خوره. من بايد غذاي مناسب خودمو بخورم نه دوايي كه دهن شما رو ببندم.
نه عزيزان بد حرف و طفل من من توي زندگيم قرار نيست هميشه كاري بكنم كه شما مي گيد من شايد با چند نفر دوست دختر پولدار،تحصيلكرده و استاد دانشگاه، آفتاب مهتاب نديده بتونم هر روز راه برم و بچرخم ولي خوب من فقط يك كاري ميكنم كه شما تحسين كنيد اما اصلا دليل نمي شه كه كار درست باشه من قراره كار درست با آدم درست راه برم
نه آن كه دوست من مي خواهد و بعد بشيند بگويد من آرش را ديديم با خانم دكتر فلاني با هم سر و سري دارند و عده اي حسرت بخورند ديدي همين آرش تونست آخر سر با فلان و فلان بشينه كه هر كي ديد آرزوي هم نشيني با اونها رو داشت داره مي شينه

نه عزيز من تصميم براي با كي بودن و كي نبودن اساسش . اصولش تصميم صحيح هست من قراره غذا بخورم نه داروهاي رنگارنگ و هر چي كه دم دست شما اومد  ومعرفي كرديد بخورم و  بگم درسته از آني كه من دارم توي زندگيم بهتره و رنگ و روي بهتري داره